🖌مهدی طاهری
«سطور پایانی» کتاب برای «خواننده» شبیه حس «قدمهای نهایی صعود به قله» برای «کوهنورد» است. توصیف این صعود حال و هوایی دارد از یک «فتح» و یک« احتزاز»؛ احتزاز «پرچم» بر فراز «قله»!
امروز که به پاراگراف آخر کتاب «امپراتوری توهم» اثر کریس هِجز رسیدم به نظرم رسید حال آخرش را برای شما هم توصیف کنم.
کسانی که اهل مطالعات «غربشناسی» به ویژه حال و هوای یونان باستان باشند میدانند و شاید دیگران هم نام «اسپارت» و «آتن» را شنیدهاند. روحیه اسپارتیها «نظامیگری» و «تهاجم» بود اما آتنیها بیشتر اهل «فلسفه» و «هنر». شاید به همین دلیل «سیاست» اسپارتیها «خشونتآمیزتر» بود اما سیاست اهل آتن «فکورانهتر» و البته «هنرمندانهتر»! سخن بر «توصیف» آن دوران و آن حوزه تمدنی نیست بلکه سخن پیرامون «ظرفیت اسوهگی و الگویی»، «تفکرها و تمدنها»ست. سخن بر این است کدام تفکر و تمدن به دنیا «آگاهی» میدهد و «امید» میبخشد و ماهیت کدام تمدن «تهدید»، «تخریب»، «ترور» و «توسعه وحشت» است! تفکرها را نباید در «کلاسهای درس» و «میزهای پژوهشگاهها» به قضاوت نشست بلکه شایسته است اولا برونداد هر تفکر در «ساحت تمدنی» همان تمدن و ثانیا در «مواجهه تمدنی»اش با دیگر تمدنها مورد ارزیابی قرار گیرد! تفکری میتواند به احتزاز درآورنده پرچم افتخار و امتدادش باشد که بهرهاش از آگاهی و امید بیش از قدرت تخریب و تهدیدش باشد و این افتخار و تکریم در امتداد حیات انسانی مربوط به «جمهوری اسلامی ایران» خواهد بود مشروط به ابتنا بر «علوم انسانی اسلامیاش» نه «علوم انسانی مطلق»!!! که هر تمدنی ناگزیر از آن است! تفکری که بر این انگاره استوار است که «عشق» لذتجویی نیست بلکه «فداکاری» برای دیگری است نه بهرهبرداری از او؛ عشق یعنی گرامی داشتن امر مقدس! این باور است که تو را «مدافع حرم» اهلبیت علیهم السلام و «حریم انسانیت» میکند. این سنخ از علوم انسانی است که بروندادش تربیت «اشرف مخلوقات» است و غیر این علوم بروندادش میشود «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف/179)!
#مقاومت
#اندیشه_مقاومت
#صحنه_سوریه_امروز
#مواجه_با_تفکر_غربی
#جمهوری_اسلامی_ایران
#علوم_انسانی_اسلامی
https://eitaa.com/MahdiTaheri55