eitaa logo
ذاکرین خمین🎤
1.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
684 ویدیو
359 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
مهر شده ست مشتری نور شمایل تو را ماه نموده آرزو جلوه ی کامل تو را وه چه قیامتی به پا کرده شکوه قامتت دیده زشوق دیده آن دیده ی خوشگل تو را ای در ناب هل اتی، دو دست کرده ای عطا دو بال هم بجای آن ، نداشت قابل تو را محمل رادمردی و فضل و فتوت و ادب دهر کجا توان کشد بار حمایل تو را خصلت توست مردی و عهدو وفا مرام تو ادب عصاره ای بود جمع خصائل تو را عقل شده‌ ست مات تو محو تو و صفات تو مانده که سجده چون کند قبله ی مایل تو را مرجع رساله می‌دهد غافل از اينکه جبرئیل عمر نهاده خوانده یک سطر رسائل تو را هم که به فضل قائلی هم که ابوالفضائلی شرح چسان دهد غزل جمع فضائل تو را گر که خدا زند سند جنت خود بنام تو داده یک از هزار حق مزد نوافل تو را کفر نگفته ام که حق مزد تو را بر آن شود تا بنهد وصال یار اجر مقابل تو را جنت بی حسین را کی تو پسندی از وفا نور حسین روشنی داده محافل تو را وافی شهره در وفا ساقی آل مصطفی قحطی آب شعله زد آتش در دل تو را دست بدادی و بصر هم که سپر نموده سر تا ندهد فلک هدر قربه حاصل تو را آه از آن دمی که شد تیر به مشک آب تو خرد نمود موج غم زورق ساحل تو فاطمه گشته در خروش وز غم روضه ات زهوش باز نمیکنم از این بیش مقاتل تو را کاش که در قیامت از جمله شاهدان شوم تا که به دیده بنگرم کیفر قاتل تو را دست تهی نمی رود سائلی از سرای تو ام بنین عطا کند حاجت سائل تو را @Maddahankhomein
دنیا بدون تو پس از این همچو محشر ست بی تو برای زینب تو روز آخر ست وقت وداع با تن تو فکر میکنم دیگربرای زینب تو مرگ بهتر ست اینجا به روی خاک بیابان تنت رهاست زلفت به روی نیزه پریشان آن سر ست دیدم به روی پیکر در خون تپیده ات سنگ و عصا و نیزه و شمشیر و خنجرست بشنو صدای ناله ز گودال می‌رسد آری صدای ناله ی جانسوز مادرست یک جای بوسه نیست بر این جسم چاک چاک جایی که مانده بوسه زنم حلق و حنجرست من را به زور نیزه و شلاق می‌برند یک دست من به چادر و دستی به معجر ست یاری نمانده است که یاری کند مرا بر روی نیزه ها سر عباس و اکبرست باور نمیکنم که تو بر خاک خفتی و وقت وداع آخر خواهر،برادر است ای وای دارم از تو دگر دور میشوم جان می‌رود مرا ز تن و دل پر آذرست تو جان زینبی و ز جان دوست دارمت ای پاره ی تنم به خدا می سپارمت @Maddahankhomein
دارم ! چه ؟تسلیت، به که ؟پیغمبر امین دیگر به آستان که ؟دلدار مه جبین دلدار مه جبین که بُوَد؟ حجت خدا بوسی تو آستان که؟ مهدی امام دین این تسلیت ز بهر چه؟ از بهر این عزا بهر کدام عزای ؟ غم زین العابدین او کیست؟ باشد امامم، کدام امام؟ آن دومین علی و امام چهارمین آیا شهید گشته؟ بلی، از چه ره ؟ز کین قاتل که بُد؟ ولید ،که لعنت بر آن لعین ازبهر چه شهید شد او؟ دین مصطفی این مصطفی نبی ست ؟ بلی ختم مرسلین دینش چه بوده؟ اسلام ،یارش که بد؟ خدا دیگر که ؟ مرتضی که بر او بود جانشین آن مرتضی علی که شه ملک لافتی ست؟ آری امام برحق بر جمع مسلمین بعد از نبی ولی خدا شد خلیفه ا ش ؟ نی، از چه؟ مکر، مکر که؟ مکر منافقین آخر چرا ؟ ز کینه ،چه قومی؟ ددان چرا کردند فتنه، از چه رهی؟ راه جور و کین وحشی بدند ؟ آری، هم بی حیا؟ بلی ظلمی روا نمونده اند؟ بلی، بر که؟ شاه دین ظالم که بود؟ ناکس، ناکس که بود؟ ثانی پس نطفه اش حرام ؟ زنا زاده ی لعین همراه او که بود؟ ابوبکر ،دیگری ؟ عثمان خلیفه اند؟ دروغین هم آن هم این اینان چه کرده اند ؟جفا بر که؟ مرتضی تنها بر او؟ نه، بر که دگر؟ مام نازنین آن مام نازنین که بُوَد ؟دخت مصطفی نامش چه بود؟ فاطمه زهرای دل غمین با فاطمه چه شد؟ شهیده شد او ، از چه ره؟ ز کین از کینه ی ثانی ؟بلی چه شدش؟سقط شد جنین آخر چطور؟ بود چو بین جدار و در آیا لگد زدند؟ بلی اُف بر استرین جرمش چه بود ؟یاری دین، این که جرم نیست گفتند جرم توست ، چه کس ؟قوم ظالمین دیگر چه کرده اند؟ ز مسمار در مپرس وز آتشی که سوخت در جنت برین در سوخت نیمه سوز، ز دودش دگر مپرس یا در میا ن کوچه، نپرسم دگر ازین باشد روا که جان بدهم از غمش؟ بلی زین غم جهان شیعه بُوَد زار و دل غمین دیگر پسر نداشت؟ داشت دو تن نامشان چه بود؟ نام یکی حسن دگری شاه عالمین آیا حسن شهید شد از کین اشقیا؟ آری به دست همسر ملعونه اش ز کین مسموم زهر اخگر الماس ریزه ها ؟ آری نخورده زهر جفا را بشر چنین گو شاه عالمین چه بوده است نامشان؟ نامش حسین باشد یعنی نکو ترین باشد امام چندم؟ سوم امام پاک پس باب اطهر؟ بلی مولای عارفین گفتی حسین از چه دلم شد ملول تر ؟ گردد ملول از غم او جمله ما ء و تین برگو چه ها شده ست به سلطان عالمین شدکشته، کشته ی چه؟ ره عدل و داد و دین اندر کجا ؟به ماریه و دشت نینوا ، تنها؟ نه، با که؟ گروه مجاهدین خیل سپاه دشمن ؟افزون ز سی هزار کوفی و شامی؟ آری آن شبه مسلمین تعداد جان نثار سپاه حسین چند ؟ هفتادو دو مجاهد نستوه بی قرین باید چه نامشان بنهیم این سپاه را ؟ لب تشنه کشتگان ره رب العالمین آیا ز اهل بیت کسی گشته شد؟ بلی عباس و قاسم و علیِ اکبرش، همین ؟ نی هیجده تن از گل گلزار هاشمی آلاله و شقایق ، هم یاس و یاسمین اطفال کشته چند؟ دو تن، اصغر حسین عبدلله یادگار حسن هردو غنچه چین تنها چو گشت رفت به میدان؟ بلی، چه کرد ؟ سر ها فکند از تن کفار و ملحدین آیا غریب بود ؟بلی، بی کفن؟ بلی در قتلگاه گشت شهید آن شه مبین سر داشت؟ نی، به کجا بد سر ش؟ به نی تن در کجا به ماریه بی سر بر آن زمین سیراب بود؟ نه، تشنه؟ بلی، از چه تشنه لب؟ بستند آب را ،چه کسان؟ سنگدل ترین جرمش چه بود ؟احیا، احیای دین حق این جرم نیست ؟هست ،به زعم که؟ کافرین فرمان که داد از پی قتلش؟یزید دون قاتل که بود؟ تا نفر سی هزارمین زخمش فزون ز انجُم و در آسمان تن دیگر نبود جای که ماهی شود گُزین " گبر این ستم کند؟ نه، یهود و مجوس؟ نه هندو؟ نه، بت پرست؟" نه، داد از گروه کین بعد از حسین خیمه و خرگاه او چه شد ؟ آتش زدند خیمه و خرگاه شاه دین در خیمه گاه غیر زنان حرم که بود ؟ اطفال خردسال ،دگر ؟ زین العابدین بیمار بود؟ آری از راه مصلحت غم خوار او که؟ زینب محزون دل غمین زینب که بود ؟ دخت علی خواهر حسین یک شیر زن ؟ بلی ،که بُوَد مرد آفرین گشتند اسیر؟ آری، از کوفه تا به شام بر پایشان چه بستند؟ زنجیر آهنین گرییم زین مصیبت عظمای آن چنان نالیم تا ابد به غم و ماتم این چنین باشد روا که بارش خون بارد از سما؟ باشد سزا که لرزه بیفتد بر این زمین هم تسلیت ز بهر عزای حسین باد هم تسلیت ز ماتم مولای ساجدین هر وقت آب دید و يا طفل گریه کرد هر وقت ذبح دید مکرر بشد غمین از داغ کربلا چهل سال گریه کرد تا زهر کین بنمودش رها چنین درمدح او خدای چه بر لوح دل نوشت مولای ساجدین و سپس چند نقطه چین وصفش به بی نهایت و مدحش کند خدا وصفش چسان کنم من بی قدر کمترین لیکن به مدحش از لبم همواره میچکد ذکر علی علی علی ای یار نازنین گفتی "جواد" از غم جان سوز اهل بیت آتش زدی به خرمن دل ز آه آتشین "خواهی جه؟رحمت، از که؟ ز حق؟کی؟ صف جزا" دیگر چه؟کربلا بردم میر مومنین @Maddahankhomein
هر شب جمعه‌ شعر غم دارم که برآید ز قلب غمبارم قلم از داغ شعر گریان است صفحه از هُرم شعر سوزان است شعری از جنس سوز و آتش و آه برگرفته ز ماتمی جانکاه هر شب جمعه‌ قصه ای پُر راز همره غُصه می‌شود آغاز هر شب جمعه‌ در حرم باید مادری پاک و محترم اید در تمامی عرش زمزمه است باز هنگام داغ فاطمه است هرشب جمعه او ز عرش برین پا گذارد ز هودجی به زمین چون بیاید سوی حرم گل یاس عالمی می‌شود پُر از احساس و ملائک به لب نوا دارند همگی داغ نینوا دارند چون بیاید ملیکه ی ملکوت همه جا همهمه ست نیست سکوت گرچه یک دست بر کمر دارد باز در دل غم پسر دارد خون جگر، با دلی پر از تب و تاب شوید حلقوم را به اشک و گلاب با غمی که فقط خدا داند روضه ی قتلگاه میخواند روضه ی بازِ تشنگی و عطش روضه ی مشک آب و روضه ی غش روضه ی از قفا بریدن سر روضه ی بازِ حَنجر و خنجر روضه ی بازِ پیکری صد چاک بی کفن پیکری فتاده به خاک روضه پر سوز و آه و پی در پی روضه ی سر ، سَرانِ بر سر نی بوسه چون ميزند بر آن حلقوم گویدش یا بُنَیَّ یا مظلوم از چه از کین سرت جدا کردند در بیابان تنت رها کردند زخمهایت چرا نمک خورده لب خشکت چرا ترک خورده زینت دوش مصطفای نبی آب مهر منو تو تشنه لبی؟ پدرت بو تراب و جان منی روی خاک از چه رو تو بی کفنی تا ابد از غم تو می نالم به فدایت شوم عزیز دلم بر تن بی سری که درصحراست هر شب جمعه‌ نوحه گر زهراست هر شب جمعه‌ گوشه ی گودال مادری خسته می رود از حال هر شب جمعه قصه ای غمبار همره غُصه می‌شود تکرار @Maddahankhomein
مهدی ای جان عالمی به فدات ای نبی صولت و علی جلوات حسنی سیرت و حسینی خوی بر تو ای ماه فاطمی صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
بسم ‌الله الرحمن الرحیم کوفه یادش مانده آنروزی که می لرزاندی اش ای که دشمن را به شام از خطبه ات ترساندی اش ای زبانت ذوالفقارو خطبه ات دشمن شکن ای یدالله فوق ایدیهم به هنگام سخن گشت با هنگامه ات برپا بساط شورو شین دشمنان گفتند علی آمد به یاری حسین جملگی گفتند این ناطق که نورش منجلی است یاعلی باشد و یا خود نطق گویای علی است آینه در آینه نام علی تکثیر شد نام حیدر در جهان با نطق ات عالمگیر شد کاخ ظلم از خطبه ات بر روی خصم آوار شد چون به شام و کوفه زینب حیدر کرار شد گر چه می پنداشتند،حیدر نمی خواند نماز جملگی با خطبه ات گفتند علی باشد نماز سر درون تشت زر با خون سرخ این را نگاشت مارایتُ گفتن تو کم ز زیبائی نداشت زینبا ای ابتدا و انتهای شهر عشق جان ما بادا فدایت ، شاه بانوی دمشق https://eitaa.com/Maddahankhomein
بنت الحسن شریفه ی آل عبا تویی نامت نکوست ، فاطمه ی مجتبی تویی ای فاطمه، شریفه، چه خوانم دگر تو را وقتی کریمه ، معنی جود و عطا تویی وقتی کریم آل عبا میشود حسن بنت الحسن کریمه ی آل عبا تویی خم گشته قامتت ز غم و درد و رنجها چون زینبی که گشته به غم مبتلا تویی تو یار زینبی که به‌ هنگام مشکلات همراه او به واقعه مشگل گشا تویی همواره بوده ای تو پرستار زخمها بر رنج و زخم و درد اسیران دوا تویی از ضرب تازیانه و شلاق و کعب نی بیمار راه کوفه و شام بلا تویی چون قاسمی تو معنی احلی من العسل یا چون رقیه ، شهیده ی کرب و بلا تویی هر دردمند سوی مزارت به حله شد چونکه طبیب حاذق و دارالشفا تویی همچون مسیح روح به تن ها دمیده ای؟ یا چون مسیح هستی و روح خدا تویی با یازده بهار ، چنین با طراوتی حله چو باغ گل، گل باغ ولا تویی گشتم دخیل پنجره های ضریح تو ای آنکه با غم دل من آشنا تویی https://eitaa.com/Maddahankhomein
از جفای زمانه یار غریب شده دلخسته در دیار غریب چون نشانی ز آشنایی نیست میخورد خون دل نگار غریب همه دنبال یار می‌گردند غافل از اینکه اوست یار غریب همه دنبال کار خود هستند هیچ کس نیست پای کار غریب به زبان بیقرار آمدنش خود فریبان بیقرار غریب ما که یک عمر ادا در آوردیم اینکه هستیم همقطار غریب کاش میشد که بی ریا باشیم در دعا بهر انتظار غریب کاش هنگام العجل گفتن چون علی بن مهزیار غریب سر و جان را فدای دوست کنیم کاش باشیم سربدار غریب من ندیدم غریب‌تر از او همه عمرم به روزگار غریب همه عالم شده غریبستان آه از درد بیشمار غریب سیصدو سیزده نفر تا کی جمع گردند در کنار غریب ؟ سیزده قرن بگذرد اما کی شود وقت کارزار غریب ؟ به خدا در نیام طاق شده طاقت و صبر ذوالفقار غریب کاش در صبح جمعه ای نزدیک آید از راه تکسوار غریب https://eitaa.com/Maddahankhomein
غروب مه غم به آخر رسید طلوع مهِ تارِ دیگر رسید به شام بلا نیز خواهر رسید به همراه راس برادر رسید نگر عمه‌ی پاک سادات را و در وازه ی نحس ساعات را چو آمد ز ره، خسته آن قافله اسیران همه در غل و سلسله به همراهشان خولی و حرمله میان کِل و شادی و هلهله ز مهمان نوازی، اهالی شام بر آنان زدند سنگ از روی بام جفاها شد از قوم پست لعین بر آن اهل بیت رسول امین روانه نمودند از روی کین چو از کوچه های یهودی نشین که اینان همه وارث حیدرند همه اهل بیت یل خیبر ند بگیرید از اینان دگر انتقام بگیرید از هر چه سر انتقام ز سرهای مد نظر انتقام به چوب و به کلوخ و حجر انتقام بریزند خاکستر از روی کین به روی سر سیدالساجدین ز یک سوی رنج و غم بی حساب ز سوی دگر گریه های رباب ز سویی بدستان آنان طناب ز سویی ورودِ به بزم شراب امان از دل زینب و کودکان امان از لب و چوبه ی خیزران https://eitaa.com/Maddahankhomein
بر روی نیزه دیدم گیسوی درهمت را در دست ساربان هم یاقوت خاتمت را گه گاه خواب بودم بر ناقه دست بسته از ناقه اوفتادم دست و سرم شکسته هر بار دیدم افتاد از روی نی سر تو از روی ناقه هر بار افتاد دختر تو میرفت کاروان و من روی خاک بودم زجر حرامی آمد از موی سر کشیدم بر من چنان لگد زد که پهلویم شکسته جوری به صورتم زد که ابرویم شکسته چشمام تار می‌دید با درد های بسیار یک لحظه دیدم از دور دیدم سر تو انگار دیدم که نیزه داری سر را به سرعت باد می‌برد آه ، سر در، خورجین خولی افتاد این هم علامت آن خاکستر تنور است این زلف مشک بویت خاکستری و بور است از یک طرف لبانت، از تشنگی ترک خورد از یک طرف رقیه، لب تشنه هی کتک خورد ما را ز عمد بردند از کوچه‌های بس تنگ بر صورت و سرِ ما، میخورد دائما سنگ درراه کاروان چون با هلهله می آمد شمر، سایه سایه ی من با حر مله می آمد این شمرو زجر و خولی و حرمله چه پستند گوش مرا کشیدند، گوشواره را شکستند از بس که درد دارم دیوار شد عصایم شکر خدا که عمه هر جاست پا به پایم روی تو و گلویت با آب و تاب شستم با اشک های چشمم جای گلاب شستم از بس که خیزران خورد در تشت زر لب تو ولله داشت میمرد آن لحظه زینب تو در تشت زر نهادند چون راس روی نی را دیدم به صورتت ریخت ته مانده های می را دور سر تو با رقص هی پیچ و تاب خوردند بد جور مست بودند بسکه شراب خوردند نزد یزید دیدم یک مرد سرخ مویی حرف از کنیز میزد بی شرم زشت رویی هستی من تو بودی آرامشم عمو بود عالم برای من بود وقتی به گفت و گو بود میسوخت معجر من چسبیده شد به مویم صد شکر چون نرفته از دست آبرویم گفتم غم تو دارم، گفتی غمت سر آید گفتم چگونه؟ گفتی! سویم چو دلبر آید https://eitaa.com/Maddahankhomein
میروم از شام گرچه سوی دشت نینوا بر دلم مانده است حسرت بر لبم دارم نوا بر دلم داغ سه ساله مانده با صد شورو شین گاه می‌گویم رقیه گاه میگویم حسین گاه یاد تشت زر با اشگ و لابه میکنم گاه یاد دختری کنج خرابه میکنم یادم آید تشت زر را و سری اندر میان یادم آید آن لبان خشک و چوب خیزران بعد از آن هم در طبق سر را نهادند و سپس تحفه آوردند تا طفلی بیافتد از نفس در عزای جانگداز پور سلطان نجف یک طرف دردانه ای افتاد و سر هم یک طرف ای سر از تن جدا ای حضرت سلطان عشق بی رقیه میروم شرمنده از شهر دمشق میروم با پیکری گویم که ای روحی فداک با دو دستم دفن کردم ماه را در زیر خاک ای برادر زینب از داغ رقیه گشته پیر جان زهرا مادرت دیگر سراغش را مگیر https://eitaa.com/Maddahankhomein
آمدم از کوفه و شام بلا بعد چهل روز به کرب و بلا آمده ام خسته و خونین جگر قامتم از داغ تو باشد دو تا آمدم ای سرور لب تشنگان محضرت ای خشک لب نینوا ای شه لب تشنه سلام علیک ای که بریدند سرت از قفا چون که جدا گشت سر از پیکرت عرش سیه پوش شد از این عزا جن و بشر مویه کنان در زمین خیل ملک ناله کنان در سما نوحه گر از ماتم تو جبرئیل اشک فشان سلسله ی انبیا احمد و زهرا و علی و حسن همره زینب به غمت مبتلا خیز ز جا ای شه بی سر حسین جانب ما کن نظری یا اخا ای شه لب تشنه ی عریان بدن بی کفن کشته ی قوم دغا خیز زجا خواهرت از ره رسید خیز زجا از ره مهر و وفا آه که سر در بدنت نیست آه از چه سرت شد به روی نیزه جا پیکر صد چاک تو در خون تپید گوشه ی گودال زدی دست و پا فاطمه با روضه ات از هوش رفت گوشه ی گودال ز سوز و نوا وز نگرانی به دم واپسین بود نگاهت به سوی خیمه ها آه که ده مرکب سنگین بدن همره ده راکب بس بی حیا گشته مزین به چهل نعل نو رد شده از روی تنت بی هوا آه چه گویم که پس از کشتنت رحم نکردند به آل عبا آه چو هنگامه ی غارت رسید سوخت خیام از ستم اشقیا آتشی از نو چو بر افروختند خیمه و خرگاه تو را سوختند شمر سر آورد و سنان با شتاب بر روی نی زد سر از خون خضاب هلهله و رقص و دف و ساز بود گرد سر زاده ی ختمی مآب از پی هفتاد و دو سر روی نی دست ببستند مرا با طناب سلسله بر گردن سجاد شد داد بسی سلسله او را عذاب گفت یکی مژده که آزاد شد تشنه لبان تشنه لبان آب آب آه از آندم که خجالت کشید جرعه ای از آب بنوشد رباب آه که در سینه نمودیم حس درد فراوان و غم بی حساب آه از آندم که بسی ضجر پست زجر بدادی نوه ی بو تراب آه از آن کوفه و ابن زیاد گرچه نمودیم در آن انقلاب آه ز دروازه‌ ی ساعات و شام آه ز هر کوچه ی شام خراب آه از آن مجلس شوم یزید آه ز چشمان بد شیخ و شاب آه از آندم که فقط آستین بود سر و روی زنان را حجاب آه ز تشت زر و از خیزران آه ز ته مانده ی جام شراب آه از آندم که یزید پلید کرد گلی را به کنیزی خطاب گفت به یک زشت رخ سرخ موی گوی نمایی تو که را انتخاب چونکه شنیدم ز یزید این سخن از لب زینب بشنید این عتاب گوش کن ای کافر بی دین پست هرزه ی بی شرم پر از پیچ و تاب هست خداوند نگهدار ما هست تو را هرچه که بینی سراب گفت چه دیدی تو به صحرای طف دادمش اینگونه به سرعت جواب هر چه که دیدم همه زیبایی است امر امامم به شکیبایی است ای که کشیدند به خون پیکرت ای که دهی جان به ره داورت ای که دهی در ره دین خدا اکبر و عباس و علی اصغرت خیز زجا رخ بنما جلوه کن خیز و ببین خواهر خود در برت خیز و ببین قامت بشکسته ام با قد و بالای چنان محشرت خیز زجا زینب خود را ببین خیز و ببین گر نشود باورت بال و پرت بودم و اکنون‌ ببین اینکه چسان ریخته بال و پرت کاش نمی دیدم در قتلگاه خنجر کُندی به روی حنجرت گوشه ی گودال شنیدم که خواند روضه جانسوز تو را مادرت کاش که زینب ز غمت مرده بود دید چو بر نیزه سر انورت قاری قرآن به سر نیزه ها بودی قربان لب اطهرت آمده از شام بلا ، کربلا دلبر من دلبر تو در برت بعد چهل روز در این اربعین آمده ام جان اخا محضرت حال برادر به فدای سرت هرچه کشیده ست ستم خواهرت درد و غم و محنت و رنج و عذاب هرچه کشیده ست فدای سرت گرچه منم در بر تو شرمسار بهر رقیه و غم دخترت آه که جا ماند به ویرانسرا با رخ نیلی گل نیلوفرت جان اخا هیچ سراغش مگیر جا ن من و مادر غم پرورت تحفه برم سوی پیمبر کنون پیرهن غارت شده از پیکرت هم که برم محضر ام البنین این سپر ساقی نام آورت من که به بیداد و ستم تاختم با غم تو سوختم و ساختم https://eitaa.com/Maddahankhomein