مادر مثل مداد میمونه؛
هر لحظه تراشیدن و تموم شدنشو
میبینی!
اما پدر مثل خودڪار میمونه؛
شڪل ظاهریش تغییر نمیڪنه، فقط
یه دفعه میبینے نمینویسه...
تا هستند،
قدرشونه بدونیم...
cнαɴɴεℓ 💓჻ᭂ࿐✰
◍⃟ @MadarPedar 💓჻ᭂ࿐✰
💐🌸🍃🍂❄️🍃🌻🍁🍃❄️🍂
🌼🌿
🌺
بچه ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ
ﭘﺪﺭﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﺳﺎﻋﺖ ﺷﻨﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻪ ﺑﺸﻮﻧﺪ
ﺑﺮﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺍﻧﯽ
ﺍﺯ ﻧﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ،
ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ
ﭘﺪﺭ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ
ﻣﺜﻞ ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻧﮕﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺩﻧﯿﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﺗﺎ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﻨﻨﺪ ...!
ﮐﺎﺵ ﺯﻭﺩﺗﺮ
ﮐﺴﯽ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﭘﺪﺭﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ
ﻣﺜﻞ ﻗﻨﺪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ
ﭼﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﮑﻨﻨﺪ
ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ...!
cнαɴɴεℓ 💓჻ᭂ࿐✰
◍⃟ @MadarPedar 💓჻ᭂ࿐✰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدرم غرور من پیش تو سر خم میکنه
پدرم نگاه تو درد منو کم میکنه
ترانه زیبای
⚜ پدر باصدای #راغب
cнαɴɴεℓ 💓჻ᭂ࿐✰
◍⃟ @MadarPedar 💓჻ᭂ࿐✰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه گفتی سه تا از خوشکل ترین زنای دنیا کیه ؟؟؟؟
cнαɴɴεℓ 💓჻ᭂ࿐✰
◍⃟ @MadarPedar 💓჻ᭂ࿐✰
سلام ظهر بخیر دوستان گلم❄️
یک کلید مهم برای موفقیت
اعتماد به نفسه☘✌️
و کلید مهم اعتماد به نفس
آماده بودنه برای مقابله با اتفاقات پیش و رو 👌🌱
اول کاری میخوام یه #انرژی_مثبت ببینیم👇🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر مادر پدرتون زنده هستند
برید و دستشونا ببوسید.....
که بعدا افسوس نخورید
سخنان شهاب حسینی ....☝️🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک انسان
تا زمانیکه مادر دارد فقیر نیست ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ، ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشه ﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ، مثلِ"دل آدما"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ اﮔﻪ ﺑِﺮﯾﺰﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧِﻤﯿﺸﻪ جَمعش ﮐﺮﺩ ﻣﺜﻞِ"آبرو"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺑُﺨﻮﺭﯼ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑِﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ، مثلِ "مال بچه یتیم"
یه ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ رﻭ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻗَﺪﺭﺷﻮ ﻧِﻤﯿﺪﻭﻧﯽ مثلِ"پدر و مادر"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺗَﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍد، ﻣﺜﻞِ "گذشته"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ پوﻟﯽ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺧَﺮﯾﺪ، ﻣﺜﻞِ"ﻣُﺤﺒﺖ"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ رﻭ ﻧَﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩَﺳﺖ ﺩﺍﺩ، ﻣﺜﻞِ "دوستِ ﻭﺍﻗِﻌﯽ"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﮔِﺮﻭﻧﻪ، ﻣﺜﻞِ "تاوان"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺧﯿﻠﯽ ﺳَﺨﺘﻪ، مثلِ"ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ"
یه کسی هَمیشه هَوامون رو داره، مثلِ "خدا"
✨﷽✨
* خرید گوشت! *
آوردهاند که شخصی به مهمانی دوست خسیس رفت. به محض این که مهمان وارد شد.
میزبان پسرش را صدا زد و گفت: پسرم امروز مهمان عزیزی داریم، برو و نیم کیلو از بهترین گوشتی که در بازار است برای او بخر.
پسر رفت و بعد از ساعتی دست خالی بازگشت. پدر از او پرسید: پس گوشت چه شد؟!
پسر گفت: به نزد قصاب رفتم وبه او گفتم از بهترین گوشتی که در مغازه داری به ما بده، قصاب گفت: گوشتی به تو خواهم داد که مانند کره باشد.
با خودم گفتم اگر این طور است پس چرا به جای گوشت کره نخرم، پس به نزد بقال رفتم و به او گفتم: از بهترین کره ای که داری به ما بده.
او گفت: کره ای به تو خواهم داد که مثل شیره ی انگور باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به جای کره شیره ی انگور نخرم پس به قصد خرید آن وارد دکان شدم، و گفتم از بهترین شیره ی انگورت به ما بده، او گفت: شیره ای به تو خواهم داد که چون آب صاف و زلال باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به خانه نروم، زیرا که ما در خانه به قدر کفایت آب داریم.
این گونه بود که دست خالی برگشتم.
پدر گفت: چه پسر زرنگ و باهوشی هستی؛ اما یک چیز را از دست دادی، آنقدر از این مغازه به آن مغازه رفتی که کفشت مستهلک شد.
پسر گفت: نه پدر، کفش های مهمان را پوشیده بودم!
*
ⓟⓔⓓⓐⓡ
ⓜⓐⓓⓐⓡ
ʝѳiɳ→☞ @madarpedar ↜
✨﷽✨
*خصوصیات ذاتی*
✍روزی درون دُر گرانبهای پادشاه لکه سیاهی مشاهده شد هر کاری درباریان کردند نتوانستد رفع لکه کنند هر جایی وزیر مراجعه کرد کسی علت را نتوانست پیدا کند تا اینکه مرد فقیری گفت: من میدانم چرا دُر سیاه شده.
پس مرد فقیر را پیش پادشاه بردند او به پادشاه گفت: درون دُر گرانبهای شما کرمی هست که دارد از آن میخورد پادشاه به او خندید و گفت: ای مردک مگر میشود درون دُر کرم زندگی کند ولی مرد فقیر گفت: ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد.
پادشاه گفت: اگر نبود گردنت را میزنم و مرد بیچاره پذیرفت وقتی دُر را شکافتند دیدند کرمی زیر قسمت سیاهی رنگ وجود دارد پادشاه از دانایی مرد فقیر خوشش آمد و دستور داد اورا در گوشه ای از آشپزخانه جا دهند و مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند.
روز بعد پادشاه سوا بر اسب شد و رو به مرد فقیر کرد و گفت: این بهترین اسب من است نظر تو چیست؟
مرد فقیر گفت: بهترین در تند دویدن هست ولی یک ایرادی نیز دارد.
پادشاه گفت: چه ایرادی؟
فقیر گفت: در اوج دویدن اگر هم باشد وقتی رودخانه را دید به درون رودخانه میپرد. پادشاه باورش نشد و برای امتحان اسب و صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت که اسب سریع خودش را درون آب انداخت پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد.
روز بعد خواست تا او را بیاورند، وقتی نزد پادشاه آمد پادشاه از او سوال کرد: ای مرد دیگر چه میدانی مرد که به شدت میترسید با ترس گفت: میدانم که تو شاهزاده نیستی.
پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت و پادشاه نزد مادرش رفت و گفت: ای مادر راستش را بگو من کیستم؟ این درست است که شاهزاده نیستم؟
مادرش بعد کمی طفره رفتن گفت: حقیقت دارد پسرم! چون من و شاه بیبهره از داشتن بچه بودیم و از به تخت نشستن برادرزادههای شاه هراس داشتیم وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم و بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد.
پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست ولی این مرتبه برای چگونگی پی بردن به این وقایع بود و به مرد فقر گفت: چطور آن دُر و اسب و شاهزاده نبودن مرا فهمیدی؟
مرد فقیر گفت: دُر را از آنجایی فهمیدم که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود.
و اسب را چون پاهایش پشمی بود و کُرک داشتند فهمیدم که این اسب در زمان کُره ای، چون اسب ها و گاومیشها یک جا چرا میکردن با گاومیشی اُنس گرفته و از شیر گاومیش خورده بود و به همین خاطر از آب خوشش میآید.
سپس پادشاه گفت اصالت مرا چگونه فهمیدی؟
مرد فقیر گفت: موضوع اسب و دُر که برایت مهم بودند را گفته بودم ولی تو دو شب مرا در گوشه ای از آشپزخانه جا دادی و پاداشی به من ندادی و این کار دور از کرامت یک شاهزاده بود و من هم فهمیدم تو شاهزاده نیستی.
"آری اکثر خصایص ذاتی است یعنی در خون طرف باید باشد."
*
ⓟⓔⓓⓐⓡ
ⓜⓐⓓⓐⓡ
ʝѳiɳ→☞ @madarpedar ↜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دروغ چـــــــرا 😞
تنــها نيســـتم
پُـــــــــــــرم از
خــيالِ تُــــو مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تقدیم کن به پدر مهربونت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی مادرم مرا می فرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم ،
بعضی وقت ها می دیدم پدر به خاطر خستگی ، در حال مطالعه خوابش
برده است . دلم نمی آمد ایشان را بیدار کنم .همان طور که پایش دراز بود، صورتم را کف پای پدر می مالیدم تا از خواب بیدار شود . در این حال که
بیدار می شد ، برایم دعا می کرد و طلب عاقبت به خیری می نمود . من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر مادر پدرتون زنده هستند
برید و دستشونا ببوسید.....
که بعدا افسوس نخورید
سخنان شهاب حسینی ....☝️🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل که زنده باشد،
هرخانهای آباد میشود!
خانهی دلت آباد...
عصر بخیر🌹
مادر!
پیراهن اگر تو باشی میپوشمت!
عطر اگر تو باشی میزنمت!
شعر اگر تو باشی میخوانمت!
اما تو نه شعر باش، نه عطر...
پیراهنم باش بگذار بپوشمت،
بویت عطر شود و حالم شعری سپید!
بگذار سروده شویم به "عشق"؛
و حالمان چاپ شود در ڪتابی
به نامِ مردی ڪ ه دیوانهی «مادرش» بود..!♥️
cнαɴɴεℓ 💓჻ᭂ࿐✰
◍⃟ @MadarPedar 💓჻ᭂ࿐✰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه عجيبترين موجود دنياست! مىآيد، مادرت میكند، پدرت میکند، عاشقت میكند، یک دلواپسی ابدى را در وجودت ميكارد،
تا آخرين لحظه ی عمر عاشق نگهت میدارد،
و تمام!
cнαɴɴεℓ 💓჻ᭂ࿐✰
◍⃟ @MadarPedar 💓჻ᭂ࿐✰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگ محلی جدید مادر💕
-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه کنم با غم خویش؟
که گهی بغض دلم میترکد
دل تنگم زغمت میسوزد
شانه ای میخواهم که گُذارم سر خود بَر رویش
و کُنم گریه، که شاید
کمی آرام شوم ولی افسوس که نیست😔😔😔
-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماندن به پای کسی که دوستش دارید
قشنگ ترین اسارت زندگی است . .🍃