eitaa logo
پدر & مادر
14.3هزار دنبال‌کننده
30.5هزار عکس
27.8هزار ویدیو
204 فایل
📚 کتاب هایی که قبل ازمرگ باید بخوانیم...👇✅ https://eitaa.com/joinchat/2373517458Cb099503ae7 #مدیر_کانال👇👇💓 @Hossein_Hajivand #تبلیغات👇 http://eitaa.com/joinchat/2953183246Ce6d64e22a6
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موزیک ویدیو یاد ایام بخیر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
من عاشق مهربونیاتم مادر ای علت بودن وحیاتم مادر لالایی بخون صدات ارامشمه من عاشق لهجه و صداتم مادر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از پزشک ایرانی
هميشه بايد مراقب سه چيز باشيم: وقتي تنها هستيم، مراقب افكار خود، وقتي با خانواده هستيم، مراقب اخلاق خود و زماني كه در جامعه هستيم، مراقب زبان خود🍂🍃 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
✨﷽✨ *مرد كناس* بوعلی سینا مدت زیادی از عمرش را به سیاست و وزارت گذراند و وزارت چند پادشاه را داشته است و این از جمله چیزهایی است كه علمای بعد از او بر وی عیب گرفته اند كه این مرد وقتش را بیشتر در این كارها صرف كرد، در صورتی كه با آن استعداد خارق العاده می توانست خیلی نافع تر و مفیدتر واقع شود. یك وقتی بوعلی با همان كبكبه و دبدبه و دستگاه وزارتی و غلام ها و نوكرها داشت از جایی عبور می كرد، به مرد كناسی برخورد كرد كه داشت كناسی می كرد و مستراحی را خالی می نمود. بوعلی هم معروف است كه سامعه خیلی قوی داشته و حتی مطالب افسانه واری در این مورد می گویند. كناس با خودش شعری را زمزمه می كرد. صدا به گوش بوعلی رسید: گرامی داشتم ای نفس از آنت كه آسان بگذرد بر دل جهانت بوعلی خنده اش گرفت كه این مرد دارد كناسی می كند و منت هم بر نفسش می گذارد كه من تو را محترم داشتم برای اینكه زندگی بر تو آسان بگذرد. دهنه اسب را كشید و آمد جلو گفت: انصاف این است كه خیلی نفست را گرامی داشته ای! از این بهتر دیگر نمی شد كه چنین شغل شریفی انتخاب كرده ای. مرد كناس، از هیكل و اوضاع و احوال شناخت كه این آقا وزیر است. گفت: نان از شغل خسیس خوردن به كه بار منت رییس بردن. گفت: همین كار من از كار تو بهتر است. بوعلی از خجالت عرق كرد و رفت. * ❤️ فراموش نشه! * ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ ❥┅═♡ ოٍُaٰٓოٍُ❣ٰٓρٰٓٓaٰٓρٰٓa ♡═┅❥ ₯↬☞ @MadarPedar ⊂⇝❤️⇜⊃
✨﷽✨ *حق مردم * یک روز قرار شد والیبال بازی کنیم، من کتانی نداشتم. به یکی از رفقای ابراهیم که کتانی چینی قدیمی پایش بود گفتم: کتانی ات را بده من برم توی زمین. دمپایی خودم را به او دادم و کتانی اش را گرفتم. مشغول بازی شدیم. بعد از بازی دیدم که او رفته. من هم به خانه برگشتم. هنوز ساعتی نگذشته بود که دیدم ابراهیم به درب منزل ما آمد. با خوشحالی به استقبالش رفتم. گفتم: چه خبر از این طرفا؟! بی مقدمه گفت: سعید، خدا توی قیامت از هر چی بگذرد از حق الناس نمی گذرد. برای همین توی زندگی مواظب باش حق مردم به گردنت نباشه. بعد ادامه داد: تا می تونی به وسیله ای که مال خودت نیست نزدیک نشو. خیلی مراقب باش! گفتم: آقا ابرام من نوکرتم. چشم. راستی این رفیقت که کتونی ازش گرفتم، نمی دونم کجاست. قبل از پایان بازی رفت.... منبع 📚: سلام بر ابراهیم۲ ، ص 60 * ❤️ فراموش نشه! * ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ ❥┅═♡ ოٍُaٰٓოٍُ❣ٰٓρٰٓٓaٰٓρٰٓa ♡═┅❥ ₯↬☞ @MadarPedar ⊂⇝❤️⇜⊃
هدایت شده از عجایب جهان
💗امشب ⭐️برایتان دعا میکنم 💗خدای بزرگ نصیبتان کند ⭐️هرآنچه ازخوبی ها 💗آرزو دارید ⭐️لحظه هاتون آروم 💗شبتون بخیر ⭐️خوابتون شیرین 💗آسمون دلتون بارون
هدایت شده از پزشک ایرانی
هیچکس قفل بدون کلید، نمی سازد اگر قفلی در زندگیت، می بینی .. شک نکن اون قفل کلیدی هم دارد ... کلید خیلی از قفلهای زندگی! پنج چیز است .. ايمان به خدا، صبر، آرامش، تلاش و توکل ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
*نام حسین آمد و از خود بدر شدم گویی ازاین جهان به جهان دگر شدم نام حسین آمد و چشمم وضو گرفت آب از سرم گذشت و دلم آبـرو گرفت 🌹* ↙️↙️ cнαɴɴεℓ◌➣ @Ajaieb_Jahan ⁉️ *•|دِلِ ما سَخت گِرِفتارِ حُسِینِ بنِ علیست♥️ 🍂 .دله.واقعا*