کاروان اسرا وارد شهر کوفه شد.
کوفیان جمع شدند تا ببینند این اسیرانی که مردانشان بر حاکم وقت خروج کردهاند کیستند؟
مردان ابنزیاد دور اسرا را گرفته بودند و مست از این پیروزی ظاهری بودند.
ابنزیاد میخواست همه ببینند عاقبت خروج بر یزید چیست!
تا به حالا اسیرانی که به این شهر وارد میشدند دو ویژگی داشتند ۱- نامسلمان بودند ۲-غیرعرب بودند.
حالا این اسیران هم شبیه همانها وارد شهر شدند اما هم به زبان عربی فصیح صحبت میکردند و هم آیات قرآن را میخواندند.
ماجرا جالب شده بود که ناگهان با پرسش زنی، شالوده فکر و خیالات کوفیان فروریخت.
زنی پرسید شما اسیران کدام قومید؟
گفتند ما اسیران از خاندان پیغمبریم.
مردم تازه فهمیده بودند چه شده است.
و حالا شروع به سرزنش خود میکردند.
اما چه فایده؟
بعد از حسین سرزنش چه سودی دارد؟
بعد از حسین هزار هزار هم که کشته شوی و بکشی حسین که زنده نمیشود!
ننگ کشتن حجت خدا که پاک نمیشود.
زینب کبری که بار حفاظت از جان امام سجاد را به دوش میکشید و علمدار کاروان اسرا بود آغاز به سخن کرد.
یک اسکتوا گفت و همه ساکت شدند. حتی باد هم نوزید. حتی زنگ شتران به صدا حرکت در نیامد.
او آنروز علی ترین زن روی زمین بود.
#کربلا
#محرم
#عاشورا
#امام_حسین_ع
#زینب_کبری_س
https://eitaa.com/Maddahankhomein