🔴 صحبتهای #آقا دربارهی همسرشون رو خوندید؟! (حفظهما الله)
👇👇
باید به صبر و شکیبایی فراوان او (همسرم)، در تحمل سختی و مشقت زندگی در دوران پیش از انقلاب و اصرار او بر سادهزیستی، در دوران پس از انقلاب اشاره کنم.
بحمدالله خانه ما همواره تاکنون از زوائد زندگی و #زرق_و_برقهای دنیوی، که حتی در خانههای معمولی مردم یافت میشود به دور مانده است و #همسرم در این امر بالاترین سهم و مهمترین نقش را داشته است.
درست است که من زندگیام را به همین شکل آغاز کردم و همسرم را نیز در این مسیر هدایت کردم و این روحیه را در او زنده کردم، اما صادقانه میگویم که او در این زمینه بسیار از من پیشی گرفته است.
من درباره #زهد و پارسایی این #بانوی_صالحه تصویرهای بسیاری در ذهن خود دارم که بیان برخی از آنها خوب نیست.
از جمله مواردی که میتوانم بگویم این است که:
هرگز از من درخواست #خرید_لباس نکرده است، بلکه نیاز خیلی ضروری خانواده به لباس را به من یاد آور میشد و خود میرفت و میخرید.
هیچ وقت برای خود #زیورآلات نخرید. مقداری زیورالات داشت که از خانه پدری آورده بود و یا هدیه برخی بستگان بود. همه آنها را فروخته و پول آنها را در راه خدا صرف کرد.
او اینک حتی یک قطعه زر و زیور و حتی یک #انگشتر_معمولی هم ندارد.
📘 کتاب "خون دلی که لعل شد"، فصل دهم، ص ۱۵۹
فاطمه ا:
بسم رب الشهدا و الصدیقین
👇👇👇👇👇👇👇👇
✍ عبدالمهدی قبل رفتنش بهم گفت وقتی من شهید شدم اگه رفتی دیدن رهبرم به ایشون بگو عبدالمهدی گفت: آقاجون یه جان ناقابل بیشتر نداشتم. اینم دادم در راه #اطاعت از شما....
🦋 همش این حرفش تو ذهنم بود و منتظر که کی نوبت ما میشه و مشرف به دیدار اقا میشیم....
چند سال گذشت و خبری نشد...
ولی این خواستهی عبدالمهدی از ذهنم پاک نمیشد...
یه روز یکی از دوستام زنگ زد و گفت عازم حرم اربابم، عازم نینوا... 🕌
دلم پر کشید سمت حرم 😭
بغضی گلوگیر داشتم 😭
اشکم جاری بود. همونجا گفتم آقاجان خودت کمک کن من بتونم خواسته عبدالمهدی رو انجام بدم....
🦋 یه نامه نوشتم و بصورت کتبی از آقا امام حسین(ع) طلب کمک کردم و لیاقت حضور محضر آقا رو ازشون خواستم تا بگم حرف شهیدمو...
نامه رو دادم دوستم و گفتم بندازش تو شیش گوشهی ارباب 💔
دوستم رفت و نامه رو انداخت و برگشت.
خیلی از اون ماجرا نگذشته بود که باهامون تماس گرفتن و گفتن آماده بشین برای دیدار با رهبر انقلاب 👌
شوکه شده بودم،،
خوشحال،،
متعجب،،
راضی،،
ولی استرس هم داشتم،،
ذوق داشتم 😍
لحظه شماری میکردم واسه اونروز...
به بچههام گفتم و آماده شده بودیم واسه رفتن. دل تو دل هیچ کدوممون نبود، اخه بچهها همیشه حسرت این #دیدار رو داشتن...
آرزوشون بود و الان اون آرزو براورده شده بود. حس غریبی بود...
سر از پا نمیشناختیم مخصوصا #زهرا...
ولی شب رفتنمون به دیدار...
#زهرا، دختر کوچیکه چشمش مشکل پیدا کرد. قرمز شد، چرک کرد، آب و چرک شدید از چشمش سرازیر بود...
همونجا تو مسیر بردنمون بیمارستان و پانسمان و دارو...
ولی افاقه نکرد 😢
هیچ دارویی اثر نداشت 😢
چشمش بدتر و بدتر شد و به شدت باد کرده بود. حتی دل نگاه کردن به چشمشم رو نداشتم
مونده بودم چرا...
چرا امشب...
چرا اینجا...
چرا اینجوری شد....
🦋 خلاصه اینکه با همین چشم مجروح حاضر شدیم تو اتاقِ مخصوص دیدار با رهبر 😍
نشستیم تا آقا تشریف اوردن و نشستن 😍
بچهها همشون رفتن نزدیک و با آقا حرف زدن و ایشون تم بغلشون کردن...
همه رفتن جز #زهرا 😓
هر چقدر بهش اصرار کردم که پاشو برو جلو
نرفت...
گفت روم نمیشه با این صورت برم جلو #آقا، جلو بقیه 😭❤️
نرفت تا اینکه.....
#قسمت_اول
✍ دورهمی مادران ولایی 👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3513843754C13a85b0bf8
🦋 تا اینکه جلسه تمام شد و رفتیم خونه... 😢
از فردای اونروز #زهرا اخلاقش عوض شد،
بداخلاقی میکرد،
لج میکرد،
مدرسه نرفت
همش گریه و گریه و گریه....
که چرا من نرفتم تو بغل آقا 😔
چرا من نرفتم جلو و دست آقا رو ببوسم
چرا من محروم شدم 😭
🦋 منم حرفشو قبول داشتم. برای همین چیزی نمیگفتم فقط غصه میخوردم که چرا اینطوری شد 😔
چند وقتی گذشت و طول کشید تا آروم بشه.
یه روز تو خونه نشستته بودیم ک تلفن خونه زنگ زد....
+الو بفرمایید:
-سلام از دفتر حضرت آقا هستم
+بله، چی شده؟
-از دفتر حصرت آقا مزاحم شدم با زهرا خانوم کار دارم
😳😳
🍃 باورم نمیشد، گیج شده بودم، یعنی چی...
گفتم، بله بفرمایید...
گفتن گوشی رو بدین به زهرا خانوم حضرت آقا باهاشون کاردارن‼️‼️
🔹 من هاج و واج و بهت زده یه نگاه به تلفن و یه نگاه به زهرا گفتم، بیا باهات کار دارن، حضرت آقان 😳
اشک از چشمام بیاراده جاری بود 😭
خود حضرت آقا بودن 😭
خودِ خودشون 😭
❤️ الو #زهرا جان، آقاجون سلام.... 😭
خلاصه که با زهرا صحبت کردن و بهش گفتن به زودی به دیدن من میای. آماده سفر شو 😍
#زهرا سر از پا نمیشناخت...
اشک شوق تو چشماش حلقه زده بود...
از خوشحالی نمیدونست باید چیکار کنه... 😇
ولی خب کِی ⁉️
کجا ⁉️
چه طوری ⁉️
برام هنوز باورکردنی نبود‼️
تا اینکه.....
#قسمت_دوم
✍ دورهمی مادران ولایی 👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3513843754C13a85b0bf8
🦋 تا اینکه باهامون تماس گرفتن و گفتن زهرا دعوته برای مراسم جشن تکلیف در حسینه امام خدمت حضرت #آقا 😍
باورم نمیشد. گفتم ولی زهرا هنوز تکلیف نشده
گفتن اشکال نداره ایشونم دعوته 😇
بالاخره روز موعود فرا رسید....
بار سفر بستیم و راهی تهران شدیم. ولی همش تو دلم میگفتم،
آخرش این مثل اون دیدارِ خصوصی نمیشهها...
زهرا نمیتونه اونجا پیش حضرت آقا بره،
شلوغه،
تو کدوم صف جاش بشه،
اونم بین این همه دختر...
تو دلم داشتم همچنان حسرت میخوردم و چرتکه مینداختم ک چه ضرری کرد که اونروز نرفت تو بغل #آقا...
خلاصه رسیدیم تهران و رفتیم سمت حسینیه...
وارد حسینیه که شدیم، زهرا با مسئولین رفت داخل و منم اجازه ورود نداشتم...
منتظرش موندم...
مراسم شروع شد...
یهو تلفن همراهم زنگ خورد...
-اَلو بفرمایید؟!
+ سلام خوبی؟ کجایی؟
-سلام، خوبم، شما خوبی؟
-راستش قسمت شده اومدیم دیدار #آقا ولی از راه دور 😊
+چرا از دور؟! زهرا کجاس الان؟
-زهرا با بقیه دخترا تو مراسم جشن تکلیفه، ما هم
17.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤بنام خالق عشق ❤
❤صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) .🚩🚩
به رسم پنجشنبه های عاشقی
و بین الحرمین..
مخاطب خاص همه عاشقان
آقا اباعبدالله الحسین(ع)
و یک حسرت دیدار حرم
یک نگاه پر از اشک و ناله برای بغض بی انتهای ندیدن حرم آقاجانمان..
یک عشق بی کران
از اقیانوس عشق
برای کشتی نجات عاشقان
برای آقا اباعبدالله الحسین(ع)
عشق..
نگاه..
حرم...
گنبد و پرچم سرخ یا لثارات الحسین..
یه بین الحرمین..
شب جمعه ..
دلتنگی خاص ..
برای بهترین مخاطب خاص ..
آقاجانمان حسین اباعبدالله ..
و ساقی العطشان ابالفضل العباس (ع)
شب جمعه عاشقان به خیر
انشالله یک شب همگی کنار بین الحرمین..
سلام عاشقی به ارباب خوبمان
آقا اباعبدالله (ع)و ابالفضل العباس(ع).
✒نویسنده متن: کربلایی زهرا حدادی
#نشر
#صدقه
#جاریه
#مخاطب
#خاص
#کربلای
#معلی
#آقا
#اباعبدالله الحسین(ع)
28.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸بنام خالق آرزوهای قشنگ🌸
🌌میخوام امشب براتون آرزوهای خوب بکنم..🙏
🌌اولین آرزو من برای شما عزیزان بزرگوار..🙏
🏵ظهورآقا امام زمان(عج) و برپایی عدل جهانی.🏵
🌌دومین آرزو..
🌌زیارت کربلای معلی و نجف اشرف و عتبات عالیات.🕌🌸🌹🙏.
🌌سومین آرزو.🙏
زیارت مشهدمقدس برای همه آرزومندان...🕌
🌌چهارمین آرزو.🌹
سلامتی ..🌹
خوشبختی..😊
آرامش ...🌸🙏
موفقیت....🌹
سرافرازی...🌹
و 🌌آخرین آرزو.🌌
🙏من برای شما بهترین توفقیات روز افزون و طول عمر با عزت در کنارخانواده عزیزتون از درگاه ایزد منان خواستارم.🌹🙏🌌
و 🌌یه آرزو خیلی قشنگ..🌹
🌸آزاد سازی فلسطین و خوشحالی کودکان فلسطینی که هیچ وقت غم نبینند.انشالله..🌹🌹😊
🌌امیدوارم توی این شب قشنگ بهترینها براتون رقم بخوره.🌹
🌸ارادتمند شما" : زهرا حدادی🌹
#شب
#آرزوها
#کربلا
#معلی
#ظهور
#آقا
#امام
#زمان(عج).