eitaa logo
ماه مُنیــــــــر●○
5.1هزار دنبال‌کننده
823 عکس
198 ویدیو
891 فایل
🕊﷽🕊 اینجا کانالِ روزمرگیِ یه بانوی معلم👩‍🎓📚 که عکاسیا و خاطراتشو با شما به اشتراک میزاره 😍📸 #عکاس📸 #روزمره_نویس ناشناس👇 https://daigo.ir/secret/6520468477
مشاهده در ایتا
دانلود
محتوای اعتکاف👇 کتاب سه روز تا بی نهایت https://eitaa.com/Mah_mouniram/4699 بازی اعتکاف https://eitaa.com/Mah_mouniram/4698 https://eitaa.com/Mah_mouniram/4697 شعار اعتکاف https://eitaa.com/Mah_mouniram/4694 فایل محتوای شنیداری اعتکاف https://eitaa.com/Mah_mouniram/4680 فایل محتوای دیداری اعتکاف https://eitaa.com/Mah_mouniram/4679 علمدار اعتکاف https://eitaa.com/Mah_mouniram/4677 محتوای متنی و رزق اعتکاف https://eitaa.com/Mah_mouniram/4675 محتوای متنی اعتکاف https://eitaa.com/Mah_mouniram/4674 جملات عمدار اعتکاف https://eitaa.com/Mah_mouniram/4672 انگیزشی اعتکاف https://eitaa.com/Mah_mouniram/4669 کتاب قبل و حین اعتکاف چه کنیم ؟؟ https://eitaa.com/Mah_mouniram/4654 علمدار اعتکاف کیست؟ https://eitaa.com/Mah_mouniram/4650 افتتاحیه و اختتامیه https://eitaa.com/Mah_mouniram/4708  ✧࿐@Mah_mouniram🪴
🎁ایده برای روز اختتامیه یا افتتاحیه 🌱خاطره خوانی🌱 ✍در ادامه متن خاطره ای از یک معتکف نوجوان را بار گذاری می کنم. احساس های متفاوت خودش را به نمایش گذاشته و همچنین تحول هایی که درون او رقم خورده است.می توانیم این خاطره را به صورت های متفاوت عملیاتی کنیم؛ 🎊همین متن یا متنی این چنینی را با زیر صدا یکی از نوجوانان به صورت زنده بخواند و همزمان تصاویر اعتکاف در روز سوم نمایش داده شود. 🎊می توان ضبط نمود، با تصاویر اعتکاف ادغام کرد و تبدیل به کلیپ کرد. تا در مراسم اختتامیه نمایش داد. *خاطره موجود👇👇👇 می تواند به دلیل مهندسی های هوشمندی که درونش شده، فضای اعتکاف را از ابهام برای مخاطب بیرون بیاورد. و در مراسم افتتاحیه پخش شود. 🎊می توان تبدیل به مسابقه کرد. تاببینیم کدام یک از معتکفین استعداد دارند زیبا حس بگیرند و بخوانند. بهترین آنها در جلسه اختتامیه بخواند.  ✧࿐@Mah_mouniram🪴
🪴تولد در اعتکاف...‌  ✍️اصن اومدنم یهویی شد. وارد مسجد که شدم بوی اسفند و زیر صدایی که گذاشته بودن، فازم رو عوض کرد. هر چند مبهم بودم نمیدونستم دقیقا قراره چیکار بکنیم. مکان خواب و سرگروهم که مشخص شد یه کم وجودم آروم شد. یه وقت دیدم از بلندگوی مسجد یه کسی میگه"من علمدار اعتکافم، منو نمیبینید ولی من شما رو خوب میبینم. بدون لبخند زدن و نفس کشیدن بیایید تو صحن مسجد تا یه نماز ۲۰۰۰ رکعتی بخونیم" یه دفعه ایی همه خندیدند. انگار فضا منتظر یه تلنگر اینطوری بود." خداییش علمداره خیلی باحال بود. میگفت سحر پتوهای ۳۰۰کیلویی رو کنار میزنید مثه یه مرد بلند میشید، سحری میخورید، نماز با چشای باز میخونید، بعد میخوابید. من که خوابم نمیبرد. حقیقتا نگران روزه فردا بودم. یاقمربنی هاشم به زور سحر بلند شدیم. هم جذاب بود هم نبود. چهره ها دیدنی بود. صدای علمدار دوباره اومد"همه با هم، خورده و نخورده، گفته و نگفته بسم الله الرحمن الرحیم" دمش گرم فازمونو عوض می کرد. حوالی ساعت۱۰ خمیازه های بچه ها تماشایی بود. سخنران گفت"سلام عرض میکنم خدمت دکترای خمیازه و پرفسورهای همیشه خسته که اینجا نشسته" موضوع بحثش قشنگ بود. چطوری با خودمون دعوا کنیم تا از خودمون کتک نخوریم. عصر انگار با تمام وجود تجربه زندگی معنوی رو حس کردم. این حسم بی سابقه بود... وقت افطار، دوباره سر و کله ی علمدار پیدا شد"تا نگفته ام کسی افطارش رو شروع نکنه. اجازه بدید هم پذیرایی بشند. آی اونایی که طاقت ندارید ۵دقیقه از دوست داشتنیهاتون فاصله بگیرید..." بعد افطار از اینکه موفق شده بودم روزه بگیرم خوشحال بودم، لحظه های نشستن در کنار پدر و مادرم و حرف زدن بابت حس قشنگ با خدا بودن و روزه داری فوق العاده بود. به خصوص اونجایی که علمدار اعتکاف به شوخی میگفت" یه پنجمِ خوراکی های مادرتون به کادر اعتکاف میرسه" نزدیک های ساعت یک شب بود. خوابم نمیبرد، میخواستم خلوت کردن با خودمو تجربه کنم. هر چند حس موبایل نداشتن رنجم می داد.تازه فهمیدم مادرم میگفت معتاد شده ایی یعنی چه. تصمیم گرفتم خودمو نصیحت کنم، اما انگار با یه ادمِ لوسُ،ننرُ لجباز داشتم صحبت می کردم، که طاقت شنیدن نداره. بی خیال نصیحت کردن خودم شدم. احساس کردم پسِ خودم نمیتونم بر بیام. خوبه به مادرم بگم میگفتی کاری برا بعضی رفتارهات بکن، بگم سعی کردم اما نشد. ظهر روز دوم بین حلقه معرفتی برا چند لحظه غرورمو با چشمام دیدم، که همه رو هیچ و خودم رو همه چیز میدونم. کنجکاو شدم بدونم چرا دوست دارم همه رو اینطوری ببینم، چیزی به ذهنم نرسید. عصر روز دوم یه تصمیم جدی گرفتم که حس همیشگیِ"خسته ام، حال ندارم" رو زمین گیر کنم. خدایی خیلی سخت بود. تا حداقل یه نماز دو رکعتی بخونم و خوندم اون هم سرعتی. تازه علمدار میگفت شب میخوایم نماز والدین بخونیم.یا ایزد منان...کی حال داره. داشتم پی میبردم به علم غیب علمدار. انگار ذهن خونی میکرد. میگفت حال دارم و نداریم، ما اینجا نداریم. بعد افطار روز دوم؛ مادرم وقتی التماس دعا گفت و پیشونیمو بوسه زد؛ برا چند لحظه حس خوب میهمون خدا بودن و خدایی شدن بغض گلومو شکوند، چند قطره اشک ریختم یا به قول علمدار چشام بارونی شد. بیش از تر از من حال مادرم خوب بود. تا ساعت هشت منتظر می موند تا صلوات خاصه امام رضا رو بشنوه و بره.شکر. روز سوم؛ یه دفعه ایی با شنیدن حرفای سخنران، بین سخنرانی با خودم چند دقیقه قهر کردم، از دست رفتارها و عادت هایی که داشتم. نمی دونستم هم دقیقاً باید از کجا چطوری تغییر کنم. تصمیم گرفتم با وجود تمام ضعف ها باخودم آشتی کنم. چون سنگینی این احساس رو نمیتونستم تحمل کنم. برای چند لحظه قول های  خاص و جدی به خودم و خدا دادم. اما ته دلم می دونستم مثه قول های همیشگیه که یه دقیقه هم دَوُوم نمیاره. انگار یکی میگفت همین اندازش هم خوبه. بین نماز ظهر و عصر از خودم پرسیدم، چطور این فضای سالم و مومنانه رو حفظ کنم. چیز خاصی به ذهنم نرسید. اومدم که بیخیال این دغدغم بشم؛ علمدار اعتکاف که دیگه یقین آوردم علم غیب داره؛"بین دو نماز گفت؛ قطره از دریا فاصله بگیره تبخیر میشه. مسجد دریاست و ما قطره، بعد اعتکاف از دریا فاصله نگیر.دمش گرم. حس عصر روز سوم عجیب بود. خصوصاً ساعات پایانیش. وقتی وسایل شخصی رو جمع می کردیم. جدی جدی خدا حافظی سختی بود. حسرت تموم شدنش، هم توی ذوق میزد هم نمیزد. تو سجده عهد کردم این حس پاک رو برا همیشه رها نکنم،بی معرفتی نکنم. اطرافم رو که نگاه کردم دیدم بغض گلوی بچه ها منتظر یه تلنگر از علمداره. خداییش با مزه بود، مودب بود. میکروفن رو به دست گرفت. گرفتگی صداش از بغض گلوش بود، معلوم بود این لحظات براش سخته. مثه همیشه صورتش نشاط نداشت؛ درست حدس زدم قراره از سنگینی لحظه های آخر کم کنه، همین که بغضش شکست، بارون چشای بچه ها هم جاری شد؛ من اعتکاف و این فضا را دوست دارم من گریه کردن با شما را دوست دارم
حکایت درها🥺
محتوای اعتکاف - پنج.mp3
4.79M
محتوای اعتکاف بخش پنجم: محتوای گفتگویی  ✧࿐@Mah_mouniram🪴
16.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 با توجه به صوت ۸ دقیقه ی بالا عرض شد بعدازظهر روز اول؛ کلیپهای سیاسی باشد. کلیپ شماره چهار سیاسی، کلیپ آخر انیمیشن ۱۷ دقیقه ای ( پولیه ،اجازه انتشار نداشتم)https://kosar3d.com/product/rachel-corrie-message/ توجه ؛ بالاترین کیفیت کلیپها رو دانلود کنید و برای مخاطب بزارید دریافت کیفیت بالاتر👇 الله مولانا 👈 https://www.aparat.com/v/pzfld5a
خب طبق قرارمون بریم سراغ موج های کره ای🧐
‌ سلام سلاام😍 می‌ دونستین این گروه کره ای که معروفه به بی تی اس طبق بعضی آمارها 90 میلیون هوادارجهانی داره و حدود 20 هزار دختر و پسر ایرانی روزانه براشون تولید محتوای رایگان انجام میدن و آرمی شدن😳‌ ‌یعنی از مرحله گوش دادن و بعد طرفداری، رسیدن به اینکه ارتش (آرمی) اینها باشن 🪖🥷‌ ‌‌
غیر از جذابیت‌هایی که صدا و تصویر و رقص و تنوع زیاد آهنگ‌هاشون داره ،اونا هوادارا رو با رفتارشون مجذوب میکنن! چه طوری؟! بذارین یکی از کاراشون رو براتون بگم‼️ ‌
این گروه دوتا اصل رو خیلی خوب تو دستور کار داره و باهاشون به شدت موفق شده🤌 ✅احترام به مخاطبان با هر نوع سبک زندگی و پوشش و عقیده ✅ امید و شخصیت دادن به هواداران ✅با لایو ها و پست ها،گفتگوها و مصاحبه ها،مرتب با مخاطب در ارتباطه و مدام این حس ارزشمندی رو منتقل میکنه!
‌ بیایین بهتون بگم که قدم اول برای پیشگیری و شروع درمان این مدل وابستگی به آهنگ و فیلم کره ای چیه! 👌 به شرط اینکه نیت کنی یاد بگیری و عمل کنی بهش! میدونین که اینجا فرقش با بقیه جاها اینه اصل برعمل کردنِ، نه فقط آموزش دیدن 🤌‌ ‌‌
🌱🌱رعــــــــایت حریــــــــــــم🌱🌱 حریم نوجوانت رو پیدا کن بهش توجه کن و وارد حریم نوجوانت نشو . یعنی چی : لباسش ، کتابش و هرچیز خصوصی و شخصی که داره جزو حریمش حساب میشه. اگه میخوای لباسشو بشوری قبلش حتما ازش اجازه بگیر. و حتما سوال کن دخترم پسرم میخوام لباستو بشورم چیزی توش نداری ، میتونم بردارم؟ با اجازه گرفتن به نوجوانت احترام میزاری. نکته دومی که جزو حریم خصوصی کودک حساب میشه و ما خیلی وقتا بهش بی توجهیم مواقعی که نوجوان ما داره فیلم می بینه کتاب میخونه گوشی نگاه میکنه و .... برای گفتگو در این حال، نیازه ازش سوال کنیم که "من میخوام یچیزی بگم وقتشو داری" شاید این سوال خیلی ساده باشه ولی با مطرح کردنش یعنی من روت حساب میکنم، کارت برام ارزشمنده .... از توعی که برام مهمی دارم اجازه میگیرم. و این یعنی بــالــــا بردن عــــزت نفس نوجوانت با این کارت نوجوانت رو میتونی وارد همراهی و تاثیر گذاری کنی . ☺️😇