پدری با پسری گفت به قهر
که تو آدم نشوی جان پدر
حیف از آن عمر که ای بی سروپا
در پی تربیتت کردم سر
دل فرزند از این حرف شکست
بی خبر از پدرش کرد سفر
رنج بسیار کشید و پس از آن
زندگی گشت به کامش چو شکر
عاقبت شوکت والایی یافت
حاکم شهر شد و صاحب زر
چند روزی بگذشت و پس از آن
امر فرمود به احضار پدر
پدرش آمد از راه دراز
نزد حاکم شد و بشناخت پسر
پسر از غایت خودخواهی و کبر
نظر افگند به سراپای پدر
گفت گفتی که تو آدم نشوی
تو کنون حشمت و جاهم بنگر
پیر خندید و سرش داد تکان
گفت این نکته برون شد از در
«من نگفتم که تو حاکم نشوی
گفتم آدم نشوی جان پدر»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ پدر و مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ℒℴνℯ❤️
یه چیزی بگم بهت بیاد😍
دوستت دارم زیاد ... ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ℒℴνℯ❤️
روی سنگ قبری نوشته بود سلام رهگذر
من هم روزی اینجا رهگذر بودم ...
گاهی به تهش فکر کردن خوبه ...
دنیا و عمر ما کوتاهه
تهمت نزنیم ...
قضاوت نکنیم ...
و از همه مهمتر دل نشکنیم
خیلی زود دیر میشه ...
❤️
مادر بزرگم حرف قشنگی میزد
میگفت:
هوا که خنک میشه
درخت هایی که سایه مینداختن
فراموش میشن ....
حکایت خیلیاست ...
پروفایل
💖💖💖💖💖💖❣ ⓟⓔⓓⓐⓡ&ⓜⓐⓓⓐⓡ 💓
ʝѳiɳ❣☞ @madarpedar ↜❣
جایی که .
"مادر"
در آن نفس بکشد
هیچ گلدانی نمی خشکد.😍😘♥️
پروفایل
💖💖💖💖💖💖❣ ⓟⓔⓓⓐⓡ&ⓜⓐⓓⓐⓡ 💓
ʝѳiɳ❣☞ @madarpedar ↜❣
دو برادر، مادر پیر و بيماری داشتند
با خود قرار گذاشتند که
يکی خدمت خدا کند
و ديگری در خدمت مادر باشد...
يکی به صومعه رفت و
به عبادت مشغول شد
و ديگری در خانه ماند و
به پرستاری مادر مشغول شد...
چندی نگذشت برادر صومعه نشين
مشهور عام و خاص شد
و به خود غره شد که
خدمت من ارزشمندتر از
خدمت برادرم است
چرا که او در اختيار مخلوق است
و من در خدمت خالق...
همان شب پروردگار را در خواب ديد
که وی را خطاب کرد
به حرمت برادرت تو را بخشيدم
برادر صومعه نشين اشک در چشمانش آمد و گفت:
يا رب، من در خدمت تو بودم
و او در خدمت مادر،
چگون ه است مرا به حرمت او ميبخشی؟
آيا آنچه کرده ام مايه رضای تو نيست؟
ندا رسيد:
آنچه تو ميکنی من از آن بی نيازم ولی مادرت از آنچه او ميکند بی نياز نيست
به فرزندان خود انسان بودن بیاموزیم
خوشبختی گاهی ،
آنقدر دم دستمان است
که نمیبینیمش ،
که حسش نمیکنیم ،
😍چایی که مادر برایمان میریخت و میخوردیم ، خوشبختی بود ،
😍دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن ، خوشبختی بود ،
😍خنده های کودکیهامان ، شیطنت ها ، آهنگ های نوجووانیمان ، خوشبختی بود ،
اما ، ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم ،
😔چای را با غر غر خوردیم که کمرنگ یا پر رنگ است ، سرد یا داغ است ،
😔زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم و آسوده بدویم ،
😔گفتند ساکت ، مردم خوابیده اند و ما ، غر غر کردیم و توپمان را محکمتر به دیوار کوبیدیم ،
😍خوشبختی را ندیدیم یا ، نخواستیم ببینیم شاید ...
پروردگـارا...
آرامشم را ميان
پيچ و خم زندگی ای ڪه
خودم رقم زدم
گم ڪردہ ام...
یاریم ڪن،
آرامم ڪن،
راهنمايم باش
و ايمانم را قوی ڪن🌴
#کانال_رسمی_عجایب_جهان👇
💟🇯🇴🇮🇳👇
cнαɴεℓ☞ @Ajaieb_Jahan
خدایا یه نیم نگاهی
به دل خستهی
هممون بکن،
از اون نگاهها که زندگیامونو
از این رو به این رو کنه♥️
#کانال_رسمی_عجایب_جهان👇
💟🇯🇴🇮🇳👇
cнαɴεℓ☞ @Ajaieb_Jahan