eitaa logo
پدر & مادر
12.7هزار دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
29.5هزار ویدیو
204 فایل
📚 کتاب هایی که قبل ازمرگ باید بخوانیم...👇✅ https://eitaa.com/joinchat/2373517458Cb099503ae7 #مدیر_کانال👇👇💓 @Hossein_Hajivand #تبلیغات👇 http://eitaa.com/joinchat/2953183246Ce6d64e22a6
مشاهده در ایتا
دانلود
210.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌳 زنان همان درختانند راستي زنان و درختان چقدر به هم شبيه اند، هر دو ريشه دارند و برگ و بار مي دهند. هر دو بهارهاي بسيار دارند و زمستان هاي بسيارتر. هر دو به نور محتاجند و هر دو نفس مي بخشند و زندگي. و در كمين هر دويشان تبرهاي بسيار است؛ براي بريدن ها، براي شكستن ها، براي قطع اميد ها. اما هنر زن بودن ، جوانه زدن هاي پي در پي است، حتي وقتي شاخه هايت را شكستند، حتي وقتي ساقه هايت را زدند، حتي وقتي بي رحمي تبر ، تنت را ، تنه ات را از ته بريد. تو اما ريشه ات را نگه دار، دستهايت را به آسمان بلند كن. تو دوباره سبز خواهي شد.. . ✍️ •••🥀❄️☂JOiN👇🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌꧁❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❥♡ @maadar1 ♡❥
193.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آنڪه گم شده است بین هزار و یک شب، شب قدر نیست، آن تویے. ڪه اگر خود را پیدا ڪنے و قدرش را بدانے و روح را روان ڪنے و جان را جلا بدهے و قلب را قوّت ببخشے و دل را دوا، هر شب، شب قدر است و هر روز، روز قدر است و هر دم، دم قدر. آن تقویم ڪه ندیده اش مے گیرے، عمر توست و آن ماه ڪه به میهمانے خدا نمے روے، همه دوازده ماه است ڪه سفره خدا همیشه پهن است و ضیافتش مدام و رزقش دائم. تو اما مهمان نمے شوے، چون صاحبخانه را نمے شناسے و خانه را گم ڪرده اے و شب را نمی‌دانے و روز را هم. بگرد و پیدا ڪن هم خودت را و هم خانه را و هم صاحبخانه را... ڪه اگر خانه را یافتے و صاحبخانه را هم؛ همه شب ها، شب قدر مے شود و همه روزها، روز قدر. قدر خویش را بدان پیش از آنڪه دفتر قدر و تقدیر بسته شود. ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ▹♥◃ ▹•🎈•◃ 〖▹❣◃ @Axe_Porofil ▹❣◃〗 •════⊰💓⊱════•❦
🌱 نذر پرندگان دعایم مشتی دانه بود که در دستم ریختم تا پرنده ای بیاید و بخورد و  به خدا بگوید این دانه که خوردم از دست کسی بود که دعایی داشت و خدا بگوید:  با آن دانه که خوردی، تنت اندکی گرم شد؟ بالت کمی جان گرفت؟ و پرنده بگوید: بله اندکی و خدا بگوید: بیا این استجابت را ببر و بگذار در دستش؛ به پاس همان اندکی... ✍️ 🕊️ .. ‏
🌱 نذر پرندگان دعایم مشتی دانه بود که در دستم ریختم تا پرنده ای بیاید و بخورد و  به خدا بگوید این دانه که خوردم از دست کسی بود که دعایی داشت و خدا بگوید:  با آن دانه که خوردی، تنت اندکی گرم شد؟ بالت کمی جان گرفت؟ و پرنده بگوید: بله اندکی و خدا بگوید: بیا این استجابت را ببر و بگذار در دستش؛ به پاس همان اندکی... ✍️ 🕊️ .. ‏