eitaa logo
ذاکرین خمین🎤
1.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
683 ویدیو
358 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
به‌مناسبت ١٧ شوال، سال‌روز ؛ ؛ «هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان می‌داد در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می‌داد «یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر می‌پرسید آن روز ایمان مدینه امتحان می‌داد هرکس قدم پس می‌کشید و با نگاه خود بار امانت را به دوش دیگران می‌داد با شانه خالی کردن مردان پوشالی کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان می‌داد «رخصت به تیغم می‌دهی؟»... این را علی پرسید مردی که خاک پاش بوی آسمان می‌داد فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی آری همیشه پاسخش را مهربان می‌داد «هل من مبارز»... نعره گویا از جگر می‌زد فریاد او بر قامت شهری تبر می‌زد او می‌خروشید و رجز می‌خواند و بر می‌گشت او مثل موجی بود که بر صخره سر می‌زد کم کم هوا حتی نفس را بند می‌آورد نبض مدینه پشت خندق تندتر می‌زد زن‌ها میان خانه‌ها شیون به‌ پا کردند انگار تک‌تک خانه‌ها را نعره در می‌زد فریاد بغض بچه‌های شهر را بلعید ساکت که می‌شد، دیو فریادی دگر می‌زد یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید لب‌های شیرین علی حرف از خطر می‌زد فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید مثل عقابی در قفس که بال و پر می‌زد «هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز» خندید، بند از دست‌های شیر حق وا شد شمع شهادت شعله‌ور بود و خدا می‌دید پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن تا تیغه‌های ذوالفقار از دور پیدا شد تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد مثل عقابی در نگاه عَمرو می‌چرخید فرصت برای تیز پروازی مهیا شد اینک رجزها تن به لالی داده بودند و طوفانی از نام علی در دشت برپا شد اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد تا لا فتی الّا علی را آسمان می‌خواند لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد آری علی با ضربتی عالی اعلا شد ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein
علیه‌السلام 🔹تسبیح عمر🔹 آسمان شک کرد اَسماءِ پیمبر را شمرد بعد از آن حتی پیمبرهای دیگر را شمرد «او به چشم خویشتن می‌دید جانش می‌رود» زیر لب با بغض، رد پای اکبر را شمرد... دشمن از زیبایی‌ات تکبیر می‌گوید هنوز کاش می‌شد این همه الله‌اکبر را شمرد حاجیان کعبۀ چشمت، تو را خواهند کشت در طوافت می‌توان یک فوج خنجر را شمرد چند ضربه کوفیان و چند ضربه شامیان می‌توان با زخم‌هایت کُلِّ لشکر را شمرد... رشتۀ تسبیح عمرم بودی و صد پاره‌ای بعد تو با اشک باید ذکر آخر را شمرد 📝 @Maddahankhomein
🔹سایۀ خورشید🔹 فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم هرچه عالم فخر دارد نزد من یک ارزن است من زنی هستم که در خانه پیمبر داشتم روزهایم شب نمی‌شد چشم او تا باز بود سایۀ خورشید را همواره بر سر داشتم عاشق این مرد بودن معجزه لازم نداشت چشم‌هایش را از اول نیز باور داشتم راه‌های آسمان را از زبان همسرم مثل آواز پر جبریل از بر داشتم آیه‌ها تکرار او بودند و عمری بر لبم با طنین نام او قند مکرر داشتم چشم بر من دوخت در شعب ابی‌طالب گریست ناگهان یک آسمان در خود کبوتر داشتم جان خود را بر سر این عشق دادم عاقبت هدیه می‌دادم اگر صد جان دیگر داشتم 📝 https://eitaa.com/Maddahankhomein
به‌مناسبت ١٧ شوال، سالروز «هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان می‌داد در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می‌داد «یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر می‌پرسید آن روز ایمان مدینه امتحان می‌داد هرکس قدم پس می‌کشید و با نگاه خود بار امانت را به دوش دیگران می‌داد با شانه خالی کردن مردان پوشالی کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان می‌داد «رخصت به تیغم می‌دهی؟»... این را علی پرسید مردی که خاک پاش بوی آسمان می‌داد فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی آری همیشه پاسخش را مهربان می‌داد «هل من مبارز»... نعره گویا از جگر می‌زد فریاد او بر قامت شهری تبر می‌زد او می‌خروشید و رجز می‌خواند و بر می‌گشت او مثل موجی بود که بر صخره سر می‌زد کم کم هوا حتی نفس را بند می‌آورد نبض مدینه پشت خندق تندتر می‌زد زن‌ها میان خانه‌ها شیون به‌ پا کردند انگار تک‌تک خانه‌ها را نعره در می‌زد فریاد بغض بچه‌های شهر را بلعید ساکت که می‌شد، دیو فریادی دگر می‌زد یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید لب‌های شیرین علی حرف از خطر می‌زد فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید مثل عقابی در قفس که بال و پر می‌زد «هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز» خندید، بند از دست‌های شیر حق وا شد شمع شهادت شعله‌ور بود و خدا می‌دید پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن تا تیغه‌های ذوالفقار از دور پیدا شد تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد مثل عقابی در نگاه عَمرو می‌چرخید فرصت برای تیز پروازی مهیا شد اینک رجزها تن به لالی داده بودند و طوفانی از نام علی در دشت برپا شد اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد تا لا فتی الّا علی را آسمان می‌خواند لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد آری علی با ضربتی عالی اعلا شد ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی احرام حج بستی و عزم کربلا کردی تو در تمام راه، دور عشق چرخیدی حاشا اگر یک لحظه حَجّت را رها کردی هفتاد دفعه دور معشوق خودت گشتی آخر به روی نیزه حَجَّت را ادا کردی شیطان به رویت سنگ زد، از کوفه پرسیدم: کافر چرا اعمال حج را جا به جا کردی تا پای جان ماندن همان عهد قشنگی بود عهدی که کوفی بست اما تو وفا کردی خون خدا بودن قیامت می‌کند در تو حق داشتی تا محشرت را خود به پا کردی تو خوب می‌دانستی آنجا یار و یاور نیست حس می‌کنم از کربلا ما را صدا کردی اینکه تو ابن بوترابی اتفاقی نیست تو خاک را با خون پاکت کیمیا کردی حالا دلم با هر تپش صحن و سرای توست یک کعبهٔ شش‌گوشه در قلبم بنا کردی ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein
علیه‌السلام 🔹تسبیح عمر🔹 آسمان شک کرد اَسماءِ پیمبر را شمرد بعد از آن حتی پیمبرهای دیگر را شمرد «او به چشم خویشتن می‌دید جانش می‌رود» زیر لب با بغض، رد پای اکبر را شمرد... دشمن از زیبایی‌ات تکبیر می‌گوید هنوز کاش می‌شد این همه الله‌اکبر را شمرد حاجیان کعبۀ چشمت، تو را خواهند کشت در طوافت می‌توان یک فوج خنجر را شمرد چند ضربه کوفیان و چند ضربه شامیان می‌توان با زخم‌هایت کُلِّ لشکر را شمرد... رشتۀ تسبیح عمرم بودی و صد پاره‌ای بعد تو با اشک باید ذکر آخر را شمرد 📝 @Maddahankhomein