14.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸
🌸
سلام حضرت نور:
سلام ای طبیب طبیبان سلام
سلام ای غریب غریبان سلام
الا ماهتاب شبستان طوس
الا حضرت نور، شمس الشموس
غریبم من از راه دور آمدم
به دنبال یک جرعه نور آمدم
شبم، آه یک جرعه ماهم بده
پناهی ندارم پناهم بده
ببخشا اگر دور و دیر آمدم
جوان بودم، امروز پیر آمدم
منم زائری خام و بی ادعا
کبوتر کبوتر کبوتر دعا
اگر مست و مسرور و شاد آمدم
من از سمت باب الجواد آمدم
من از عطر نامت بهاری شدم
تو را دیدم آیینه کاری شدم
تو این خاک را رنگ وبو داده ای
به ایران من آبرو داده ای
ببخشای این عاشق ساده را
ببخشای این روستازاده را
تو را دیدم و روشنایی شدم
علی بن موسی الرضایی شدم
✍سعید بیابانکی
#مهدیه #روز_امام_رضا #به_تو_از_دور_سلام
🌸🌸🌸🌸🌸
مهدیه👇
https://eitaa.com/Mahdeea
۲۷ فروردین
۲۷ فروردین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️❤️
❤️
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ
وَبَرِحَ الْخَفاءُ
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ
وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى
وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد
اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ
وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ
فَرَجاً عاجِلاً قَريباً
كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ
يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ
اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان
وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ
يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مهدیه
#امام_زمان
💔💔💔💔💔
به مهدیه بپیوندیم👇
https://eitaa.com/Mahdeea
۲۸ فروردین
آنگاه هدایت شدم
نویسنده: دکتر محمد تيجاني تونسی
ترجمه: محمدجواد مهري
قسمت ۲۴
١-اصحاب در صلح حديبيه
خلاصه داستان: رسول خدا در سال ششم از هجرت براى اداى عمره همراه با هزار و چهارصد نفر از اصحابش، خارج شد، به آنها دستور داد كه شمشيرها را كنار خودشان بگذارند و خود و يارانش در «ذو الحليفه» احرام بستند و بند به گردن گوسفندهاى قربانى انداختند تا قريش يقين كنند كه او براى انجام عمره و زيارت آمده و قصد جنگ ندارد ولى قريش با تكبرى كه داشت، ترسيد كه اعراب بشنوند و برداشت كنند كه محمد به زور وارد مكه شده و قدرت آنها را شكسته است، لذا هيئتى را به رياست سهيل بن عمرو بن عبدود عامرى، به سوى او فرستادند و از او
خواستند كه اين بار، از همان راهى كه آمده برگردد، مشروط بر اينكه سال ديگر، سه روز مكه را در اختيارش قرار دهند، و ضمنا شرطهاى دشوارى را وضع كردند كه پيامبر پذيرفت زيرا مصلحتى را كه خداوند با وحى به پيامبر رساند، چنين اقتضا مى كرد.
ولى بعضى از اصحاب، اين رفتار پيامبر را نپسنديدند و به شدّت با پيامبر مخالفت كردند.
عمر بن خطاب نزد حضرت آمد و عرض كرد: آيا تو واقعا پيامبر خدا نيستى؟
فرمود: بلى، هستم.
عمر گفت: آيا ما بر حق و دشمن ما بر باطل نيست؟
فرمود: بلى.
عمر گفت: پس چرا دينمان را به ذلت واداريم؟
رسول خدا «ص» فرمود:
«من پيامبر خدايم و هرگز او را نافرمانى نمى كنم و او يار و ناصر من است».
عمر گفت: آيا تو به ما وعده نمى دادى كه به خانه خدا مى آئيم و طواف مى كنيم؟
حضرت فرمود: آرى، آيا من به تو خبر دادم كه سال ديگر مى آئيم؟
عمر گفت: نه.
حضرت فرمود: «پس سال ديگر مى آئى و طواف مى كنى».
سپس عمر نزد ابوبكر آمد و گفت: اى ابو بكر! مگر اين مرد حقيقتا پيامبر نيست؟
گفت: چرا، هست.
آنگاه عمر همان سئوالهائى را كه از پيامبر كرده بود، از او كرد و ابوبكر به همان جوابها پاسخ داد و به او گفت: اى مرد! اين پيامبر خدا است و خدا را عصيان نمى كند و خداوند تأييدش مى نمايد، پس تو از نافرمانيت دست بردار و او را اطاعت كن.
و هنگامى كه پيامبر «ص» از صلحنامه، فارغ شد به اصحابش فرمود:
بلند شويد، قربانى كنيد و سر بتراشيد. ولى به خدا قسم يك نفر از آنان برنخاست تا اينكه سه بار حضرت تكرار كرد. وقتى هيچ كس، دستورش را اطاعت ننمود، به درون چادرش رفت و آنگاه بيرون آمد و بى آنكه سخنى با يكى از آنها بگويد، با دست خود، شتر قربانى كرد، سپس سلمانيش را صدا زد تا سرش را بتراشد. وقتى اصحاب اين را ديدند بلند شدند، قربانى كردند و هريك سر ديگرى را تراشيد و نزديك بود، برخى، برخى ديگر را بكشد... [۱]
اين خلاصه اى از داستان صلح حديبيه بود و اين از رويدادهائى است كه شيعه و سنى بر آن، اتفاق دارند.
تاريخ نويسان و اصحاب سير مانند طبرى، ابن اثير، ابن سعد و ديگران از قبيل بخارى و مسلم نيز آن را ذكر كرده اند.
من در اينجا لحظه اى تأمل مى كنم، چون ممكن نيست چنين چيزى را بخوانم و متأثّر شوم و تعجّب نكنم از رفتار اين اصحاب نسبت به پيامبرشان.
آيا هيچ عاقلى مى پذيرد اين سخن را كه اصحاب (رضى اللّه عنهم) براستى اوامر پيامبر را اطاعت مى كردند و آن را اجرا مى نمودند؟
اين داستان آنها را تكذيب مى كند و نظرشان را تخطئه مى نمايد.
آيا هيچ عاقلى تصوّر مى كند كه اين رفتار در مقابل پيامبر، اصلا معذور است؟
خداوند مى فرمايد:
«فَلاٰ وَ رَبِّكَ لاٰ يُؤْمِنُونَ حَتّٰى يُحَكِّمُوكَ فِيمٰا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاٰ يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّٰا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً»[سوره نساء - آيه۶۵] .
نه، به خدايت سوگند اينها ايمان نمى آورند تا تو را در اختلافهاى خود، حاكم قرار دهند، آنگاه در درون خودشان هيچ ملالى از آنچه تو حكم كرده اى نيابند، و بى چون وچرا تسليم فرمانت گردند.
آيا عمر بن خطاب در اينجا واقعا، امر پيامبر را گردن نهاد و در درون خود هيچ ايرادى از قضاوت پيامبر «ص» نيافت؟ يا اينكه موضعگيريش، شك و ترديد در برابر امر پيامبر بود خصوصا آنجا كه گفت: آيا تو براستى پيامبر خدا نيستى؟ آيا تو نبودى كه به ما چنين مى گفتى...؟ و آيا پس از اينكه پيامبر با آن پاسخهاى قانع كننده، جوابش داد، تسليم شد؟ نه، هرگز تسليم نشد و لذا نزد ابوبكر رفت و همان سئوالها را از ابوبكر كرد.
و آيا پس از آنكه ابوبكر پاسخش داد و نصيحتش كرد كه اطاعت از پيامبر كند، او تسليم شد؟ نمى دانم، پس چرا درباره خودش مى گويد:
«پس بدان خاطر، اعمالى را انجام دادم. »،
----------
[۱]: اين داستان را اصحاب سير و تواريخ نقل كرده اند. بخارى نيز در صحيح خود در كتاب شروط، باب شروط جهاد، ج ٢-ص ١٢٢ آورده است. صحيح مسلم در باب صلح حديبيه، ج ٢.
..👇
#مهدیه #آنگاه_هدایت_شدم
🌸🌸🌸🌸🌸
مهدیه👇
https://eitaa.com/Mahdeea
۲۸ فروردین
👆...و خدا و رسولش مى دانند، چه اعمالى است كه عمر آنها را انجام داده است. و نمى دانم چرا بقيۀ حاضرين نيز، پس از آن ماجرا، گوش به فرمان رسول اللّه ندادند كه از آنها مى خواست نحر كنند و سر بتراشند تا اينكه سه بار حضرت آن امر خود را تكرار كرد و باز هم تأثيرى نبخشيد!.
سبحان اللّه! من نمى توانم باور كنم آنچه را كه مى خوانم، و آيا بايد اصحاب به اينجا برسند كه چنين رفتارى را با پيامبر داشته باشند؟
و اگر اين داستان، تنها از طريق شيعه روايت شده بود، آن را بى گمان تهمتى عليه اصحاب مى شمردم ولى داستان بقدرى مشهور است كه تمام محدّثين اهل سنت نيز آن را نقل كرده اند و چون من خود را متعهد و ملزم دانستهام به پذيرفتن آنچه هر دو گروه بر آن اتفاق كرده اند، پس چاره اى جز تسليم و در عين حال سردرگمى ندارم.
و چه مى توانم بگويم؟ و چگونه عذر اين اصحاب را بخواهم كه قريب-بيست سال از تاريخ بعثت تا روز حديبيه-با پيامبر «ص» گذراندند و آن همه معجزات و انوار درخشان نبوّت را با چشم خود ديدند؟ و قرآن هم شبانه روز به آنها ياد مى داد كه چگونه با ادب در خدمت حضرت رسول باشند و چگونه با او صحبت بكنند تا آنجا كه تهديدشان كرد، به حبط و بطلان اعمالشان، اگر صدا را بالاتر از صداى پيامبر بلند كردند.
بنظرم مى رسد كه احتمالا عمر بن خطاب، شك و ترديد را در دل حاضران ايجاد كرد تا آنها گوش به فرمان پيامبر ندهند، به اضافۀ اقرار خودش كه: اعمالى را انجام داده است كه ميل ندارد آنها را ذكر كند. و دراين باره سخنى نيز دارد كه همواره آن را تكرار مى كرد: «آن قدر روزه گرفتم، صدقه دادم، نماز خواندم و بنده آزاد كردم و همه براى آن سخنى بود كه به آن تكلم كردم... » تا آخر آنچه از او در اين حادثه نقل شده است [۱] .
و از اين بدست مى آيد كه خود عمر نيز، رفتار بد خود را در آن روز درك مى كرده است. براستى كه اين داستان عجيب و غريبى است ولى حقيقت هم دارد.
----------
[۱]: سيرۀ حلبيّه-باب صلح حديبيه-ج ٢-ص ٧٠۶.
۲۸ فروردین
13.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️❤️
❤️
سلام آقا جان
بذار سایه ات همیشه رو سرم باشه
قرار ما شب جمعه حرم باشه
#مهدیه ##امام_حسین
❤️❤️❤️❤️❤️
مهدیه 👇
https://eitaa.com/Mahdeea
۲۸ فروردین
🌸🌸
🌸
سلام عشق جانم:
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق؟
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور
که از هر رقعهٔ دلقش هزاران بت بیفشانی
گشادِ کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی
ملک در سجدهٔ آدم زمین بوس تو نیت کرد
که در حُسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی
چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است
مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی
دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت
ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی
ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست
بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی
خیال چنبر زلفش فریبت میدهد حافظ
نگر تا حلقهٔ اقبال ناممکن نجنبانی
#مهدیه #شعر_انتظار
🌸🌸🌸🌸🌸
مهدیه👇
https://eitaa.com/Mahdeea
۲۹ فروردین
17.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش قرآن
قسمت ۲۷
ادغام
🎙استاد علی قاسمی
#مهدیه #آموزش_قرآن
🌸🌸🌸🌸🌸
مهدیه 👇
https://eitaa.com/Mahdeea
۲۹ فروردین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 یارانه ۱۲۷ میلیارد دلاری انرژی
🔸فتح اله توسلی عضو کمیسیون اقتصادی مجلس: طبق گزارش آژانس بینالمللی انرژی، ایران سالانه ۱۲۷ میلیارد دلار یارانه پنهان انرژی پرداخت میکند که ۳۶درصد از تولید ناخالص داخلی را شامل میشود.
🔸بخش زیادی از گاز، برق و فرآوردههای نفتی در مسیر تولید تا مصرف تلف میشود و بدون اصلاح زیرساختها، دولت در تابستان با بحران جدی مواجه خواهد شد.
#مهدیه
۲۹ فروردین
9.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای دروغ یارانه پنهان
♻️ عده ای کارشناسنما به فاصله قیمت ریالی یک کالا در ایران و همان کالا در سایر نقاط جهان "یارانه پنهان" میگویند
(بدون توجه به قیمت تمامشده تولیدی آنکالا)و معتقدند مردم به طور پیوسته در حال دریافت این یارانه هستند. این عدد موهومی و غیرواقعی، به هیچکس پرداخت نشده و نمیشود ولی سالهاست مبنای گرانسازی کالاها در ایران شده... مرکز مطالعات پیشرفت عماد (راوی حقایق اقتصاد ایران)
۲۹ فروردین
خورشید غایب ( مختصر نجم الثاقب )
قسمت ۴۰
حکایت پنجم: داستان شیخ ورّام
سیّد ابن طاووس فرموده که:
حدیث کرد مرا ابوالعبّاس بن میمون واسطی، در حالی که ما به سمت سامره میرفتیم. گفت:
چون متوجّه شد ورّام بن ابی فراس رحمه الله از شهر حلّه - به جهت تألّم و ملالتی که پیدا کرده بود - و اقامت نمود در مشهد مقدّس (کاظمین) گفت: پس متوجّه شدم من از شهر واسط بسوی سامرا و هوا به شدّت سرد بود؛ پس مجتمع شدیم با شیخ ورّام در مشهد کاظمین و عزم خود را در زیارت سامرا، برای او بیان کردم.
گفت: میخواهم با تو رقعه بفرستم که آن را بر دکمه لباس خود ببندی یا در زیر پیراهن خود؛ پس آن را در جامه خود بستم.
فرمود: چون رسیدی به قبّه شریفه - یعنی قبّه سرداب مقدّس - و داخل شدی در آنجا در اوّل شب و کسی در نزد تو باقی نماند و آخر کسی بودی که خواستی بیرون بیایی، پس رقعه را در قبّه بگذار؛ پس چون صبح بروی به آنجا و رقعه را در آنجا نبینی، به احدی چیزی مگو!
گفت: پس من آنچه را به من امر فرمود، کردم.
پس صبح رفتم و رقعه را نیافتم و برگشتم به سوی اهل خود، و شیخ پیش از من برگشته بود؛ یعنی به حلّه مراجعت نموده بود
پس در موسم زیارت آمدم و شیخ را در منزلش در حلّه ملاقات کردم.
فرمود به من: این حاجت برآورده شد.
ابوالعبّاس گفت: این حدیث را به احدی قبل از تو نگفتم؛ از وقت وفات شیخ ورّام تا حال که قریب سی سال است.
مؤلف گوید: شیخ ورّام مذکور، از زهّاد علما و اعیان فقهاست و از اولاد مالک اشتر است و مصنّف کتاب «تنبیه الخواطر» که معروف است به مجموعه ورّام، و او جدّ مادری ا بن طاووس است.
#مهدیه #خورشید_غایب
🌸🌸🌸🌸🌸
مهدیه👇
https://eitaa.com/Mahdeea
۲۹ فروردین
۲۹ فروردین