eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
533 دنبال‌کننده
514 عکس
91 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
ولی تو صدات خیلی قشنگه ..(:!
این خودِ خودِ خودِ خودِ منه ...!🚶‍♀!
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
#قرار چهاردهم🌱:) امروز میخوایم بابت هرچیز و به هر بهونه‌ای خدارو شکر کنیم^-^
نیمه‌ی‌ماه🌱:) امروز بیاین مدام لبخند رو لبمون باشه و مهربون باشیم تا حدی که میتونیم، مثل امام حسن:)^-^
امروز میخوام براتون یه داستان واقعی که خودم خیلی برام جالب بود و دوسش دارم تعریف کنم😌🌱
خب خب با من باشین .. داستان ما درباره یه بچه‌ی نوزاد درون شکم مادر هستش^^
از زبان مادر بازگو میشه دقت نمایید:
یادمه تازه وارد ۹ ماه شده بودم، حدود یکی دوروز که از ماه نهمم گذشته بود یروز همسرم اومد خونه و گفت یه سفر کاری برام پیش اومده، کربلا و من باید برم ..!!
منم اصرار که منم میام همراهت!! حالا هرچی بنده خدا میگفت بابا تو دم زایمانته نمیشه، من گفتم اصلا میریم عراق بچرو به دنیا میاریم مگه چی میشه؟!
هرجوری بود ساکمونو جمع کردیم و رفتیم عراق ... وقتی رسیدیم نجف رفتیم دکتر و دکتر گفت باید برگردین ایران و ممکنه بچه اتفاقی براش بیفته توی این چند روز مونده از به دنیا اومدنش .. ولی من!؟ مگه دلم میومد برگردم:)؟ راهمونو با اصرار و لجبازی من ادامه دادیم و رفتیم کربلا(:♥️
اونجا که رسیدیم من حالم بد شد و باز رفتیم دکتر .. فکر میکردین چیشده؟(: بچه ..!! بچه توی شکم من خفه شده بود🙂💔
ولی من دست بردار نبودم و قبول نمیکردم:) با همون حال زار و پریشون که دکترا گفتن باید عمل بشی و بچه رو از شکمت در بیاریم اصرار کردم که همسرم منو ببره حرم امام حسین(:💚
ما رفتیم حرم و من کنار ضریح تا میتونستم گریه کردم و گله و شکایت که امام حسین من بخاطر تو اینهمه راه اومدم و رسمش این نبود که اینجوری بشم:) «من بچمو از تو میخوام»