#مناجات_مهدوی_جدید
#حضرت_رباب_علیهاالسلام
از چه دعای آمدنت مستجاب نیست
این زندگی بدون تو غیر از عذاب نیست
در انتظار دیدن تو، صبر تا به کی؟؟؟
دیگر قرار رفته و در سینه، تاب نیست
کم گریه کرده ایم برای ظهور تو
در آسمان دیده، برایت سحاب نیست
دستم بگیر تا که بمانم به راه تو
بر استواری ام که حساب و کتاب نیست
حالا که بین مجلس روضه نشسته ام
در فتنه ها دگر به دلم اضطراب نیست
حالا که در فراق تو بی چاره گشته ایم
چاره به غیر روضه ی بی بی رباب نیست
می گفت اصغرم، گل لب تشنه ام بخواب
در خیمه ها برای تو یک قطره آب نیست
این رعد و برق و چک چک باران و جوی آب
پیش نگاهِ حسرت تو جز سراب نیست😭
یک تن نگفت حرمله ی پست و رذل را
ملعون، نزن،که کشتن کودک ثواب نیست
زد یک سه شعبه بر تو و قلب من و حسین
بهتر از این برای عدو، انتخاب نیست
حالا به روی نیزه شدی داغ دائمم
حقّ ِ لبان خشک تو این آفِتاب نیست
پایین بیا و در بغلم خواب ِ ناز کن
بر روی نی که اصغر من جای خواب نیست
از بس که خورده ای به زمین از فراز نی
چاره به غیر ِ بستن تو با طناب نیست
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#معارف_حسینی
#حضرت_رباب_علیهاالسلام
🩸مادرِ ششماهه به ما یاد داد که غذا را هم به نیّت «قوّت اشک بر سیدالشهداء علیهالسلام» بخوریم...
در روایتی امام صادق علیهالسلام فرمودند:
🥀 وقتی که امام حسین علیهالسّلام به شهادت رسید، همسرش حضرت رباب علیهاالسلام برای ایشان دائماً عزاداری میکرد؛
📋 وَ بَکَتْ وَ بَکَیْنَ النِّسَاءُ وَ الْخَدَمُ حَتَّی جَفَّتْ دُمُوعُهُنَّ
▪️او گریه میکرد و مابقی زنان و خدمتگزاران با گریههای او به قدری گریه میکردند که اشک چشمانشان خشک میشد.
🥀 روزی حضرت رباب علیهاالسلام دید که از چشم یکی از کنیزانش هنوز اشک میریزد! او را صدا زد و گفت: چه شده که فقط چشم تو در میان ما اشک دارد؟ و بقیه چشمها خشک شده است!
🥀 آن کنیزک گفت: وقتی که از شدت گریه، ناتوان شدم مقداری قاووت(سویق) خوردم! آن بانو پس از این جریان دستور داد تا غذا و قاووت (سویق) به عزاداران سیدالشهداء علیهالسلام دادند و فرمود:
📋 إِنَّمَا نُرِیدُ بِذَلِکَ أَنْ نَتَقَوَّی عَلَی الْبُکَاءِ عَلَی الْحُسَیْنِ علیهالسلام
▪️ما اگر این خوراک را میخوریم، برای آن است که بتوانیم اشکی برای سیدالشهداء علیهالسلام بریزیم!
📚 الکافی، ج۱ ص۴۶۶
✍ گرفته سوز صدایت تمام دنیا را
و گریههاتْ به آتش کشیده جان ها را
بس است دست خودت را تکان مده بانو
عذاب میدهد این گریههای تو ما را
قبول کن که علی رفته و نمیآید
قبول کن که پسر رفته راه بابا را
بلند شو , منشین زیر آفتاب اِنقدر
کباب کردهای آخر تو دشت و صحرا را
بیا کمی به خودت رحم کن عزیز حسین
قرار نیست نبینی طلوع فردا را
تو با وفا و نجیبی , درست مثل خودت
خودت برای خودت حل کن این معما را
علی که رفت , تو دیگر مرو از این دنیا
مگیر تاب و توانِ عزیز زهرا را
بلند شو برو قدری کنار زینب باش
بگیر غصهی آن داغدار تنها را
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_رباب_علیهاالسلام
#حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
#غزل
🔹روضۀ رباب🔹
چه آتشیست که در حرف حرف آب نشسته
که روضه خوانده که بر گونهها گلاب نشسته؟
صدای آه بلند است گوشه گوشۀ تکیه
چه نالههاست که در روضۀ رباب نشسته
کدام سو بدود چشمهای خستۀ این زن
که در مسیر نگاهش فقط سراب نشسته
«چه کردهاند که زیر عبا میآوریاش؟ آه!
چه کردهاند که در چشمهاش خواب نشسته؟
چه دیر میگذرد! کو صدای گریۀ اصغر؟»
میان خیمه زنی غرق اضطراب نشسته
کشیده روی سرش باز چادر عربی را
درست مثل سؤالی که بیجواب نشسته
کسی نگفت در آن سرزمین چه دیده که یک سال
رباب یکسره در زیر آفتاب نشسته
📝 #فائزه_زرافشان
http://eitaa.com/Maddahankhomein