یه حسهایی هست که اسم ندارن، نه میتونی توضیحشون بدی نه میخوای ازشون فرار کنی. فقط میان، میشینن کنارت و یادآوری میکنن که دل داشتن یعنی همین.
بعضی وقتها هیچ اتفاقی نمیافته، نه چیزی خراب میشه، نه چیزی درست. ولی دلت خستهست، انگار مدتهاست یه گوشه از وجودت کار کرده و حالا فقط میخواد بشینه. این خستگی دلیل نمیخواد، یه جور حقه، حق اینکه کمی آرومتر با خودت رفتار کنی.
بعضی روزها دلت میخواد همهچیز آهستهتر باشه، آدمها کمتر بدوئن، فکرها کمتر هجوم بیارن، زمان یهکم مهربونتر رد بشه. نه برای فرار، فقط برای اینکه توی این مکث کوتاه، خودت رو دوباره حس کنی همونطوری که هستی. بیعجله، بیفشار.
آدم گاهی لازم نیست قویتر بشه، لازم نیست بهتر از دیروز باشه. همین که ادامه بده با همین حال و همین دل خودش کافیه.