پدري فرزند خود را خواند
دفتر مشق او را كه بسيار تميز و مرتب بود نگاه كرد و گفت:
فرزندم چرا در اين دفتر كلمات زشت و ناپسند ننوشتي و آن را كثيف نكردي؟
پسر با تعجب پاسخ داد:
چون معلم هر روز آن را نگاه مي كند و نمره مي دهد.
پدر گفت: دفتر زندگي خود را نيز پاك نگاه دار، چون معلم هستي
هر لحظه آن را مي نگرد و به تو نمره مي دهد
⚘|❀ ❀|⚘❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇
➰〰 @MadarPedarr 〰➰
⚘|❀ ❀|⚘
🌷 اثر دعای مادر 🌷
از ابوسعیدابوالخیر سوال کردند:این حسن شهرت را از کجا آوردی؟
او گفت شبی مادرم از من آب خواست،دقایقی طول کشید تا آب بیاورم؛وقتی به کنارش رفتم خواب اورا گرفته بود!
دلم نیامد که بیدارش کنم،بکنارش نشستم تا پگاه،مادر چشمانش را باز کرد و کاسه آب را در دستان من دید!!
پی به ماوقع برد.
گفت:((فرزندم امیدوارم نامت عالم گیر شود.))
داستانی بود کوتاه که به ارزش و اعتبار مقام مادر در پیشگاه حضرت دوست داشت!!!
بیاییم با بلند نکردن صدا و پشت گوش نیانداختن سخنان این موجود عزیز،او را از خود راضی کنیم!
که بدست آوردن دل والدین(مخصوصا مادر)و وجود دعای ایشان پشت سرهمه مان باعث سعادت و نیک بختیمان خواهد شد❤️💚
❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇
➰〰 @MadarPedarr 〰➰
چون حاصل آدمي درين جاي دو در
جز درد دل و دادن جان نيست دگر
خرم دل آنكه يك نفس زنده نبود
و آسوده كسيكه خود نزاد از مادر
❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇
➰〰 @MadarPedarr 〰➰
زن محٖبت را تلافی میكند
خستگی را ترمه بافی میكند
زن درخشان میكند الماس را
زن تجلی میدهد احساس را
زن، گل و آواز شبنم، با هم است
زن، پر از سجاده و ابریشم است
دسترنجِ جسم ما، جانِ زن است
نیمی از آیینهی عرفان، زن است
زن فقط آویـزه ی آغوش نیست
زن همین یك گوشوارِ گوش نیست
بـلبـلان ، آواز در گُـل یافتند
شاعران، در زن، تكامل یافتند
❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇
➰〰 @MadarPedarr 〰➰
مادرم هیچوقت
بمن نگفت دوستم دارد
وقت نداشت.....
دستش همیشه بند بود،
بند بستن بند کفشهای من،
که گره زدن بلد نبودم،
دستش بند دکمه ی
روپوش خواهرم بود
یا بند مشقهای برادرم ...
من اما دوست داشتنش
را زنگ های تفریح در سیب
قرمزی که ته کیفم گذاشته بود
گاز می زدم
آخ مــــادر کجایی یادت بخیر 😢
🍃
فرواردیادتون نره🙏
🌸🍃🌸🍃
مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد
اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد .
فرزندی هم نداشت . و تنها با همسرش زندگی میکرد . در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد .
روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی ؟
در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد .
بروید از قصاب بگیرید تا اینکه او مریض شد
احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد .
هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود ...
همسرش به تنهایی او را دفن کرد
اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد
دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد .
او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت ..!!
قضاوت کار ما نیست قاضی خداست 🍃
فرواردیادتون نره🙏
❖
هیچ جا خانه ی پدری نمی شود ...
جایی که بویِ بچگی هایت را می دهد ،
از دربِ خاطره انگیزش که وارد می شوی صدای خنده و بازی های بچگی ات را می شنوی ، چشم هایت را می بندی و در خاطراتت جان می گیری ...
صدایِ کودکی را می شنوی که در گوشه های حیاط و پشت درخت ها قایم باشک می کند ، می خندد و با خنده اش شبیه به بچگی هایت ذوق می کنی ...
مگر می شود چنین جایی بود و شاد نبود ؟!
مگر می شود عطر متفاوتِ غذای مادرت را استشمام کنی و خوشحال نباشی؟
اصلا مگر می شود کنار مادرت بنشینی ، چند استکان چایِ اجباری اش را بنوشی و احساسِ خوشبختی نکنی ؟!
دنج ترین گوشه ی دنیا ؛ خانه ایست که کودکی هایت میان گُل های باغچه اش نفس می کشد .
بهترین کاخِ دنیا را هم که برایت بسازند ؛
هیچ کجا خانه ی پدری ات نخواهد شد ...
🍃
فرواردیادتون نره🙏
در دین حق ار نبودهای مادر زا
این چشم ببند و چشم دیگر بگشا
#رضیالدین_آرتیمانی
❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇
➰〰 @MadarPedarr 〰➰
ای شاه عشٖق پرور مانند شیر مادر
ای شیرجوش دررو جان پدر به رقص آ
#مولانا
❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇
➰〰 @MadarPedarr 〰➰
❖
هیچ جا خانه ی پدری نمی شود ...
جایی که بویِ بچگی هایت را می دهد ،
از دربِ خاطره انگیزش که وارد می شوی صدای خنده و بازی های بچگی ات را می شنوی ، چشم هایت را می بندی و در خاطراتت جان می گیری ...
صدایِ کودکی را می شنوی که در گوشه های حیاط و پشت درخت ها قایم باشک می کند ، می خندد و با خنده اش شبیه به بچگی هایت ذوق می کنی ...
مگر می شود چنین جایی بود و شاد نبود ؟!
مگر می شود عطر متفاوتِ غذای مادرت را استشمام کنی و خوشحال نباشی؟
اصلا مگر می شود کنار مادرت بنشینی ، چند استکان چایِ اجباری اش را بنوشی و احساسِ خوشبختی نکنی ؟!
دنج ترین گوشه ی دنیا ؛ خانه ایست که کودکی هایت میان گُل های باغچه اش نفس می کشد .
بهترین کاخِ دنیا را هم که برایت بسازند ؛
هیچ کجا خانه ی پدری ات نخواهد شد ...
❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇
➰〰 @MadarPedarr 〰➰
فرواردیادتون نره🙏
🌸🍃🌸🍃
مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد
اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد .
فرزندی هم نداشت . و تنها با همسرش زندگی میکرد . در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد .
روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی ؟
در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد .
بروید از قصاب بگیرید تا اینکه او مریض شد
احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد .
هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود ...
همسرش به تنهایی او را دفن کرد
اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد
دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد .
او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت ..!!
قضاوت کار ما نیست قاضی خداست
❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇
➰〰 @MadarPedarr 〰➰
فرواردیادتون نره🙏
مادرم هیچوقت
بمن نگفت دوستم دارد
وقت نداشت.....
دستش همیشه بند بود،
بند بستن بند کفشهای من،
که گره زدن بلد نبودم،
دستش بند دکمه ی
روپوش خواهرم بود
یا بند مشقهای برادرم ...
من اما دوست داشتنش
را زنگ های تفریح در سیب
قرمزی که ته کیفم گذاشته بود
گاز می زدم
آخ مــــادر کجایی یادت بخیر 😢
❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇
➰〰 @MadarPedarr 〰➰
فرواردیادتون نره🙏
دخترك دو تا سیب در دو دست داشت که مادرش وارد اطاق شد.
چشمش به دو دست او افتاد. گفت: «یکی از سیب هايت را به من مـیـدهي ؟»
دخترک نگاهی خیره به مادرش انداخت و نگاهی به این سیب و سپس آن سیب.
اندکی اندیشید. سپس یک چك بر این سیب زد و چكي به آن سیب.
لبخند روی لبان مادرش ماسید.
سیمایش داد میزد که چقدر از دخترکش نا اميد شده است.
امّا، دخترک لحظهای بعد، یکی از سیبهای چك زده را به طرف مادر گرفت و گفت:
«بیا مادر جان این سیب شیرینتره!»
مادر خشکش زد. چه اندیشهای به ذهن خود راه داده بود و دخترکش در چه اندیشهای بود!
نکته:
هر قدر باتجربه باشید، در هر مقامی که باشید، هر قدر خود را دانشمند بدانید، قضاوت خود را اندکی به تاخیر اندازید و بگذارید طرف مقابل شما، فرصتی برای توضیح داشته باشد.
❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇
➰〰 @MadarPedarr 〰➰