eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
565 دنبال‌کننده
446 عکس
88 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. می‌نویسم از گفته‌های‌نگفته‌ و شنیده ‌های نشنیده؛ در‌ پیِ‌وصال می‌گردیم و مأموریم‌به وظیفه. . . -کپیِ نوشته‌های خودم با نامِ ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه:).
مشاهده در ایتا
دانلود
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام، بیشتر بخند خورشید آرزوی منی، گرم تر بتاب
•فریدون مشیری!
میشه یه حمد شفا برای بیمارای سرطانی بخونید؟
اندوهی بزرگم، در سینه‌ای کوچک.
به رسم گذشته های دورمون، کلمه بگین واستون بنویسم.
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
به رسم گذشته های دورمون، کلمه بگین واستون بنویسم.
دل‌تنگی" چند شب پیش مامان داشت آلارم گوشی را برای نماز صبح تنظیم می‌کرد. موسیقی های مختلف را امتحان می‌کرد تا ببیند گوشش به کدام صدا انس بیشتری دارد که به محض شنیدنش از شوق بیدار شود. در جست و جو بود که مداحی عربی پلی شد. یک لحظه تمام خانه ساکت شد. انگار در صدم ثانیه جسممان قالب تهی کرد. دلتنگی واژه‌ی کوچکی بود برای مرور آنهمه خاطره؛ آنهمه زیبایی؛ آنهمه آغوش بی منت. مامان دلتنگ شد و با چشمان اشکی اش نشان داد؛ من دلتنگ شدم و با ضربان قلبم نشان دادم؛ آبجی دلتنگ شد و با نگاهش نشان داد و خلاصه هرکداممان گیر کردیم در یک قسمت از خاطراتمان. حالا هرچه به آن شب فکر می‌کنم، جز دل‌تنگی حس دیگری برای آنهمه زیبایی پیدا نمی‌کنم. شاید یکی از نام‌های شما، دل‌تنگی‌ست؛ آن شب همه دل‌تنگ بودیم، دل‌تنگ دیدن دوباره‌ی حرمت عزیزِدلم :).
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
به رسم گذشته های دورمون، کلمه بگین واستون بنویسم.
رهایی" من بلد نیستم درستش کنم، تو ولی بلدی. من کوچکم برای اینهمه غم، تو ولی بزرگی. من خراب که می‌کنم حتی اگر باز بسازمش، هیچ چیز مثل اول نمی‌شود، ولی تو مثل اول درستش می‌کنی. من هرلحظه غرق در خودم هستم و تو بیشتر کنارم می‌مانی. من بلد نیستم خوب باشم، ولی تو باز با نشانه ها یادم می‌دهی خوب بودن را. تو به من شوق رهایی از بند میدهی، شوق پرواز، شوق رسیدن به وجودت. من تا ابد بدم و تو تا ابد بهترین خدای دنیا :).
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
به رسم گذشته های دورمون، کلمه بگین واستون بنویسم.
مرگ" به آخرین لباسی که مرا به دست ابدیت می‌سپارد فکر می‌کنم. آخرین باری که دست بابا را می‌گیرم. آخرین کلمه‌ای که از دهان مامان می‌شنوم. من به آخرین خنده هایی که با عزیزترین هایم کرده ام فکر می‌کنم و به آخرین گریه ای که در کنار خودم" کرده‌ام. به آخرین بویی که استشمام کردم. شاید بوی عطر غذای مامان باشد، یا حتی بوی عطر تن بهترین دوستم، شاید هم بوی کثیفی لباس های شسته‌ نشده‌، و یا حتی بوی بارانی که نم نم می‌آید. وقتی به مرگ فکر می‌کنم، گریه ام می‌گیرد. مهم نیست من مرده باشم یا کس دیگر، ذات مرگ حزن انگیز است و پر انتظار. تو روزی کسی را داشتی که قرار است با مرگ تا ابد نداشته باشی اش‌؛ حتی اگر آن کس خودت باشد. مرگ غمگین ترین اتفاق ناخودآگاه جهان است.
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
به رسم گذشته های دورمون، کلمه بگین واستون بنویسم.
امام رضای قلبم" دوست دارم ساده و بی آلایش برات بنویسم. اونقدر معمولی که دیوانه ترین آدم شهر هم بفهمه دارم با تو صحبت می‌کنم. می‌خوام همه بفهمن عزیز بودنتو. می‌خوام همه بدونن چقدر دوست دارم، چقدر عزیزی برام. من قدیمی ترین خنده هامو، عمیق ترین گریه هامو، قشنگ ترین خاطره هامو، پر غم ترین دوری هامو و بیشترین دل‌تنگی هامو به نام تو زدم. اونقدر دوری ازم که نمی‌تونم بغلت کنم و اونقدر نزدیکی بهم که مدام می‌تونم صدات کنم و باهات ساعت ها توی تاریکی شب صحبت کنم. تو عزیزترین دارایی قلبمی، قشنگ ترین یادگاری عمرم، با ارزش ترین داشته‌ی وجودم؛ تو نشونه‌ترین نشون زندگیمی قربونت برم و چقدر خدا منو دوست داشت که تورو سر راهم قرار داد ..
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
به رسم گذشته های دورمون، کلمه بگین واستون بنویسم.
خواهر" بلد نیستم اشکاتو پاک کنم. بلند نیستم موقع ناراحتی اونطوری که دوست داری تسکین زخم هات باشم، بلد نیستم پا به پات آب بشم از غصه؛ ولی بلدم بخندونمت. بلدم بغلت کنم و بذارم گریه کنی. بلدم هرسال که به عمر قشنگت اضافه میشه، ذوق کنم و از ته دل دعا کنم برات. من مفهوم خواهر بودن رو توی تک تک وقتایی که درک شدم از جانبت فهمیدم. من با تو بزرگ شدم، قد کشیدم، نفس کشیدم، زندگی کردم. هیچ‌کس مثل خودت نمی‌تونست قشنگ باشه، هيچکس مثل تو نمی‌تونست عزیز باشه، هيچکس مثل تو نمی‌تونست همراه باشه توی لحظاتم باهام. من از بودنت کنارم، تا ابد خوش‌حالم نعمت ترین نعمت خدا ..