eitaa logo
ذاکرین خمین🎤
1.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
684 ویدیو
359 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
کشتی به ساحلی پُرِ ماتم، بلا رسید آری حسین قافله‌اش کربلا رسید منزل به منزل از پی چشمش گذشت تا آخر به سرزمین پر از ابتلا رسید پرسید این زمین بلا نام او چه هست؟ از هاتفی به او خبر از نینوا رسید اشکی نشست گوشه‌ی گلگون گونه‌اش این ماجرای غربت او تا سما رسید آتش گرفت عرش خدا هم ز غصه‌اش خاکستری ز ماتم او تا خدا رسید! آن سروری که زیر گلو جای بوسه داشت با جور روزگار به طشت طلا رسید دستی که سایه‌سار گدایان شهر بود انگشترش به زور به آن اشقیا رسید این جامه‌های شاد خود از تن درآورید آماده‌اید موکب ماتم‌سرا رسید؟! بر بام خانه‌ پرچم او را علم کن و با مطربان بگو که زمان حیا رسید یک یا حسین گفته، مودب بایستیم مهدی منتقم؛ خود صاحب عزا رسید @Maddahankhomein
دنبال زینب می‌دود پای پیاده از ترس دشمن لرزشی در پای دارد تاول زده پای نحیف کوچک او خاری به پا و بر لبش «ای وای» دارد رویش کبود از سیلی و دلتنگ باباست بغضی گلوی نازکش را می‌فشارد آهسته بر گوشش که دردی سخت دارد از ترس دشمن دست خود را می‌گذارد بُعد مسافت! پای زخمی! جای سیلی!! دیگر رمق در تن برایش هیچ مانده؟! دیگر برای طعنه‌ و دشنام شامی جایی میان قلب پرخونش نمانده! هق‌هق امانش را بریده در خرابه حتی صدایش خواب از دشمن ربوده است از کودکی آغوش او گهواره‌اش بود اینقدر دوری از پدر اصلا نبوده است! اینبار بابا سر به دامان رقیه است چشمش به چشمان پدر ناگاه افتاد سر گوشه‌ای افتاد و دختر ناله‌ای زد دیگر رقیه از دهانش «آه» افتاد https://eitaa.com/Maddahankhomein
آهسته سر به دامن مولا سپرد و رفت چشمان خود به آبی دریا سپرد و رفت سبقت گرفت از همه یارانِ سابقش در راه عشق آبرویش را سپرد و رفت وقتی که دید خاطر زینب مکدر است خود را به تیغ تیز؛ دریغا! سپرد و رفت دل کنده بود از همه دنیا به عشق یار او هر چه داشت جمله به اعدا سپرد و رفت هرچند بر حسین علی راه بسته بود جان را ولی به زاده زهرا سپرد و رفت یک جان که بیشتر به‌ خدا در کفش نبود! آن هم به وقت حمله به یغما سپرد و رفت وقتی که رفت شعله‌ی آتش به سینه داشت نامی نکو به خاطر دنیا سپرد و رفت لب تشنه بود و خسته و در پیش آفتاب آن پیکرش به غربت صحرا سپرد و رفت... http://eitaa.com/Maddahankhomein
دستی سپر مقابل ارباب کرده بود با دست دیگرش طلب آب کرده بود لب تشنه بود! حرمله او را نشانه رفت او را سه شعبه یک‌تنه سیراب کرده بود! داغ علی اصغر مولا چه تازه کرد تیری که باز حرمله پرتاب کرده بود یک دست بیشتر که ندارد؛ چگونه پس دور عموش حلقه و قلاب کرده بود؟ آغوش باز و گرم عمو را خدای من! وقت هجوم و حادثه محراب کرده بود می‌سوخت مادر از غم هجران و عمه را هجران و غصه این همه بی‌تاب کرده بود روضه تمام گشته و تکرار می‌کنم: دستی سپر مقابل ارباب کرده بود... @Maddahankhomein
وقتی عمو در گیر و دار جنگ تنهاست باید زره بر تن کند یاری رساند حتی زره اصلا اگر اندازه‌اش نیست باید خودش را تا دل لشکر کشاند خون پدر جوشیده در رگ‌های فرزند انگار تاریخ جمل تکرار گشته است یک قاسم دیگر به میدان آمده باز شاید که احلی من عسل تکرار گشته است آمد عمویش را میان لشکر «نحس» یاری کند اما مگر شمشیر دارد؟ کودک که جایش در میان معرکه نیست اصلا مگر خنجر، سپر یا تیر دارد؟! از لابلای گرد و خاک سمّ اسبان با چشم‌هایش دید شمشیری بلند است صبر و توان روضه مکشوف داری؟ یعنی چه کاری می‌کند شمشیر با دست؟!! افتاد عبدالله در آغوش مولا آهی کشید از درد و «بابا» را صدا کرد آتش گرفت از ناله‌اش ارباب و ناگاه تیری برادرزاده را از او جدا کرد... @Maddahankhomein
جانم فدای نعش علی اکبر حسین مُردم برای نعش علی اکبر حسین پرپر شدن همیشه چرا قسمت گل است؟! جان‌ها فدای نعش علی اکبر حسین دق می‌کند میان سرودن ز ماتمش نوحه سرای نعش علی اکبر حسین از تشنگیِ پیکر پرخون بگویمت؟ یا دست و پای نعش علی اکبر حسین؟! مغرب که شد صدای اذانی بلند شد از لابلای نعش علی اکبر حسین می‌آید از میان بدن‌های چاک‌چاک آری صدای نعش علی اکبر حسین در ماتمش زمین و زمان گریه می‌کنند حتی خدای نعش علی اکبر حسین آهنگِ گوش ما شده فریاد العطش! از جای‌جای نعش علی اکبر حسین این کهکشانِ روی زمین است ای خدا؟ یا پاره‌های نعش علی اکبر حسین؟! باور نما که مُرده‌‌ی ما زنده می‌کند دارالشفای نعش علی اکبر حسین در زیر بار بارش غم‌ها پناه ماست ماتم‌سرای نعش علی اکبر حسین امشب ندای عالمیان گشته یک‌صدا: «جانم فدای نعش علی اکبر حسین...» @Maddahankhomein
لب‌تشنه‌ هست و یار ندارد خدا! حسین گشته‌است در میانه‌ی صحرا رها؛ حسین یک روزگار دوش نبی جای او نبود؟ افتاده زیرِ تیغِ عدو پس چرا حسین؟! این حجمِ از مصیبت او ناشنیدنی است از کوفیان کشیده خدایا چه‌ها حسین! آتش گرفت از غم تنهایی و عطش می‌سوخت از گدازه‌ی «ادرک اخا» حسین بر سینه‌اش نشسته حرامی ولی نخواند در زیر لب، قسم به ‌خدا! جز دعا حسین لبخند می‌زند که مگر منصرف شود! دارد از این بلا و ستم‌ها رضا؛ حسین زینب کجاست؟! کاش نبیند که می‌زند در زیرِ تیغِ تیزِ عدو دست و پا حسین! می‌گفت زینبش ز بلندای تلّ بلند از ابتدای «حادثه» تا انتها «حسین» خواهر چگونه دل ز برادر جدا کند؟ زینب وداع می‌کند از دور با حسین ... پیچیده در زمان و مکان؛ شهر و روستا امشب نوای ما همه «لبیک یا حسین» در تنگنای حادثه‌ها دست ما بگیر! ای کشتی نشسته به دل‌های ما؛ حسین... https://eitaa.com/Maddahankhomein
لب‌تشنه‌ هست و یار ندارد خدا! حسین گشته‌است در میانه‌ی صحرا رها؛ حسین یک روزگار دوش نبی جای او نبود؟ افتاده زیرِ تیغِ عدو پس چرا حسین؟! این حجمِ از مصیبت او ناشنیدنی است از کوفیان کشیده خدایا چه‌ها حسین! آتش گرفت از غم تنهایی و عطش می‌سوخت از گدازه‌ی «ادرک اخا» حسین بر سینه‌اش نشسته حرامی ولی نخواند در زیر لب، قسم به ‌خدا! جز دعا حسین لبخند می‌زند که مگر منصرف شود! دارد از این بلا و ستم‌ها رضا؛ حسین زینب کجاست؟! کاش نبیند که می‌زند در زیرِ تیغِ تیزِ عدو دست و پا حسین! می‌گفت زینبش ز بلندای تلّ بلند از ابتدای «حادثه» تا انتها «حسین» خواهر چگونه دل ز برادر جدا کند؟ زینب وداع می‌کند از دور با حسین ... پیچیده در زمان و مکان؛ شهر و روستا امشب نوای ما همه «لبیک یا حسین» در تنگنای حادثه‌ها دست ما بگیر! ای کشتی نشسته به دل‌های ما؛ حسین... @Maddahankhomein
بر جای‌جای پیکر او بوسه می‌زند آری ببین که خواهر او بوسه می‌زند افتاده نعش زاده زهرا به خاک‌ها صحرا به خاک پیکر او بوسه می‌زند بر دست‌های خالی از انگشتر پدر با اشک سرد، دختر او بوسه می‌زند مادر نبود تا که زند بوسه بر گلوش خواهر به جای مادر او بوسه می‌زند در آن عبای پاک بنی‌هاشمی چه هست؟ بر پاره‌های اکبر او بوسه می‌زند؟! هر چند رأس او به غنیمت گرفته‌اند با بغض و گریه حنجر او بوسه می‌زند در حسرت است خواهر غمدیده‌ای ولی نیزه به جای او، سر او بوسه می‌زند زینب نشسته هست و به دندان و لب، عدو با خیزران برابر او بوسه می‌زند زینب نشسته در دل تنهایی و خیال پیشانی‌اش برادر او بوسه می‌زند... زهرا به عرش شام غریبان هزار بار بر جای‌جای پیکر او بوسه می‌زند @Maddahankhomein
حیف باشد که لب ما به شکایت باشد یا «سلامی» که دهیم از سر عادت باشد قسمت ما اگر اصلا نشود کرب و بلا همه از کاهلی و ضعف ارادت‌ باشد😭😭😭 https://eitaa.com/Maddahankhomein
میان مجلس آقا حضور کافی نیست حضورِ با همه احساس و شور کافی نیست عزای حضرت عشق است گریه‌ بر او کن ولی سرشک و پس از آن عبور! کافی نیست سرور بعد عزا هم اگر چه زیبا هست ولیک روضه و بعدش سرور کافی نیست! صدا و «حرکت» و نورند جملگی با هم! فقط صدا و کمی هم که نور کافی نیست! هر آنچه می‌شود از روضه‌ی حسینی گفت، بگو! و لیک عزا را مرور کافی نیست برای فلسفه‌ی غم، شعور لازم هست هزار سبک‌ِ فقط چند جور! کافی نیست حسین خط شکن عدل و داد می‌خواهد نظاره گر شدن از راهِ دور کافی نیست... https://eitaa.com/Maddahankhomein
انتظار فرجش مایه دلداری ماست گر چه غیبت همه از فرط گنهکاری‌هاست غصه اینجاست که در اوج گرفتاری‌ها همگی غافل و او فکر گرفتاری ماست گره افتاده به کارش، به خداوند قسم! همه از ماست که بر ماست که آقا تنهاست انتظار فرج این نیست که اشکی ریزی اینکه یک گوشه نشینی به تماشا زیباست؟! اینکه حتی غم او گوشۀ ذهنت هم نیست یا دلت در طلب ماه رخش نیست، رواست؟ یا که مشغول به دنیا و هیاهو باشی یا که گوشت به در غیبت او نیست! سزاست؟! و ندانی و نپرسی که در این شهر شلوغ دیر شد آمدنش! وصل چه شد؟ یار کجاست؟! اینکه اندیشه کنی یار به ما محتاج است ساده‌لوحی است! نفهمیدن غم‌هاست! خطاست!! چاره در گریه اگر بود که او می‌آمد «به عمل کار برآید» که عمل شرط دعاست https://eitaa.com/Maddahankhomein