eitaa logo
« مهارت افزایی طلاب ناب»
1.7هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
8.9هزار ویدیو
1.7هزار فایل
کانال پشتیبان گروه نخبگان (طلاب ناب)استان اصفهان 📪ارتباط با خادم کانال 👈👈 📩 📨 @Shahideh_kanize_Hazrate_Yas —------------------------------------ کانال معنویت افزایی طلاب ناب👇👇 https://eitaa.com/TollabeNabe_EmameZaman
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نور | Noor
به مناسبت یادروز بیستم مهر ماه به یاد شیرین سخن، خواجه شمس‌الدین محمد شیرازی نام گزاری شده و هر سال به یاد او، شور و اشتیاقی در میان علاقمندان به بوجود می آید. مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور) برای دسترسی آسان عموم علاقمندان به آثار این شاعر پر آوازه ایرانی، دانشنامه حافظ را با تخفیف ویژه عرضه می نماید! تا 60% تخفیف به مدت 24 ساعت در روز بزرگداشت حافظ! www.noorshop.ir/fa/product/6419 مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور) پیشگام در داده پردازی علوم اسلامی www.noorsoft.org ▫️▫️▫️ 📢 @noorsoft کانال رسمی نور در ایتا
هدایت شده از 
🔴 🔹زندگی ، تهی از و ، و دچار رذیلت و پیچندگی است، و این رذیلت، او را از ژرفای ، و خنکای لذت، فرسنگ ها دورکرده است. انسان مدرن، در جاذبه ی اکنون زیست نمی کند، یا در حسرت و افسوس گذشته است و یا در تخیل و آرزوی آینده؛ و برای آینده ی هیچِِ وهم انگیزِ خود، شتابان و بی هدف می دود، و از اکنونِ خود سرشار نمی شود، و ناگاه در ایستگاه های زندگی در ثانیه های درنگ و اندیشه، تنها در حسرت گذشته ی رفته و آینده ی حاصل نشده فرو می ماند، و زبان حالش این می شود که اصلا نفهمیدم عمرم چه گونه گذشت؟ 🔹به طور طبیعی پیران از دنیا می روند، و جوانان پیر، و کودکان، جوانان رعنا، و کودکانی دیگر، زاده می شوند...و همین سیر ادامه می یابد، و همه سوار بر قطاری پرشتاب که فرصتی برای خودیابی و جذبه های عارفانه که انسان را سوار بر ابرهای فرازمان و فرامکان می کند نمی یابند... 🔹قطار زندگی مدرن، آن چنان شتابان به ایستگاه مرگ می رسد، که ، عطر ناب گل یاس را فهم نمی کند، و موسیقی زیبای طبیعت را که ضریح دلکش حرم خداوندی است به گوش دل و جان نمی نیوشد، و از بس در گیر و دار فراهم آوری نخستین های زندگی درمانده می شود که از رشد تدریجی دخترک و پسرک خود بی خبر می ماند. و ناگهان می بیند دخترکان و پسرکان، جوانانی رعنا شده اند، و خود پیر و فرتوت شده و باید غزل خداحافظی را بخواند...بی درکی از و .... 🔹زندگی مگر بدون غزل و و عاشقانه های و عارفانه های و آوای تصنیف اهل معرفت و تلاوت های سحرانگیز زندگی می شود؟! زندگی مگر بدون ناپدید شدن در دشت ها و چمن ها و کوهساران و صدای خروشان آبشاران زندگی می شود؟ 🔹کجایند تماشاگران پنجره خداوند؟ و کجاست زندگی در گذار شتابان دود و آهن و و انبوه سوء تفاهم ها و خیال انگیزی ها؟! 🔹سهراب می گوید: زندگی تر شدن پی در پی زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است، رخت ها را بکنیم آب در یک قدمی است روشنی را بچشیم شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را گرمی لانه لک لک را ادراک کنیم روی قانون چمن پا نگذاریم در مُوِستان، گره ذایقه را باز کنیم و دهان را بگشاییم اگر ماه درآمد و نگوییم که شب چیز بدی است و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ و بیاریم سبد ببریم این همه سرخ این همه سبز... https://www.instagram.com/tv/CW5PD00Ij0j/?igshid=MDJmNzVkMjY= https://eitaa.com/KimiyayeSaadat
🔶خاطره ای زیبا از دکتر زرین کوب: روز بود و در مراسمی به عنوان سخنران دعوت داشتم ،مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح و البته تعدادی از مردم عادی،نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و عکسم را روی آن زده بودن انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم. دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی ام می گشتم موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند،برای همین نمیخواستم،فعلا کسی متوجه حضورم بشود،هرچه بیشتر فکر میکردم ،کمتر به نتیجه می رسیدم،ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد: ببخشید شما استاد هستید ؟گفتم:استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم خوشحال شد،شروع کرد به شرح این که چقدر دوست داشته،بنده را از نزدیک ببیند،همین طور که صحبت میکرد،دقیق نگاهش می کردم،این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین، اما باوقار می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن میخواند یا غزل و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را میخواند پرسیدم:حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟گفت:سؤالی داشتم و سپس پرسید:شما به اعتقاد دارید؟گفتم:خب بله،صددرصد گفت:ولی من اعتقاد ندارم پرسیدم:من چه کاری میتونم انجام بدم؟از من چه خدمتی بر میاد؟ ( مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم) گفت:خیلی دوست دارم معتقد شوم،یک زحمتی برای من می کشید؟گفتم:اگر از دستم بر بیاد، حتما ، چرا که نه گفت:یک برام بگیر گفتم ولی من پیشم نیست بلافاصله دیوانی کوچک از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت:بفرما مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم،نیت کنید فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمیخوام، میخوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز ) چی می گه ؟؟ برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال حافظ ..عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ و علاقه این مرد به حافظ چی ؟ با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوعات پرداخته باشد متوجه تردیدم شد، گفت : چی شد استاد ؟ گفتم : هیچی، الان چشمان را بستم و فاتحه ای قرائت و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم : زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت 💚زان یار دلنوازم شکریست با شکایت /گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم/ یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان را آبی نمی‌دهد / کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا / سرها بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی/ جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود /از گوشه‌ای برون آی ای از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود/ زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم /یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست/ کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم / جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ/ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت💚 🌸خدای من این غزل موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نیست،پس چیست؟سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل،از این زاویه نگاه نکرده بودم،این غزل ویژه برا همین مناسبت سروده شده بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی و گریه میکرد،طوری که تمام بدنش میلرزید انگار روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود. متوجه شدم عده ای دارند مارا تماشا میکنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فرا خواند و عذرخواه که متوجه حضورم نشده،حالا دیگر میدانستم سخنان خود را چگونه آغاز کنم. بلند شدم،دستم را گرفت و می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم،دستش را به نشانه ادب بوسیدم.گفت معتقد شدم، معتقد بووودم،ایمان پیدا کردم استاد،گریه امانش نمی داد! آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.پیشنهاد میکنم هر وقت حال خوشی داشتید، این را بخوانید. 📚 @DasTanaK_ir
❌متن شبهه 👇 فیلم‌شبکه های اجتماعی سر قبر حافظ از اول تا آخر نذاشتن فیلم قرآن خوندنشون شنیده بشه 📌پاسخ به شبهه👇 ✅😊 خواجه شمس‌الدین محمد شیرازی آخوند بوده ✅📖 قرآن رو هم به ۱۴ روایت از بَر بوده 🖐 به همین دلیل لقبش بوده بعد عده‌ای موقع سال تحویل در حافظیه جیغ و هورا کشیدن تا صدای قرآن شنیده نشه 🔻این نابغه‌ها فکر می‌کنن خواجه شمس‌الدین محمدِ شیرازی رو چرا حافظ صدا می‌زدن؟ ❌چون حافظِ جدول مندلیف بوده؟ ✅⚠️ این شاعری که شما به زیارتش آمدی، تمامی قرآن را با چهارده قرائت، ازحفظ بود و شاه بيت حافظه حافظ شيرازی، آيه‌‌های سراسر نور قرآن كريم بوده است. ❓ نزد کسی به قرآن توهین کردید که خودش حافظ برتر قرآن کریم بود.... 📗صبح خيزی و سلامت طلبی چون حافظ هر چه کردم همه از "دولت قرآن" کردم 📗 عشقت رسد بفریاد گر خود بسانِ حافظ "قرآن" ز بَر بخوانی در چارده روایت 📖«و قال الذين كفروا لا تسمعوا لهذا القرءان والغوا فيه لعلكم تغلبون» ☑️ کافران گفتند: «گوش به این قرآن فرا ندهید؛ و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید!» ۲۶ فصلت -------------------------- ☑️کانال جامع پاسخ به شبهات وشایعات در 👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/5701648C9536f328f0 📱 روبینو👇 🆔https://rubika.ir/pshobahat 📲بله👇 🆔https://ble.ir/porseshgar اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
هدایت شده از شفاف
ابیاتی که مصراع دوم آنها مشهورتر است گر دایره‌ی کوزه ز گوهر سازند از کوزه همان برون تراود که در اوست با سیه دل چه سود گفتنِ وعظ نرود میخ آهنین در سنگ هر دم که دل به عشق دهی ، خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست امیدوار بُوَد آدمی به خیر کسان مرا به خیر تو امید نیست ، شر مرسان صوفی نشود صافی ، تا در نکشد جامی بسیار سفر باید ، تا پخته شود خامی در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب یارب ! مباد آن که گدا معتبر شود در محفل خود راه مده همچو منی را افسرده ‌دل ، افسرده کند انجمنی را مرو به هند و بیا با خدای خویش بساز به هر کجا که روی ، آسمان همین رنگ است خلوت دل نیست جای صحبت اضداد دیو چو بیرون رود فرشته در آید زلیخا گفتن و یوسف شنیدن شنیدن کی بُوَد مانند دیدن زلیخا مُرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی @shaffaf_esfahan 👌