فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ " ای مدبر شب و روز
🔸اولین پدیده زیبای روز سال ۱۴٠۲ اصفهان/حصه_مسجد صاحب الزمان عج
✍️ «يُقَلِّبُ اللهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ اِنَّ فى ذلِکَ لَعِبْرَةً لاُِولى اْلأَبْصارِ»؛ (خداوند شب و روز را دگرگون [و جابه جا] مى کند؛ به یقین در این عبرتى است براى صاحبان بصیرت)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وضعیت کنونی و بهاری روستای کاهگانک از روستاهای توابع شهرستان فریدون شهر اصفهان پس از بارشهای سنگین برف
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸⃟🍃 ﷽ 🍃⃟🌸
🍃⃟🌸 🍃⃟🌸 🍃⃟🌸
تولد داریم.. چه تولدی...
آرزوتون توی سال ۱۴۰۲ چی هست؟
سین مثل سردار...
سین هشتم سفره ی ایرانی ها✨...
حالا دیگه تولدش رو تو آسمونها جشن میگیرند...
کنار حاج احمدها و حاج همتها...
تولدت مبارک عزیزدلِ ما #جانفدا
زندگی بعدِ تو بر هیچکس آسان نگرفت
"و ازجُر فؤادَكَ عَن ودَادٍ زائِفٍ"
قلبــت رو از هر علاقـۀ بی فایـده ای رهـا کن
🍃⃟🌸 🍃⃟🌸 🍃⃟🌸
@Mahaleh_enghelabi
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
@Mahaleh_enghelabi
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐
🍃 آیا حقیقت #عیدنوروز را می دانیم؟
🎙استاد صادقزاده
🌸 عالم ظاهر رقیقه و سایه ای از عالم حقیقت و انسانیّت است. بهار و تابستان و پاییز و زمستان طبیعت، سایه و رقیقه ای از بهار و تابستان و پاییز و زمستان عالم حقیقت و انسانیّت است و چنان که اهل معرفت گفته اند:
الظّاهِرُ عُنوانُ الباطِن:
ظاهر نشانه ای از باطن است.
عالم ظاهر، عالم مَجاز و عالم باطن، عالم حقیقت است و باز چنان که اهل معرفت فرموده اند:
المَجازُ قَنطَرَةُ الحَقیقَةِ:
مَجاز پلی به سوی حقیقت است.
پس باید با مشاهده ی فصول عالم طبیعت، به فصل های جهان جان و عالم حقیقت و انسانیّت متوجّه شد و راه یافت.
تولّد جسمانی بشر👈 بهار،
جوانی او👈 تابستان،
میانسالی اش👈 پاییز
و کهنسالی و مرگ جسمانی او👈 زمستان طبیعت بشری است.
سیر معنوی انسان نیز بهار و تابستان و پاییز و زمستانی دارد.👇
بهار انسانیّت،👈 پس از سرد و خاموش شدن شراره ها و تعلّقات نفسانی انسان آغاز می شود و روز آغاز چنین بهاری، به حق روز نوی است وإلاّ پیش از رسیدن به این روز، همه ی روزهای سال یکسان و تکراری و ملالت آور آورند و نوروز بی معنا و مصداق است.
🌸 نوروز روزی است که آنچه با رحمت "رحمانیّه" ی حضرت حق پدید آمده به مدد رحمت "رحیمیّه "حق متعال به عنایت کمال خود می رسد.
🌸 نوروز روز👈 بسم الله الرّحمن الرّحیم است.
🌸 نوروز روز👈 انسان کامل است و آن که به کمال انسانی راه یافت، حقیقت بسم الله الرّحمن الرّحیم در جانش محقّق شده و نوروزش فرا رسیده و حالش به👈 أحسنُ الحال متحوّل گشته است. به چنین شخصی باید نوروز را تبریک گفت و جشن گرفتن و شادمانی کردن زیبنده و سزاوار چنین شخصی است.
آنچه به جبر در طبیعت رخ می دهد و انسان در وقوع آن نقشی ندارد، به انسان ربطی ندارد که انسان ها به خاطر آن جشن بگیرند و به یکدیگر تبریک بگویند.
🌸 امّا آنچه به مدد حضرت حق، با حُسن اختیار و مجاهدت شخص، در جانش رخ می دهد، به حق جای شادمانی دارد و موفقیّت در آن را باید جشن گرفت و به یکدیگر تبریک گفت.
🌸 #عیدفطر و #عیدقربان به همین خاطر عیدند و روز ولایت و غدیر به همین خاطر برای سرسپردگان به امیرالمؤمنین علیه السّلام برترین اعیاد است.
🌸 روز عید یعنی روز عود و بازگشت از مجاز به 👈حقیقت، از ظاهر به👈 باطن، از غفلت به👈 ذکر، از معصیت به👈 طاعت، از زندگی طبیعی به👈 حیات طیّبه ی انسانی و نهایتاً از ماسوی الله به👈 الله،
که انّا لله و انّا الیه راجعون.
این رجعت و عود به اصل، به راستی #عید است.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
همان طور که #شب_قدر شبی است که شخص به منزلت و قدر انسان پی می برد و معرفت می یابد و نایل می شود و برای هر کس ممکن است در زمان خاصی از سال محقّق شود، در ماه مبارک رمضان ، یا سایر ماه ها؛ نوروز هم یعنی روز نو، روز زنده شدن، روز شکوفایی و به گُل نشستن. روز نو عالم طبیعت اوّل بهار است ولی روز نو عالم انسانیّت وقتی است که شخص در حقیقت انسانی خود، بعد از موت اختیاری، به حیات طیّبه ی انسانی زنده شود و کمالات انسانی در او شکوفا گردد و درخت وجودش به گُل نشیند.
با چنین روزی بهار عالم انسانیّت برای شخص آغاز می شود و به حق، چنین روزی را باید عید شمرد و شادمانی کرد؛ و لو در میانه ی تابستان یا پاییز و یا زمستان طبیعت باشد.
🌸 نوروز روز پدیدار شدن و به ظهور رسیدن انسان کامل است و همان طور که این امر برای هر کس به صورت فردی ممکن است رخ بدهد و شخص به ظهور باطنی و فردی راه یافته و حقیقت #انسان_كامل و حجّت خدا را در جان خویش ملاقات کند،
🌸 روزی که جهان بشری از ماسوی الله رو برگرداند و به خدا رو کند، نوروز و ظهور عمومی فرا می رسد و انسان کامل و حجّت خدا بر همگان ظاهر و پدیدار می شود.
🌸 آن روز است که علم و حلم و همه ی کمالات انسانی در جهان به اوج خود می رسد و همه ی گنج های پنهان درون جان انسان ها و همه ی اولیائی که همچون گنج هایی در بین انسان ها مخفی و ناشناخته اند، پدیدار و شناخته می شوند و صلح و عدالت و معنویّت و محبّت جهان بشری را فرا می گیرد.
.•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•
تقدیمی👆 اندیشکده "علوم قرآن، عرفان، اخلاق و عقاید" وابسته به "دانشگاه ملی جهاد مجازی"
🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•
12.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واکنش احساسی مردم به تولد شهید سلیمانی
🔹یکم فروردین سالروز تولد شهید حاج قاسم سلیمانی
@Mahaleh_enghelabi
12.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ ویژه به مناسبت
تولد حاج قاسم سلیمانی
@Mahaleh_enghelabi
عمارت زیبای آمیرزا 😍
یکی از اون خونه باصفاهای کاشان 👌
@Mahaleh_enghelabi
کانی گراوان، چشمه آب معدنی است که در شهرستان سردشت در استان آذربایجان غربی قرار دارد. این چشمه در ۲ کیلومتری شهرستان ربط و ۱۲ کیلومتری شمال شرقی سردشت قرار دارد.
این چشمه زیبا در کنار روستایی با نام کانی گویز در جنوب شرقی حوضه زاب قرار دارد. خواص درمانی این چشمه بسیار است
@Mahaleh_enghelabi
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿سلامتی حضرت امام زمان(عج)صلوات🌿
📢⬅️خیلی مهم
✅رهبر انقلاب: من در سال ۸۸، مسئلهى بصیرت را مطرح کردم.
⬅️عدّهاى این را مسخره کردند⬅️«بصیرت» را مسخره کردند؛ مسخره نداشت، واقعیّت بود؛ الان هم واقعیّت است.
♻️این_عمار
✅بصیرت یعنی چه؟👇
⬅️ بصیرت یعنی تیزبین بودن و راه درست را شناختن.
⬅️بایستی مراقبت کرد که انسان در شناخت راهِ درست اشتباه نکند؛ در غبارآلودگی فتنهها بتواند راه را پیدا کند و بفهمد راه درست چیست.
⬅️بصیرت به این معنا است. ۱۳۹۹/۱۲/۲۱
✅بصیرت این است که شما بدانید با چه کسی طرفید، بدانید که او دربارهی شما چه فکری دارد، بدانید که اگر چشم خودتان را بستید و فکر نکردید، ضربه خواهید خورد. ۱۳۹۵/۸/۲۶
✅بصیرت یعنی👇
⬅️شناخت زمان.
⬅️شناخت نیاز.
⬅️شناخت اولویّت.
⬅️شناخت دشمن.
⬅️شناخت دوست.
⬅️شناخت وسیلهاى که در مقابل دشمن باید به کار برد.⬅️این شناختها؛ بصیرت است. ۱۳۹۳/۹/۶
✅بصیرت یعنی گم نکردن راه.
⬅️اشتباه نکردن راه.
⬅️دچار بیراههها و کجراههها نشدن
⬅️تأثیر نپذیرفتن از وسوسهی خناسان و اشتباه نکردن کار و هدف. ۱۳۹۰/۱۰/۱۹
✅بصیرت،نورافکن است؛ بصیرت، قبلهنما و قطبنماست. قطبنما لازم است؛ بخصوص وقتی دشمن جلوی انسان هست. اگر قطبنما نبود، یک وقت شما میبینید بیسازوبرگ در محاصرهی دشمن قرار گرفتهاید؛ آن وقت دیگر کاری از دست شما برنمیآید. ۱۳۸۹/۸/۴
❄️💙❄️💙❄️💙❄️💙
💙❄️💙❄️💙❄️
❄️💙❄️💙
💙❄️
❄️
💫﷽💫
💥#پارت_صد_و_نود_و_یک
*دختر بسیجی*
آرام که هنوز نگاهش متعجب بود کنار وایستاد و من دست مامان رو گرفتم و با خودم
همراهش کردم.
رو ی صندلی و تو ی محوطه ی سبز بیمارستان کنار مامان نشسته بودم و بر ای
هزارمین بار پیشنهاد بهرامی رو توی ذهنم مرور میکردم.
مامان که دیگه گر یه ا ش رو کرده و کمی آروم تر شده بود به طرفم برگشت و گفت
: یعنی هیچ راهی نیست که نزا ری بابات به زندون بر نگرده!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم :چرا هست!
مامان با تعجب و امیدوارانه نگاهم کرد و من بدون اینکه نگاهم رو از روبه رو بگیر م ادامه دادم: اینکه بین و بابا و آرام یکی رو انتخاب کنم.
_منظورت چیه ؟ این دیگه چجور راهیه؟
_بهرامی رفیق شفیق بابا گفت حاضره تمام چکهای بابا رو بخره!
_خب!
_ولی یه شرط گذاشته.....
_چی؟ چی شرط کرده؟
_طلاق آرام و ازدواج با سایه!
مامان در سکوت فقط نگاهم کرد و من گفتم : چیکار کنم مامان؟ کدوم رو انتخاب
کنم؟ آرام یا بابا؟
_این!.... این دیگه چه جور شرطیه؟
_نمی دونم! دارم دیوونه میشم!
مامان مدتی رو فکر کرد و بدون اینکه چیز ی بگه از کنارم برخاست و به داخل ساختمون بیمارستان
رفت .
چشمام رو بستم و نبودن آرام رو تصور کردم و حتی از تصورش هم قلبم درد گرفت و
جگرم سوخت اما نبودن بابا چی؟ چطور می تونستم بزارم نباشه وقتی میتونستم
بر ای بودنش کا ری کنم!
کلافه از بی نتیجه و بی سر و ته بودن افکارم کف دو دستم رو به صورتم کشیدم و
از جام برخاستم و به سمت در ورودی بیمارستان رفتم.
مامان ر وی صند لی و جلوی در آ ی سی یو نشسته بود و بدون اینکه پلک بزنه و
با ناراحتی به چهر ه ی آرام که روبه روش وایستاد ه بود نگاه میکرد.
با نزدیک شدن من بهشون آقای محمد ی رو به من گفت:پسرم تو با مادرت و آرام
برو خونه من اینجا میمونم.
_اگه اجازه بدین من خودم میمونم!
_باشه پس اگه به چیزی نیا ز داشتی حتما خبرم کن من باز هم بهت سر می زنم.
آقای محمدی رو به آرام ادامه داد:آرام شما با ثریا خانم برو خونه ی خودمون!
مامان خیلی زود رو به آقای محمدی گفت :نه من میخوا م برم خونه ی خودم البته
اگه اشکالی نداره؟
آقای محمدی :هر جور که شما راحتی پس راه بیفتیم تا با هم بریم.
آقای محمدی با گفتن این حرف از من خداحافظی کرد و جلوتر از بقیه راه افتاد و
مامان هم بعد اینکه با نگاه غم زده و ناراحتش که یه دنیا حرف توش بود نگاهم
کرد به دنبال آقای محمدی رفت.
با رفتنشون آرام با تعجب رو به من گفت :مامان جون حالش خوب بود!؟ چرا اینجوری نگاهمون میکنه؟
نگاه غم زد ه ام رو به چهر ه ی متعجبش دوختم و روی صندلی نشستم که با نگرانی نگاهم کرد و گفت :آراد! میخوای من پیشت بمونم؟ یا اینکه من اینجا بمونم و تو
بر ی خونه؟!
_نه تو برو مامان بیشتر بهت نیاز داره!
_آوا خونه است و مامان تنها نیست.
_برو آرام!
⭐️🌸⭐️🌸⭐️🌸⭐️🌸⭐️🌸
💙
❄️💙
💙❄️💙❄️
❄️💙❄️💙❄️💙
💙❄️💙❄️💙❄️💙❄️