#پارت_شب_خواستگاری♥️
_پس این دوتا جوون برن اتاق بالا با همدیگه صحبت کنن
با اجازه پدربزرگ بلند شدم و آراد هم پشت سرم اومد لامپ اتاقو که روشن کردم چشمم خورد به لاک ها و رژلب هایی جیغی که روبه روی آیینه گذاشته بود دستپاچه رفتم سمتشون تا قایمش کنم مطمئنا آراد مذهبی از این چیزا خوشش نمیومد
_چیکار میکنید سوگند خانم؟
خجالتزده لب گزیدم و گفتم هیچی ولی آخرین لحظه #لاک_قرمزی از دستم رها شد و خورد به میز و توجه آراد جلب شد همزمان با من نشست و دست برد تا برداره که دستامو بهم برخورد و من زودتر دستمو کشیدم
#لاک رو برداشت و با لبخند شیطونی گفت:
_نترس بانو شما تو خونه آزادی لاک بزنی خودتو زیبا کنی ولی بیرون ...🤫❣
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3