سلام
ما پارسال رفتیم مشهد بعد زنداییم مشکل قلب داشت و زیاد نمیتونست بره و بیاد مسیر (هتل تاحرم)
بعد یروز پسر داییم بهونه میگرفت ک من نمیام حرم میخوام بمونم هتل ماهم گفتیم اوکی تو بمون
بعد میرفتیم میومدیم میدیدیم نیست میرفتیم حرم دنبالش اونم هی لج میکرد
ما میومدیم هتل میگف بریم حرم میرفتیم حرممیگف بریم هتل
فاز و نوئلش قاطی شده بود🤣🤣🤣
اخرین باری ک اینجوری کرد زنداییم حرصش گرفت نسشت روش دستاشو میگرفت میکشیدش میگف پاشو بریم حرم
خلاصه این داستان شد سفر پرماجرای ما ک رفت و برگشتمون شد پر از خنده 🤣🤣
قابل توجه پسر داییم۱۲سالش بود🤣🤣🤣
فردی فوق العاده سرتق پرو و علاوه بر این ها لج باز و تخص🤣🤣
#ممبر زهرای علی🤣
+
سلام خدا به زنداییتون صبر ایوب عنایت کنه...