eitaa logo
ذاکرین خمین🎤
1.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
684 ویدیو
359 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
مهربان و همدم و مادرترین نامادری آبرویی یافت از ام البنین، نامادری بعد زهرا و خدیجه بس که او پُر مهر بود بر مسلمانان شد "ام‌المؤمنین" نامادری بچه ها وقتی پریشان‌حال مادر می‌شدند شانه می‌زد موی آنهارا همین نامادری آنقَدَر بانو محبت داشت قطعا تا ابد مادر دنیا نمی‌آرد چنین نامادری دست مادرها به سوی اوست تا رزقی دهد بر رکاب مادران گردد نگین نامادری چارتا نوکر برای چار زهرازاده داشت آفریده نوکران مه جبین نامادری هم خدا و هم رسول و فاطمه دم میدهند آفرین و آفرین و آفرین نامادری فاطمه در کربلا شاهد ولیکن در بقیع روضه ها میخواند با صوتی حزین نامادری می‌کُشد مارا دم "وَيْلِی عَلَى شِبْلِی" او روضه میخواند از عمود آهنین نامادری فاطمه چون روی منبر روضه خوانی می‌کند وقت روضه می‌نشیند بر زمین نامادری من بهشتم زیر پای اوست، از بس مادر است دست من را می‌کشاند پای دین نامادری 🔸شاعر: https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
نوشته ام به مقامش دلاور و دلبر که بارور بشود نطق من از این باور منِ کویر چه گویم که مدح حضرت آب مقدس است چنان آیه‌ آیه‌ی کوثر به واژه واژه‌ی هر بیت میخورم سوگند شروع منقبت اوست انتهای هنر چنان به مدحت نامش قلم به وجد آمد که مست واژه‌ و احساس می‌شود دفتر علی چه گفت به ام البنین؟ که می‌روید به دشت دامن گلدار تو چهار پسر چه کهکشان قشنگی‌ شود به خانه‌ی نور سه تا ستاره‌ی پر نور در کنار قمر رسید قصه به آنجا که بعد چندین سال خدا به نخل ولایت دوباره داده ثمر زبان علم نجوم از قیاس در مانده‌ست گرفت حضرت خورشید، ماه را در بر بغل گرفت کسی را که برق چشمانش شد از خزانه‌ی الماس عرش زیباتر گرفت لحظه‌ای آیینه را مقابل خود صدف چگونه گرفته‌ست در بغل گوهر بنازمش که فقط طرح سیب لبخندش به کام عاطفه آورد طعم قند و شکر چه خنده ها که به روی پدر کند عباس چه بوسه ها که به بازوی او زند حیدر علی خودش که یدالله بود و عباسش به روی دست خداوند بوده انگشتر روا بود که ملائک به محضرش آیند چنانکه حضرت جبریل نزد پیغمبر که جبرئیل سراسیمه با وضو آمد و ریخت در پر قنداقه‌ی شریفش پر می‌آورند که خوشبو کنند جان‌ها را ملائک از ختن عرش یک جهان عنبر زمان بارش نقل و بلور و نور رسید که اوست از همه‌ی آسمانیان انور به صورت ملکوتش که کاشف الکرب است برادرانه همیشه حسین کرده نظر همیشه نزد برادر چنان ادب می‌کرد چنانکه که محضر مولای ما بُود قنبر همان که کوه ادب بوده است سر تا پا همان که کوه حیا بوده است پا تا سر همان که با نگهش کیمیاگری بلد است اگر ز روی محبت کند به خاک نظر کسی که گرد و غبار عبا و نعلینش گران تر است برای جهان ز قیمت زر فقط نبود اباالفضل صاحب شمشیر که بود حضرت علامه صاحب منبر به نور رحمت او ارمنی مسلمان است به دین معجزه اش نیست یک نفر کافر چنان کریم که لایمکن الفرار از مهر چنان رحیم که باران شود به هر آذر دلم خوش است که در کشتی نجات حسین به روز حشر اباالفضل می‌شود لنگر بنازم آن خم ابروش را که در صفین چگونه لرزه برانداخت بر تن اشتر قیام کرد و قیامت شده‌ست بسم الله که تیغ تیغ پسر بود و حکم حکم پدر چنان علی که چنان درب قلعه را انداخت نمانده است به دیوار قلعه هیچ اثر علی عذاب برای یهود آورده‌ست! خدا به جنگ یهود آمده‌ست یا که بشر؟ صدای اشهد ان لااله الا الله بلند می‌شود از سوی مردم خیبر پدر هرآنچه که باشد پسر همانگونه ست همیشه ارث پدرها رسد به دست پسر چنان حسن که جمل را ز فتنه خوابانید چنان حسین که در کربلا کند محشر رسید قصه به آنجا که در دل تاریخ امامزاده شود بر امام ها یاور چه لقمه‌های حرامی که چشم و گوش همه زمان خطبه‌ی ارباب کور بوده و کر دوباره قصه به آیات انشقاق رسید نشست تیر قضا بین چشم‌های قدر بعید نیست که زهرا به علقمه برسد همان که از نفس افتاد در حوالی در بعید نیست که او را صدا زند پسرم بعید نیست که او را صدا زند مادر نوشته‌اند سرش رفته بود و قولش نه گواه اوست لب تشنه‌ی علی اصغر بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد بلند مرتبه ماهی در آن سوی دیگر بگو که شمر چه کرده؟ چرا نفس تنگ است؟ نشسته بود بر آن سرزمین پهناور قسم به‌ صفحه‌ی سرخ تمام مقتل ها قسم به حرمت عباس و غیرت اکبر حسین سر دهد اما به فاطمه سوگند نمی‌رود ز سر دختران او معجر صدا زند رحم الله عمی العباس که بود کوه وفادار لحظه های خطر به صفحه صفحه‌ی تاریخ نام او پیداست از اولین نفس واژه ها الی آخر هزار سال گذشت و دخیل می‌بندند به سفره های اباالفضل مردم مضطر برای از نفس افتاده ها تنفس اوست به هر کویر ترک خورده اوست آب آور چه گویمش که کُمیتم همیشه می‌لنگد که اوست حضرت آب و ز قطره ام کمتر قسم به کاسه‌ی آبی که دست مادرهاست که نام اوست موثرتر از دعای سفر همیشه زندگی‌ام از امید لبریز است و پر شده‌ست جهانم ز عشق سرتاسر چرا که در سفر عشق بُعد منزل نیست رسیده ام به حریمش چنان نسیم سحر دلم به کرببلا رفت و برنخواهد گشت نوشته ام به مقامش دلاور و دلبر https://eitaa.com/Maddahankhomein
ما نمی‌بینیم اما چارتا گنبد که هست تا بلندای فلک، نوری از این مرقد که هست ما نمی‌بینیم اما قامت گلدسته ها مطمئناً با ستون آسمان هم قد که هست ما ضریحی را نمی‌بینیم اما شک نکن دردمندی که شفا از دوست می‌خواهد که هست یا کریم از مهر تو گردد کبوتر، "یاکریم" پس میان بال‌ها قطعاً وبالی بد که هست مهربانی تو هرگز نیست کتمان کردنی ردِ‌ دستِ تو به سینه جای دستِ‌رد که هست جای ما خالی‌ست اما بر نسیمی از خیال یک دل بی‌تاب که سوی تو می آید که هست صحن ها خاکی‌ست اما آسمان‌ها شاهدند چشم‌هایی که برایت خوب می‌بارد که هست بوی باران بهشت آمد، دلم را باد برد هرچه باداباد، سهمم گریه‌ی بی حد که هست از خراب‌آباد می‌آیم به سوی این حرم این حرم قطعاً برایم بهترین مقصد که هست کربلا شب‌های جمعه میزبان فاطمه‌ست هر دوشنبه، او به یاد بچه‌ی ارشد که هست پس به جای زائرانی که کنارت نیستند مادری که عاشقانه دوستت دارد که هست فاطمه ثابت کند در این حرم از غربتت هیچکس حتی نباشد، عشق، صددرصد که هست نیست بُعد منزل اما جای ایوان حسن پنجره فولاد و سقاخانه‌ی مشهد که هست @Maddahankhomein
بغض ها در سینه اما فرصت فریاد نیست روضه خواندن در کنار این حرم آزاد نیست باد مویم را پریشان میکند مانند آن_ _پرچمی که روی گنبد در مسیر باد نیست اشکهایم راه سقاخانه را گم کرده اند حاجتی دارم ولیکن پنجره فولاد نیست چند گنبد در کنار چند تا ایوان طلا مطمئنم تا نباشد قلب زهرا شاد نیست مادری بر خاکهای صحن ، گندم ریخته پس کبوتر هست گرچه صحن گوهرشاد نیست غیر پرواز کبوترهای غمگین در حرم سایه بانی بر مزار حضرت سجاد نیست حک شده بر سینه ی ما "نَحْنُ اَبْناء الْحَسَن" بین ما جز عاشق و مجنون مادرزاد نیست می نویسم آرزویم را به روی خاکها خانه ات آباد، ای که خانه ات آباد نیست‌... @Maddahankhomein
پیش زمینه، شب پنجم محرم ۱۴۰۳.mp3
زمان: حجم: 1.39M
▪️بند اول الله اکبر ، الله اکبر چه اذانی _ چه قیامی چه صلاتی _ چه امامی قامت می‌بندیم، همه‌ی نوکرها، به امامت اباعبدالله نماز می‌خوانیم، قربة عندالله، به امامت اباعبدالله صف به صف، تیغمان در غلاف جان و دل، گرد او در طواف نزد او، کرده ایم اعتکاف "لبیک یا حسین بن علی" ▪️بند دوم جانم حسن جان ، جانم حسن جان چه کریمی _ چه امیری مثل حیدر _ بی نظیری ای تو مولای، حضرت ثارالله، یا حسن کریم آل طاها اوج غربت و، غیرتت عبدالله، یا حسن کریم آل طاها می‌دود ، جانب قتلگاه بر حسین، دست او شد پناه فاطمه، کرده او را نگاه "لبیک یا حسین بن علی" شعر و نغمه @Maddahankhomein
ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم در چَشم‌ها دو چِشمه‌ی زمزم گذاشتیم قطعاً دعای فاطمه پشت و پناه ماست وقتی دم حسینیه پرچم گذاشتیم ما ارث گریه از پدر خویش برده‌ایم پا جای پای حضرت آدم گذاشتیم این اشک‌ها برای تو باشد، حسین جان شاید به روی زخم تو مرهم گذاشتیم تفسیر روضه‌هاست، حروف مقطعه جان را میان سوره‌ی مریم گذاشتیم خیلی حسین زحمت مارا کشیده‌ای خیلی برای روضه‌ی تو کم گذاشتیم یک عمر دم حسن شده و بازدم حسین این عشق را به سینه دمادم گذاشتیم یک اربعین زیارت مارا ردیف کن ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein
فاش کن روضه‌ی پنهان مرا غساله شاد کن قلب پدرجان مرا غساله در جنان بیند اگر خنده‌ی من را، بگذار در کفن تکه‌ی دندان مرا غساله آتش و خاک و کشیدن چه به روزم آورد شانه کن موی پریشان مرا غساله این بدن نیست، که دشتی‌ست پر از لاله‌ی سرخ تشنه مگذار گلستان مرا غساله آبیاری بشود، غنچه دهان باز کند گوش کن زخم فراوان مرا غساله بند بند بدنم بیت غم و هجران است زجر آتش زده دیوان مرا غساله درد زخم جگر از آبله‌ها بیشتر است غم گرفته‌ست گریبان مرا غساله من که یه عمر در آغوش عمو جان بودم پرت کردند به ویرانه مرا غساله بین این قوم مگر فاتحه خوانی جرم است؟ چوب زد قاری قرآن مرا غساله بس‌که از هُرم عطش‌های لبش لبریزم به لب آورده لبش، جان مرا غساله به تنور و سر نی نیز در آغوش من است بِنِگر وسعت دامان مرا غساله خون و خاکستر و خاک است، بشویی ای کاش نیمه‌ی شب سر مهمان مرا غساله https://eitaa.com/Maddahankhomein
خاموش کرد آخر چراغ آسمانم را تا بشنود شب‌گریه‌ های بی امانم را از ابتدای کاروان تا انتها می‌برد با نیزه هق هق‌ قهرمان داستانم را هق هق نکردم که تورا غمگین کنم بابا با گریه پنهان میکنم لکنت زبانم را حتی تلفظ کردنِ با، با کمی سخت است اصلا به لب آورده این اندوه جانم را حتی تصور کردمش خیلی به من برخورد با اشتباه‌ِق هق اگر قرآن بخوانم را هق هق نکردم که تورا غمگین کنم بابا با گریه پنهان میکنم لکنت زبانم را هرجا گمم کردی سراغم را بگیر از زجر آری بگیر از چکمه‌های او نشانم را بابا گناهم چیست که از گریه غش کردم؟ بر خارها بردند پای ناتوانم را تو سایه‌ی سر بوده‌ای حتی سر نیزه بگذار بر دامن بگیرم سایبانم را گفتم به شامی‌ها تو بابای خودم هستی دیدند بابای قشنگ و مهربانم را وقتی تورا می‌زد خودم را می‌زدم بابا این دست‌ها را دوست دارم، خیزرانم را هرجا تو باشی بهترین جای جهان آنجاست کنج خرابه دوست دارم آشیانم را https://eitaa.com/Maddahankhomein
گُر گرفتم، سوختم، در شعله‌ها تب کرده‌ام آفتابا از عطش جان را لبالب کرده‌ام من خودم دیدم که لبهای تو را با چوب زد هرچه با لبخند تو کردند با لب کرده‌ام تشنه‌ی جام بلا بودن برایم بهتر است پس برای دیدنت خود را مقرب کرده ام من به چشمم قول دادم خواب می‌بینم تورا روز را با وعده ی دیدار تو شب کرده‌ام این گره کور است اما سعی خود را می‌کنم با سرِ انگشت مویم را مرتب کرده‌ام مقتل خود را نوشتم جای دفتر روی خاک با سرانگشت قلم، خون را مرکب کرده‌ام قامتم خم شد اگر، مگذار پای پیری ام بلکه در غم اقتدا بر عمه زینب کرده‌ام https://eitaa.com/Maddahankhomein
آیینه ات هستم ببین دندان من هم... آه از لبت، بر لب رسیده جان من هم بابا نگاهم کن، فدای چشم‌هایت ای چشم تو درد من و درمان من هم عمه چنانی که برای تو سپر بود وقت کتک‌ها بود پشتیبان من هم بین شلوغی‌ها صدایت را شنیدم اعجاز کرده قاری قرآن من هم با خیزران لبخند زیبای تورا کُشت مُرده‌ست دیگر چهره‌ی خندان من هم بگذار از اشکم لبت سیراب باشد تا در عطش کاری کند باران من هم دیدی لباس پاره‌ام را غصه خوردی تا آمدی گلدار شد دامان من هم دلتنگ بودی روی نیزه، ای عزیزم دلتنگ بودم گوشه‌ی ویرانه من هم کنج تنور و روی نیزه رفته بودی با خستگی حالا شدی مهمان من هم یوسف به کنعان آمد و تو تا خرابه گشته گلستان کلبه‌ی احزان من هم من در بساطم آه و اشک و روضه دارم رونق گرفته با سرت دکان من هم هنگامه‌ی وصل است، مانند شهیدان آغوش وا کن لحظه‌ی پایان من هم... https://eitaa.com/Maddahankhomein
ببین سردرد دارم زجر، دردسر نمی‌خواهم ته گودال بی سر ماند، من هم سر نمی‌خواهم به شور و شوق سرها بر شکوه نیزه‌ها سوگند برای سربلندی بر سرم پیکر نمی‌خواهم برای غنچه‌ی حلقوم سرخم چکمه‌ات کافیست خیالت تخت باشد، ضربه‌ی خنجر نمی‌خواهم کنار علقمه یا گوشه‌ی گودال کافی بود بزن ای زجر، دیگر گریه‌ی مادر نمی‌خواهم مرا هم با لب تشنه، که چون بابای خود، آبی به غیر از دست‌های ساقی کوثر نمی‌خواهم منی که در قفس ماندم، که بی فریادرس ماندم بزن بال مرا بشکن که دیگر پر نمی‌خواهم به نور فاطمه سوگند چشمان شما کور است که من از نسل خورشیدم اگر معجر نمی‌خواهم منی که زینت آغوش بابا و عمو بودم بیا این گوشوارم مال تو، زیور نمی‌خواهم همان انگشتری که ساربان در دست خود دارد اگر تا حال هم می‌خواستم دیگر نمی‌خواهم مهم انگشت بابا بود، انگشتر که چیزی نیست که غیر از دست‌هایش بر سرم یاور نمی‌خواهم https://eitaa.com/Maddahankhomein
خاموش کرد آخر چراغ آسمانم را تا بشنود شب‌گریه‌ های بی امانم را از ابتدای کاروان تا انتها می‌برد با نیزه هق هق‌ قهرمان داستانم را هق هق نکردم که تورا غمگین کنم بابا با گریه پنهان میکنم لکنت زبانم را حتی تلفظ کردنِ با، با کمی سخت است اصلا به لب آورده این اندوه جانم را حتی تصور کردمش خیلی به من برخورد با اشتباه‌ِق هق اگر قرآن بخوانم را هق هق نکردم که تورا غمگین کنم بابا با گریه پنهان میکنم لکنت زبانم را هرجا گمم کردی سراغم را بگیر از زجر آری بگیر از چکمه‌های او نشانم را بابا گناهم چیست که از گریه غش کردم؟ بر خارها بردند پای ناتوانم را تو سایه‌ی سر بوده‌ای حتی سر نیزه بگذار بر دامن بگیرم سایبانم را گفتم به شامی‌ها تو بابای خودم هستی دیدند بابای قشنگ و مهربانم را وقتی تورا می‌زد خودم را می‌زدم بابا این دست‌ها را دوست دارم، خیزرانم را هرجا تو باشی بهترین جای جهان آنجاست کنج خرابه دوست دارم آشیانم را https://eitaa.com/Maddahankhomein