eitaa logo
خادم المهديّ «عج»
123 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
479 ویدیو
6 فایل
درخانه اگر کس است یک حرف👇 💠 امام صادق (ع) فرمود: ❇️ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي. ✅ اگر او (مهدی) را درک می کردم تمام عمر، #خادم او می‌شدم. الغيبة (للنعماني)، ص ۲۴۵؛ بحارالأنوار (للمجلسي)، ج۵۱، ص۱۴۸. ادمین👈🏻 @MahdiAsgariiiiii
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای که در کوچهٔ معشوقهٔ ما می‌گُذَری بر حذر باش، که سر می‌شکند دیوارش آن سفرکرده که صد قافله دل همرهِ اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش شماره ۲۷۷ @mahdiasgariii •••••••••••✾•🌺•✾••••••••••
کی رفته‌ای زدل که کنم تو را کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را نکرده‌ای که شوم طالب پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده کنم تو را شماره ۹ @mahdiasgariii ••••┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈••••
کجایی ای دل و جانم مگر که در دل و جانی که کس نمی‌دهد از تو به هیچ جای نشانی در آرزوی تو عمری به سر دویدم و اکنون چو در سر آمدم آخر مرا به سر چه دوانی چه باشد ار ز سر لطف، جان تشنه لبان را از آن شراب دل آشوب قطره‌ای بچشانی ما همه آن است در ره تو که یک‌دم ز بوی خویش نسیمی به جان ما برسانی شماره ۸۰۹ @mahdiasgariii ••••┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈••••
ای ، تاج سر من یک دم ز وفا، بنشین بر من نازت بکشم ای مایهٔ ناز بارت ببرم ای دلبر من رحمی که بسوخت عشق تو مرا چندان که نماند خاکستر من ای مرغ سحر این نامه ببر نزد صنم گل پیکر من لیلای منی مجنون توام من بندهٔ تو تو سرور من دل شد ز چون قطرهٔ خون وز دیده چکید در ساغر من ویرانه شود آن خانه که نیست روشن ز رخت ای اختر من هرجا گذری با صوت خوشت خاک ره توست چشم تر من ضربی @mahdiasgariii ••••┈•••••••✾•🌺•✾•••••┈••••
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِه که تحیّتی نویسی و هدیتی فرستی دل دردمند ما را که توست یارا به وصالْ مرهمی نِه، چو به خستی شماره ۵۲۳ @mahdiasgariii ••••┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈••••
دیده را فایده آن است که بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست یا غم دوست خورد یا غم رسوایی را من همان روز دل و صبر به یغما دادم که مقید شدم آن دلبر یغمایی را گر برانی نرود، ور برود باز آید ناگزیر است مگس دکه حلوایی را بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس حد همین است سخندانی و زیبایی را شماره ۲۰ @mahdiasgariii ••••┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈••••
گر بَرکَنَم دل از تو و بَردارم از تو مِهر آن مِهر بَر کِه افکنم؟ آن دل کجا بَرَم؟ نامم ز کارخانهٔ عُشّاق محو باد گر جز محبتِ تو بُوَد شغلِ دیگرم شماره ۳۲۹ @mahdiasgariii ••••┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈••••
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی‌تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بُستان شاداب نمی‌ماند دریاب ضعیفان را در وقتِ توانایی ای دردِ توام درمان در بستر ناکامی و ای یادِ توام مونس در گوشه‌ی تنهایی در دایره‌ی قسمت ما نقطه‌ی تسلیمیم لطف آن‌چه تو اندیشی حکم آن‌چه تو فرمایی شماره ۴۹۳ @mahdiasgariii ••••┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈••••
نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی دلم بی‌تو به جان آمد، بیا، تا جان من باشی دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی به غم زان شاد می‌گردم که تو غم خوار من گردی از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی بسا خون جگر، جانا، که بر خوان غمت خوردم به بوی آنکه یک باری تو هم مهمان من باشی منم دایم تو را خواهان، تو و خواهان خود دایم مرا آن بخت کی باشد که تو خواهان من باشی؟ همه زان خودی، جانا، از آن با کس نپردازی چه باشد، ای ز جان خوشتر ، که یک دم آن من باشی؟ اگر تو آن من باشی، ازین و آن نیندیشم ز کفر آخر چرا ترسم، چو تو ایمان من باشی؟ ز دوزخ آنگهی ترسم که جز تو مالکی یابم بهشت آنگاه خوش باشد که تو رضوان من باشی فلک پیشم زمین بوسد، چو من خاک درت بوسم ملک پیشم کمر بندد، چو تو سلطان من باشی ، بس عجب نبود که اندر من بود حیران چو خود را بنگری در من، تو هم حیران من باشی شماره ۲۶۴ @mahdiasgariii ••••┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈••••
✅ هنوز منتظرم ... به از تو مادر گیتی به عمر خود فرزند نیاورد که همین بود حد زیبایی مرا مجال سخن بیش در بیان تو نیست کمال حسن ببندد زبان گویایی وفای صحبت به گوش جانم گفت نه عاشقی که حذر می‌کنی ز رسوایی گذشت بر من از آسیب عشقت آن چه گذشت هنوز تا چه حکم فرمایی دو روزه باقی عمرم فدای جان تو باد اگر بکاهی و در عمر خود بیفزایی شماره ۵۰۶ @mahdiasgariii ••••┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈••••
بیا، که عمر من خاکسار می‌گذرد مدار منتظرم، روزگار می‌گذرد بیا، که جان من از آرزوی دیدارت به لب رسید و غم دل فگار می‌گذرد بیا، به لطف ز جان به لب رسیده بپرس که از جهان ز غمت زار زار می‌گذرد بر آن شکسته دلی کن ز روی کرم که ناامید ز درگاه یار می‌گذرد چه باشد ار بگذاری که بگذرم ز درت؟ که بر درت ز سگان صدهزار می‌گذرد من ار چه دورم از درگهت دلم هر دم بر درت چندبار می‌گذرد ز دل که می‌گذرد بر درت بپرس آخر: که آن شکسته برین در چه کار می‌گذرد به مکش بیش ازین را که عمر او همه در انتظار می‌گذرد شماره ۷۱ @mahdiasgariii ••••┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈••••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاص، حتما ببینید ... عالی در ایام . مادر ... دل به پرچمت بستم .... @mahdiasgariii •••••••••••✾•🌺•✾••••••••••
جز دل تنگ من ای مونس جان جای تو نیست تنگ مپسند دلی را که در او جا داری دگران خوشگل یک عضو و تو سر تا پا خوب «آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری» شماره ۱۳۸ @mahdiasgariii ••••┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈••••
گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور هان مَشو نومید چون واقِف نِه‌ای از سِرِّ غیب باشد اندر پرده بازی‌هایِ پنهان غم مخور ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَر کَنَد چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم سرزنش‌ها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست، کـ‌آن را نیست پایان، غم مخور حال ما در فِرقت و اِبرامِ رقیب جمله می‌داند خدایِ حالْ‌گردان غم مخور حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شب‌هایِ تار تا بُوَد وِردَت دعا و درس قرآن غم مخور شماره ۲۲۵ @mahdiasgariii ••••┈•••••••✾•🌺•✾••••••┈••••
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حُسن برون‌ آ دمی ز ابر کآن چهرهٔ مُشَعشَعِ تابانم آرزوست در دست هر که هست ز خوبی قُراضه‌هاست آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست یعقوب‌وار وا اسفاها همی‌زنم دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست شماره 441 @mahdiasgariii ••••┈••••••✾•🌺•✾•••••┈••••
ز هرچه آن غیر استغفرالله ز بود مستعار استغفرالله دمی کان بگذرد بی یاد رویش از آن دم بیشمار استغفرالله زبان کان تر بذکر دوست نبود ز سرش الحذر استغفرالله سر آمد عمر و یک ساعت ز غفلت نگشتم هوشیار استغفرالله جوانی رفت پیری هم سر آمد نکردم هیچ کار استغفرالله نکردم یک سجودی در همه عمر که آید آن بکار استغفرالله خطا بود آنچه گفتم و آنچه کردم از آنها الفرار استغفرالله ز کردار بدم صد بار توبه ز گفتارم هزار استغفرالله شدم دور از دیار یار ای من مهجور زار استغفرالله دیوان اشعار شماره ۸۴۴ @mahdiasgariii ••••┈••••••✾•🌺•✾•••••┈••••
ز عشقت سوختم ای کجایی بماندم بی سر و سامان کجایی نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی نه در جان نه برون از جان کجایی ز پیدایی خود پنهان بماندی چنین پیدا چنین پنهان کجایی هزاران درد دارم لیک بی تو ندارد درد من کجایی چو تو حیران خود را دست گیری ز پا افتاده‌ام حیران کجایی ز بس کز تو در خون بگشتم نه کفرم ماند و نه ایمان کجایی بیا تا در غم خویشم ببینی شدم چون ذره سرگردان کجایی دیوان اشعار شماره 843 @mahdiasgariii ••••┈••••••✾•🌺•✾•••••┈••••
ای مونس جان من خیال تو خوشتر ز جهان جان تو جانهای مقدس خردمندان سرگشته به پیش زلف و خال تو کس نیست به بیدلی نظیر من چون نیست به دلبری همال تو گر صورت و حسن کس بیند آن مثل منست با خیال تو لیکن چکنم چو آیدم خوشتر از حال جهان همه محال تو دیوان اشعار شماره ۳۵۲ @mahdiasgariii ••••••✾•🌺•✾••••••
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد آرزومند نگاری به نگاری برسد لذت وصل نداند مگر آن سوخته ای که پس از دوری بسیار به یاری برسد دیوان اشعار شماره ۷۲۴ @mahdiasgariii ••••••✾•🌺•✾••••••
ته (تو) دوری از برم دل در برم نیست هوای دیگری اندر سرم نیست بجان کز هر دو عالم تمنای دگر جز دلبرم نیست شماره 14 @mahdiasgariii ••••••✾•🌺•✾••••••
دامن دل از تو در خون می‌کشم ننگری ای دوست تا چون می‌کشم از رگ جان هر شبی در هجر تو سوی چشم خونفشان خون می‌کشم گرچه چون کاهی شدم از دست هجر بار غم از کوه افزون می‌کشم دور از روی تو هر دم بی تو من محنت و رنج دگرگون می‌کشم دیوان اشعار شماره ۵۴۳ @mahdiasgariii ••••••✾•🌺•✾••••••
ای‌جان و ای جانان من، رحمی بکن بر جان من ای مرهم درمان من، رحمی بکن بر جان من هم مرهم و درمان من، هم درد بی درمان من هم این من هم آن من، رحمی بکن بر جان من جان و جهان جان من، آرام جان جان من فاش و نهان جان من، رحمی بکن بر جان من ای طاعت وعصیان من، ای کفر و ای ایمان من ای سود و ای خسران من، رحمی بکن برجان من سامان خان و مان من، بر همزن سامان من آبادی ویران من، رحمی بکن بر جان من ای جنت و ریحان من، ای دوزخ و نیران من ای‌ مالک و رضوان من، رحمی بکن بر جان من کردی وطن در جان من، بگرفتی ازمن جان من کردی مرا حیران من، رحمی بکن بر جان من گفتی که باشی زان من، گیری بهایش جان من ای گوهر ارزان من، رحمی بکن بر جان من گفتی که است آن من، گر او شود قربان من او نیست در فرمان من، رحمی بکن بر جان من دیوان اشعار شماره ۷۶۸ @mahdiasgariii ••••••✾•🌺•✾••••••
ای دوای درد بی‌درمان من مرهم داغ دل بریان من ای که هم جانی و هم من ای که هم دینی و هم ایمان من در تو بی‌سر و سامان شدم هم سر من باش و هم سامان من از سر هر دو جهان برخواستم تا تو هم این باشی و هم آن من خان و مانم گو برو در راه تو بس بود تو خان و مان من گنج مهر خود نهادی در دلم کردی آباد این دل ویران من محو کن بود و نبودم تاز آنِ تو ماند نماند آنِ من دیوان اشعار شماره ۷۶۵ @mahdiasgariii ••••┈••••••✾•🌺•✾•••••┈••••
✅ قصه‌ی عشق من ... ای که هم دردی و هم درمان من وی که هم جانی و هم من دردم از حد رفت درمانی فرست ای دوای درد بی درمان من تا بکی سوزد دلم در آتشت رحمی آخر بر من جان من آتش عشقت سراپایم گرفت سوخت خشک و تَر زِخان و مان من روز اول دین و دل دادم ز دست تا چو آرد بر سر پایان من راز خود هر چند پنهان داشتم فاش کرد این دیدهٔ گریان من یادگار از در عالم بماند قصه من و جانان من دیوان اشعار شماره ۷۶۶ @mahdiasgariii ••••┈••••••✾•🌺•✾•••••┈••••
روز محشر که خدا پرسش ما خواهد کرد دل جدا شکر تو و دیده جدا خواهد کرد جان غم دیده که آمد به لب از هجرانت تا کند عمر وفا با تو وفا خواهد کرد دیوان اشعار شماره ۱۷۹ @mahdiasgariii ••••┈••••••✾•🌺•✾•••••┈••••