#دهه_کرامت # #مدح_امام_رضا
دل را مقیم درگه جانان نوشته اند
ما را غلام حضرت سلطان نوشته اند
آتش ز سوز سینۀ ما آفریده شد
چون عشق تو به سینۀ سوزان نوشته اند
تو سفره دار عشقی و ما ریزه خوار تو
ما را کنار چشم تو مهمان نوشته اند
دل ذره ذره می شود از یک نگاه تو
گویا ز روی چشم تو قرآن نوشته اند
روز ازل که قرعه به نام تو می زدند
ما را برای عشق تو قربان نوشته اند
دل می تپد به سینه ز فکر حمال تو
اصلا مرا ز عشق تو حیران نوشته اند
از آن شبی که دل ز دل ما ربوده ای
ما را انیس دیدۀ گریان نوشته اند
ما از محرم و صفر و فاطمیه ایم
ما را یتیم سورۀ انسان نوشته اند
شاعر: #مجتبی_روشن_روان
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#شهادت #امام_باقر_علیه_السلام
#مسمط_مسدس
من از تبار باقرم مردم بدانيد
دل بيقرار باقرم مردم بدانيد
مست و خمار باقرم مردم بدانيد
امروز يار باقرم مردم بدانيد
فردا كنار باقرم مردم بدانيد
دست از غم او تا قيامت برندارم
اي كهكشانها آسمانها در مدارت
عرش خدا عزّ و جلّ بيقرارت
ختم رسل كرده سلامش را نثارت
بيچاره تر از من نداري در كنارت
دارم درون سينه ام شوق زيارت
كي مي شود سر بر مزار تو گذارم
اي ابتداي روضه ها از خانۀ تو
اي هيأت عشاق در كاشانۀ تو
قلب تمام قدسيان ديوانۀ تو
بار تمام صحنه ها بر شانۀ تو
شد خانۀ آباد من ويرانۀ تو
من حاجتي جز مردن از عشقت ندارم
شكر خدا امشب پريشان تو هستم
مانند زهرا ديده گريان تو هستم
بيچارۀ آن قبر ويران تو هستم
تقدير بوده اينكه حيران تو هستم
من مردۀ بوي گريبان تو هستم
پس كي غم تو مي كشد بر روي دارم
امشب تفأل مي زنم بر چشمهايت
مثل مزارت مانده خلوت روضه هايت
عيبي ندارد روضه مي گيرم برايت
جاني كه دارم جان من آقا فدايت
آتش زده زهر جفا بر دست و پايت
اي كاش پاي غصه هايت جان سپارم
اي سوز آه سينۀ تو آسمان سوز
بر ما عطا فرما كمي اي مهربان سوز
قبر خرابت روضه اي داغ و نهان سوز
اي خاطرت آزرده از يك ظهر جانسوز
بر چشمهايت چند عكس خانمانسوز
امشب بياد خاطراتت لاله زارم
قوم پيمبر را همه گمراه ديدي
آنچه نديده هيچ چشمي، آه ديدي
در بين آتش ذكر يا الله ديدي
چندين ستاره در مدار ماه ديدي
يك يوسف بي سر ميان چاه ديدي
مي گفتي از اين غم هماره بيقرارم
#مجتبی_روشن_روان
@Maddahankhomein
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
ميان كوچه ها مرد غريبي
به لب دارد نواي يا حبيبي
به لب ذكر و به ديده اشك دارد
به ديوار غريبي سر گذارد
دلش پر از هياهوي غريبي
غمش كرده سيه روي غريبي
تك و تنها ميان شهر كوفه
زده غربت به قلب او شكوفه
بگويد با دل پر خون و پر درد
حسين فاطمه برگرد برگرد
در اين كوفه نشاني از وفا نيست
كسي اينجا طرفدار شما نيست
كسي اينجا سراغت را نگيرد
مگر مسلم براي تو بميرد
ميان كوچه ها تنهاي تنها
پريشانم برايت يابن زهرا
ميا كوفه كه اينجا شهر كينه است
تمام كوچه هايش چون مدينه است
ميان خانه ها راهم ندادند
جواب ناله و آهم ندادند
همه مهمان نوازي شان به سنگ است
تمام كوچه هايش تار و تنگ است
ميا كوفه كه پر از خصم باشد
در اينجا سر بريدن رسم باشد
ميا كوفه كه شهري بي فروغ است
دكان نيزه سازي شان شلوغ است
سفيرت را نمي خواهند برگرد
مرا بنگر اسير بند برگرد
لبم خوني و دندانم شكسته
دو دستم را عدو در كوچه بسته
شده پاره ز نيزه جامۀ من
ز سر برداشتند عمامۀ من
در اينجا هيچكس حامي ما نيست
كسي با تو در اينجا هم نوا نيست
ولي با اينهمه تنهائي و غم
نياوردم به ابرو لحظه اي خم
روم بر پاي دار خويش سرمست
اگر خشنود مي گردي تو عشق است
پريشانم پريشان و پشیمان
چرا گفتم بيا كوفه حسين جان
🔸شاعر: #مجتبی_روشن_روان
________________________
#پیامبر_اعظم_ص_شهادت
بوی غم میرسد انگار... دلم میریزد
اشک از دیدهی غمبار حرم میریزد
از نگاهِ نگران، برق اِلَم میریزد
خوب پیداست که باران ستم میریزد
آه! آرامش زهراست به هم میریزد
یا... قرار است که پیغمبر اکرم برود
سایهی خنده از این گلکده کم کم برود
مهربانی که برای همه همچون خورشید
نور از خندهی لبهای ترش میبارید
از گرفتاری امّت به جزا میترسید
روز و شب در پی ارشاد بشر میگردید
مثل او هیچ رسولی غم و اندوه ندید
در دلم شور عجیبیست، نمیدانم چیست؟!
در گلو بغض غریبیست، نمیدانم چیست؟!
دخترت زار به سر میزند؛ ای وای دلم
بر دلم غصه شرر میزند؛ ای وای دلم
پدرم حرف سپر میزند؛ ای وای دلم
حرف از داغ پسر میزند؛ ای وای دلم
دل بریدن ز تو بابا به خدا آسان نیست
بعد تو واسطهی وحیِ خدا با ما... کیست؟
@hosenih
این جوان کیست...؟ که از دیدن رویش در دل
غصه وارد شده و خنده ز لب شد زائل
آه یا رب! شده انگار صبوری مشکل
گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل
با اجازه... بگذارید بیایم داخل
با ادب آمد و در پیش پدر زانو زد
پرده از صورت پوشیدهی خود یک سو زد
مژده! ای رحمت رحمان! که سحر نزدیک است
ای رسول مدنی! صبح سفر نزدیک است
شب بیچارگی نسل بشر نزدیک است
به علی نیز بگو... روز خطر نزدیک است
وقت برپا شدن آتش در نزدیک است
پدر آمادهی رفتن به سماوات، ولی...
نگران است برای غم فردای علی...
تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد
نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد
آه از سینهی افلاک برآمد... فریاد
به علی فاطمه را باز امانت میداد
داشت اما خبر از قصهی زهرا، ای داد
این همه بی کسی! ای وای! سرم... درد گرفت
دل سرشارِ غم و شعلهورم... درد گرفت
او زِ فردای حسین و حسنش داشت خبر
از خزان گشتن باغ و چمنش داشت خبر
از به آتش زدن یاسمنش داشت خبر
از غم حیدرِ خیبر شکنش داشت خبر
از حسین و بدن بی کفنش داشت خبر
اشک از دیده فرو ریخت و روحش پر زد
پر زد و دختر مظلومهی او بر سر زد
✍ #مجتبی_روشن_روان
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح #ولادت
#مسمط_مسدس
دراین هوای خوب و، بارانیِ بهاری
وقت است آسمانا، برما کرم بباری
ساقی بیار باده، سرآمده خماری
بگذار تا گذارم، سجاده را کناری
برما ببخش یارا، از باب یادگاری
یا مرهم نگاهی، یا زخم ذوالفقاری
یا رحمة الوسیعه یا دافع البلیه
یا باسط الیدین باللطف والعطیه
یا دائم العنایة مَنّاً علی البریه
عیدانۀ نزول مرضیة الرضیّه
انظر الی فقیرک فی هذه العشیه
مگذار عاشقان را در هرم بیقراری
امشب مجاز باشد بامی وضو گرفتن
برپای خمره شور اللهُ هو گرفتن
برخیز جا نمانی! از این سبو گرفتن
باید که در حریم او آبرو گرفتن
رو بر حبیب کردن ازغیر رو گرفتن
با حُبِّ این حبیبه محبوب کردگاری
دل دل نکن دل من برخیز بی بهانه
ساکت چرا نشستی؟ سرمست وعاشقانه
همپای می گساران درمجلس شبانه
با لهجۀ قناری با من بخوان ترانه
دیگر بس است ماتم تا چند غمگنامه؟
رخت سیاه و روضه اشک عزا و زاری!
شبهای غصه رفت و صبح سرور آمد
منشور شور آمد شور شعور آمد
تا قلب قاب قوسین رمز عبور آمد
چون جانب خدیجه طه ز طور آمد
سوی رسول پیک الله نور آمد
کوثر عطا نمودت پروردگار باری
بس که به سجده گفتی یا واهب العطایا
دریاب مصطفایِ، دلخسته را خدایا
حق هدیه کرده برتو محمودة السجایا
دادیم برتو دختر... نه منتهی المنایا
یعنی ابوالعجایب را دافع البلایا
او یکتنه سپاهِ شیر خداست آری
به به چه دلنوازی به به چه چاره سازی
چه کعبۀ لطیفی چه عشق جانگدازی
چه مهر دل فروزی چه سرو سرفرازی
به به چه عزّ و جاهی چه نام پر ز رازی
برخیز یا محمد شکر خدا نمازی...
برپا بدار بهر این حسن همجواری
به به نتیجه داده شیدائی خدیجه
آمد تمام عشق رویایی خدیجه
آمد انیس وقت تنهایی خدیجه
به به چه دلنواز است لالایی خدیجه
دارد به سینه شور غوغایی خدیجه
جان می کند فدای دلدار افتخاری
امشب از آسمانها بارد نوید رحمت
زهرا شکوه عصمت زهرا کلید رحمت
قدر مقدرِ عشق صبح سفید رحمت
زهرا پس از محمد نام جدید رحمت
مهرش هرآنکه دارد دارد امید رحمت
با اهل او ندارد هرگز جحیم کاری
یوم النشور فردا وقت جزا محمد!
در لحظه ی ظهورِ عدل خدا محمد!
گویند اهل محشر وا ویلتا محمد!
هنگامۀ عبور خیرالنساء محمد!
از اولیاء گرفته تا انبیا... محمد!
دارند سوی زهرا چشم امیدواری
ما نیز برعطای زهرا امیدواریم
یکریز بیقرار بانوی بیقراریم
دلخسته و خراب یک ماه بی مزاریم
هرچند که سیاه و زشت و تباه و تاریم
اما ز کرده های خود سخت شرمساریم
مگذار تا بمیریم با درد شرمساری
مادر چقدر فکر حال من و شما بود
شبهای جمعه غرق گریه در التجا بود
خواهان راحتی عشاق مرتضی بود
او لطف کرد و کار امثال ما جفا بود!!
گاهی گناه کردیم آخر کجا روا بود؟
خیر کثیر یعنی لطف همیشه جاری
هرچند غرق غفلت... جمله گناه کاریم
تاهست عشق زهرا سرشار افتخاریم
برعرشۀ سفینه شکر خدا سواریم
در خیمۀ حسینی، دائم حسن مداریم
سرمایه جز ولای مولا علی نداریم
شادیم از این غنا و مستیم از این نداری
عمریست بینوای ایل وتبارتانم
همواره بیقرار و بیمار و زارتانم
دلتنگ بوسه ای بر، سنگ مزارتانم
اینجا پی شما و محشر کنارتانم
هنگام مرگ مادر... در انتظارتانم
ازمن مگیر فیض این چشم، انتظاری
مرضیّه ای و از ما ایزد رضاست با تو
دلهای عاشقانت حاجت رواست با تو
از دام درد و غصه قلبم رهاست با تو
از آتش عذاب دوزخ جداست با تو
هستی پر از نوای شیر خداست با تو
دست تو عالمی را کرده علی نگاری!
بسکه علی نوشتی بس که علی سرودی
اول شهید راهِ، شیر خدا تو بودی
تو رنگ سبز شیعه تو سرخی و کبودی
با سینۀ شکسته تا عرش پرگشودی
دستی برآر بلکه از ره رسد به زودی
فریاد انتقام صمصام تک سواری
#مجتبی_روشن_روان
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#ولادت_امام_محمد_باقر_ع
#ترکیب_بند
وزیده دوباره نسیم رجب
مرا خوانده حق در حریم رجب
دلم را هوائی خوبان نمود
خدای رئوف و رحیم رجب
خدایا کمک کن که با لطف تو
شوم بهره مند از نعیم رجب
نگاهی بفرما براین روسیاه
به حق نگار کریم رجب
مناجاتی ام کن دراین ماه نور
مقیمم بفرما به درگاه نور
مرا شوق یاریست والا تبار
امامی گرامی و زهرا تبار
من از ایل مجنونم و دلشده
و او از عزیزان لیلا تبار
کریمی زنسل کریمان عشق
ومن عاشقی مست و شیدا تبار
نسب از دو سو فاطمی، حیدری
به قربان این ماه غوغا تبار
جمال جمیلش بهشت عدن
دو جد گرامش حسین و حسن
تعلق ندارد به کس خاطرم
گدای کرمخانۀ باقرم
به لطف خداوند زهرائی ام
خدا را براین موهبت شاکرم
به منصب نیازی مرا نیست... نیست
خوشم در حریم علی شاعرم
اگرچه سرودم غزلها ولی...
ز وصف علی زادگان قاصرم
قلم ازنفس ماند و یارم نشد
حریف نگاه نگارم نشد
سلام ای علوم خدا را امین
پدر خوانده ی علم، حق الیقین
اگرچه زنسل علی آمدی
محمدترینی،محمدترین
چنان فانی عشق پاکت شدم
ز سرحد مستی گذشتم ببین
مریض مریض تو عیسی مسیح
مرید مرید تو روح الامین
به قربان نازی که داری شما
وآغوش بازی که داری شما
به روی اسیرت نگارا بخند
بر این بینوا دیده ات را مبند
نگاهی... که جاهلترین نوکرت
ز دریای علمت شود بهره مند
امیر رسولان به تو داده دل
مرا هم امیرا فکندی به بند
حسن زاده ای و حسینی خصال
نگاهت قیامت... لبت کان قند
چه گردد از آن لب شه ذوالمنن
کلامی خصوصی بگوئی به من
من امشب ز چشم تو دم میزنم
به نام نگاهت قلم می زنم
رجب آمده غرق شور و طرب
شرر بر دل و جان غم می زنم
سراپای من غرق لطف شماست
دم از حُسن صاحب کرم می زنم
کدامین سحر می شود بنگرم
کنار مزارت قدم می زنم
و یا اینکه یک روز خوش بنگرم
سر قبر پاکت علم می زنم
ضریحی نداری نباشد غمت
برای تو در دل حرم می زنم
مرا عفو کن اگر دلبرا
ز اوصاف تو حرف کم می زنم
تو بالائی و ما دراین قعر خاک
الا حضرت عشق روحی فداک
دلم پر شده از ولای شما
سرم خاک پای گدای شما
چه دارم به جز اینکه آقا فقط
بگویم وجودم فدای شما
چه می شد نصیب دل ما شود
نسیمی ز فیض دعای شما
مبارک بود پیش من مرهم و...
غم و لطف زخم و شفای شما
شبم را شما نور باران کنید
مرا با نظر اهل ایمان کنید
#مجتبی_روشن_روان
https://eitaa.com/Maddahankhomein