#حکمت_در_حکایت
وقتی نانوا خمیر نان سنگک را پهن میکند و درون تنور میگذارد را دیدی که چه اتفاقی میافتد؟
خمیر به سنگها میچسبد...
اما نان هر چه پختهتر می شود،
از سنگها جدا میشود!!
حکایت آدمها همین است...
سختیهای دنیا، حرارت تنور است...
و این سختیهاست که انسان را پختهتر میکنند...
هر چه انسان پخته تر میشود
سنگ کمتری بخود میگیرد...
""سنگها تعلقات دنیایی هستند.
ماشین من... خانهی من... ومن... وباز من...!!""
آنوقت که قرار است نان را از تنور
خارج کنند سنگها را از آن میگیرند!!
❇️"خوشا بحال آنکه در تنور دنیا
آنقدر پخته میشود که به هیچ سنگی نمیچسبد!!"
✅ما در زندگی به چه چسبیدهایم؟
سنگ ما کدام است؟!
💐 @mahdiasgariii 💐
#حکمت_در_حکایت
مردی در راه برگشت به خانه، جلوی یک گلفروشی توقف کرد تا برای مادرش که در شهری دورتر زندگی میکرد یک دسته گل سفارش دهد تا ارسال کنند.
وقتی داشت از ماشین پیاده میشد متوجه شد که دختر کوچکی گوشهای ایستاده و در حال گریه کردن است. مرد از دختر پرسید که چرا گریه میکند و دختر جواب داد: «من میخواهم یک شاخه گل رز برای مادرم بخرم. اما پولم کافی نیست.»
مرد لبخندی زد و گفت: «با من بیا تو گلفروشی. من برای تو یک شاخه گل رز میخرم.»
مرد برای دختر کوچولو یک شاخه گل رز خرید و دسته گل برای مادرش را هم سفارش داد. وقتی با دختر از گلفروشی بیرون آمدند مرد به دختر گفت میتواند دختر را به خانهاش برساند. دختر گفت: «ممنون، لطفاً مرا پیش مادرم ببرید.»
دختر مرد را به یک گورستان هدایت کرد و در آنجا شاخه گل رز را روی یک قبر تازه پر شده قرار داد.
مرد از دختر خداحافظی کرد و به گلفروشی برگشت، سفارش را لغو کرد و همان جا یک دسته گل انتخاب کرد و سوار بر ماشین رفت برای دیدن مادرش.
زندگی کوتاه است. تا جایی که میتوانیم برای کسانی که شما را دوست دارند وقت بگذارید و به آنان عشق بورزید. قبل از اینکه دیر شود از هر لحظه آن استفاده کنید. هیچ چیزی مهمتر از خانواده نیست.
👌برای محبت💝 لحظه ها را دریاب...
شاید فردایی نباشد...
💐 @mahdiasgariii 💐
#حکمت_در_حکایت
❇️مردی از خدا دو چیز خواست:
یک گل و یک پروانه...
اما چیزی که به دست آورد یک کاکتوس و یک کرم بود.
غمگین شد. با خود اندیشید شاید خداوند من را دوست ندارد و به من توجهی ندارد.
چند روز گذشت.
از آن کاکتوس پر از خار گلی زیبا روییده شدو آن کرم تبدیل به پروانه ای زیباشد.
اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید به او اعتماد کنید.
خارهای امروز 🌷گلهای🌷 فردایند👌
@mahdiasgariii
🌷#حکمت_در_حکایت🌷
👌خوبی در سختی👌
یه روز یه نفر زنگ زد به رفیقش گفت: یک۱ میلیون داری به من قرض بدی؟؟
رفیقش گفت:
عصر بیا کافه بگیر.
یارو عصر زنگ زد بهش، گوشیش خاموش بود. رفت کافه اونجا بود بهش گفت:
پول نداری بگو ندارم چرا گوشی تو خاموش میکنی؟
رفیقش گفت:
خاموش نکردم !!
فروختم بیا اینم پولش 😓🤗.
لطفا عزیزانتون رو عضو کنید.
ممنون🙏🌷👈
@mahdiasgariii
•••┈┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈┈•••
🌷#حکمت_در_حکایت🌷
🕋ارزش نماز صبح🕋
مردی که تصمیم داشت به سفر تجارت، برود خدمت امام صادق (ع) رسید و درخواست استخاره کرد، استخاره اش بد آمد،او استخاره را نادیده گرفت و به سفر رفت؛ اتفاقاً به او خوش گذشت و سود فراوانی هم برد اما از آن استخاره در تعجب بود.
پس از مسافرت خدمت امام (ع) رسید و عرض کرد:
یابن رسول اللّه (ص) یادتان هست چندی قبل خدمت شما رسیدم، برایم استخاره کردید و بد آمد، استخاره ام برای سفر تجارت بود، به سفر رفتم، سود فراوانی بردم و به من خوش گذشت!
امام صادق (ع) تبسّمی کرد و به او فرمود:
در سفری که رفتی یادت هست در فلان منزل خسته بودی، نماز مغرب و عشا را خواندی، شام خوردی و خوابیدی و زمانی بیدار شدی که آفتاب طلوع کرده و نماز صبح تو قضا شده بود؟
آن شخص عرض کرد:
آری، ای فرزند رسول خدا (ص).
حضرت فرمود:
اگر خداوند، دنیا و آنچه را که در دنیاست به تو داده بود جبران آن خسارت (قضا شدن نماز صبح) نمی شد.
لطفا عزیزانتون رو عضو کنید.
ممنون🙏🌷👈
@mahdiasgariii
•••┈┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈┈•••
#حکمت_در_حکایت
مردی به سرعت و چهارنعل با اسبش🐴 می تاخت.
اینطور به نظر می رسید که به جای بسیار مهمی می رفت.
مردی که کنار جاده ایستاده بود، فریاد😲 زد: کجا می روی؟
مرد اسب سوار جواب داد: نمی دانم از اسب بپرس!!!🤔
👌این داستان حکایت خیلی از آدم هایی است که سوار بر عادتهایشان می تازند، بدون اینکه بدانند به کجا می روند!!
✅انسان مومن کسی است که بااستفاده از نعمت عقل وبا کمک علم وتجربه ی دیگران، همیشه وهمه جا درمسیر رضوان خدا ورضایت امام زمان عج زندگیش در جریان است.
لطفا عزیزانتون رو عضو کنید.
ممنون🙏🌷👈
@mahdiasgariii
•••┈┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈┈•••
#حکمت_در_حکایت
امام سجاد علیه السلام:
❇️ مِسْكِينٌ اِبْنُ آدَمَ لَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ ثَلاَثُ مَصَائِبَ لاَ يَعْتَبِرُ بِوَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ وَ لَوِ اِعْتَبَرَ لَهَانَتْ عَلَيْهِ اَلْمَصَائِبُ وَ أَمْرُ اَلدُّنْيَا :
1⃣ فَأَمَّا اَلْمُصِيبَةُ اَلْأُولَى فَالْيَوْمُ اَلَّذِي يَنْقُصُ مِنْ عُمُرِهِ قَالَ وَ إِنْ نَالَهُ نُقْصَانٌ فِي مَالِهِ اِغْتَمَّ بِهِ وَ اَلدِّرْهَمُ يَخْلُفُ عَنْهُ وَ اَلْعُمُرُ لاَ يَرُدُّهُ شَيْءٌ .
2⃣ وَ اَلثَّانِيَةُ أَنَّهُ يَسْتَوْفِي رِزْقَهُ فَإِنْ كَانَ حَلاَلاً حُوسِبَ عَلَيْهِ وَ إِنْ كَانَ حَرَاماً عُوقِبَ عَلَيْهِ .
3⃣ وَ اَلثَّالِثَةُ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ ... ما مِنْ يَوْمٍ يُمْسِي إِلاَّ وَ قَدْ دَنَا مِنَ اَلْآخِرَةِ مَرْحَلَةً - لاَ يَدْرِي عَلَى اَلْجَنَّةِ أَمْ عَلَی النَّارِ .
✅ بيچاره فرزند آدم!
هر روز سه مصيبت به او مى رسد و حتى از یکی از آنها پند نمى گيرد كه اگر پند میگرفت، سختي هاو كار دنيا بر او آسان مى شد.
💥مصيبت اول: هر روز از عمر او كم می شود، در صورتى كه اگر از مال او چيزى كم گردد اندوهگين مى شود؛ درحالیکه مال جايگزين دارد، اما عمر از دست رفته جبران نمى شود.
💥مصيبت دوم: روزيش را به طور كامل دريافت می كند، كه اگر از راه حلال باشد بايد حساب پس دهد واگرحرام باشد كيفر میبيند.
💥مصيبت سوم: از اينها بزرگتر است ... هيچ روزى را به شب نمى رساند مگر اين كه يك منزل به آخرت نزديك شده است، اما نمى داند به سوى بهشت يا به سوى آتش؟
📚منابع:
الاختصاص: ص ۳۴۲
بحارالانوار: ج۷۵ ص۱۶۰
@mahdiasgariii
•••┈┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈┈•••
#حکمت_در_حکایت
عمل به وظیفه حتی در باکو!!!
❇️ یکی از روحانیون نقل می کند که:
رسیده بودم سر دو راهی انتخاب؛
یک طرف پیشنهاد رفتن به آذربایجان و تدریس در مدرسۀ دینی باکو بود؛
و طرف دیگر مسئولیتی سنگین و رنگین در همین قم خودمان.
اینکه از فضای معنوی قم دور شوم و در باکو که فضایش با قم زمین تا آسمان فرق داشت زندگی کنم، نگرانم میکرد.
برای مشورت پیش آقای بهجت رفتم. توی دلم گفتم: «خُب معلوم است که میگوید بمان قم!»
حرفهایم را که شنیدند.
✅ آیت الله بهجت فرمود:
«طبیب باید آنجا برود که مریض زیاد است؛ بروید باکو!»
دوباره تاکید کردم و گفتم:
«اگر از امور معنوی دور شوم چه؟»
✅ محکم فرمود:
«نخیر آقا! ویرانیهای آنجا را در نظر بگیرید. خیال میکنید سیر و سلوک به این است که تسبیحِ هزاردانه دست بگیرید و ذکر بگویید؟!
این نیست آقا، بروید...»
📖 به شیوه باران، ص١٨
@mahdiasgariii
•••┈┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈┈•••
#حکمت_در_حکایت
👌شخصی به حکیمی گفت:
خبر داری که فلانی درباره ات چقدر غیبت کرده؟
حکیم گفت:
او تیری را به سویم پرتاب کرد که به من نرسید، تو چرا آن را برداشتی و در قلبم فرو کردی!!!
پ.ن:
1⃣ شنونده غیبت در گناه غیبت، شریک است.
2⃣ با نَمّامی و سخن چینی باعث ایجاد کینه ها و دشمنی ها ودامن زدن به گناه بیشتر نشویم.
3⃣ اگر ما اجازه دادیم کسی پیش ما از دیگران بد گوئی کند، قربانی بعدی خود ما خواهیم بود.🤔
@mahdiasgariii
•••┈┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈┈•••
#حکمت_در_حکایت
مردی به سرعت و چهارنعل با اسبش🐴 می تاخت.
اینطور به نظر می رسید که به جای بسیار مهمی می رفت.
مردی که کنار جاده ایستاده بود، فریاد😲 زد: کجا می روی؟
مرد اسب سوار جواب داد: نمی دانم از اسب بپرس!!!🤔
👌این داستان حکایت خیلی از آدم هایی است که سوار بر عادتهایشان می تازند، بدون اینکه بدانند به کجا می روند!!
✅انسان مومن کسی است که با توکل بر خدا و با استفاده از نعمت عقل وبا کمک علم وتجربه ی دیگران، همیشه وهمه جا درمسیر رضوان خدا ورضایت امام زمان عج زندگیش در جریان است.
@mahdiasgariii
•••┈┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈┈•••
#حکمت_در_حکایت
❇️ از حکیمی پرسیدند:
براۍ "خوب بودن" ڪدام
روز بهتر است؟🧐
✅ حکیم فرمود:
یڪ روز "قبل از مرگ"
❇️ گفتند:
ولى مرگ را "هیچڪس" نمیداند؟!🤔
✅ حکیم فرمود:
پس هر روز زندگی را روز ِآخر فڪر ڪن
و "خوب باش" شاید فردایۍ نباشد...
@mahdiasgariii
•••┈┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈┈•••
#رفیق
#حکمت_در_حکایت
❇️ حکایت شده:
در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند! به #شیخ_بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این #میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب میماند.
شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش این همه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمیکند، دائم جلو میتازد.
میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمیشناسد و میخواهد از شوق بال در آورد.
✅ این است "رسم #رفاقت..."
در "غیاب" یکدیگر" حافظ آبروی" هم باشیم...
@mahdiasgariii
•••┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈•••