#روایت
از بصره آمده بودند دیدنِ امام رضا(علیهالسلام).
عریضه دلشان پُر بود از شکایت! شکایت از یونس بن عبد الرحمن.
گلایه پشتِ گلایه..
یونس که در خانه امام حاضر بود، حرفها را میشنید و خودش را به امرِ امام پنهان کرده بود.
بصریها که رفتند، یونس با اشک و آه آمد خدمت امام و میخواست از خودش دفاع کند؛ اما امام فرمود: یونس!
فرض کن در دست تو مرواریدی باشد، اما مردم بگویند سرگین شتر است؛ آیا حرف مردم ضرر دارد؟
یونس گفت: نه
امام رضا(علیهالسلام) فرمودند: وقتی امامِ تو از تو راضی باشد، حرف مردم چه ارزشی دارد؟
حالا قلبِ یونس بن عبد الرحمن آرام گرفته بود، آرامشی از جنس رضایت امامش🌱
📖 بحارالأنوار/ج۲/ص۶۵
#روایت
✨🌙 پیامبر(ص) فرمودند: شبی که به معراج رفتم، از کنار هیچ ملائکهای گذر نکردم مگر این که از من در مورد علی(ع) پرسیدند!
تا جایی که گمان کردم علی در آسمان از من مشهورتر است.
به آسمان چهارم که رسیدم، به جناب عزرائیل نگاه کردم و از من پرسید: علی چه میکند؟
پیامبر از حضرت عزرائیل پرسید: علی(ع) را از کجا میشناسی؟
عزرائیل پاسخ داد: من با دست خود، هر کس را خدا آفریده قبض روح میکنم، بجز دو نفر! یکی شما و دیگری علی(ع) که خدا، جانِ شما بزرگواران را خود خواهد گرفت.
زمانی که پیامبر به عرش رسید، حضرت علی(ع) را دید و گفت: ای علی! تو زودتر از من به عرش رسیدهای؟
حضرت جبرئيل فرمود: این علی(ع) نیست.
فرشتهای شبیه علی است که خدا آن را آفریده تا زمانی که ما دلتنگ علی میشویم به آن نگاه کنیم و هر بار که به این مَلِک، نگاه میکنیم، برای شیعیانِ علی(ع) استغفار میکنیم.🍃
📖 بحارالانوار/ج۱۸/ص۳۰۰
▪️ برگرفته از جلسات «صد منقبت امیرالمؤمنین در منابع اهل سنت»
#روایت
🕯سخن حکیمانه امام صادق علیه السلام بعد از آتش گرفتن خانه
مفضل بن عمر مي گويد: منصور دوانيقي براي فرماندار مکه و مدينه حسن بن زيد پيام داد: خانه ي جعفر بن محمد (امام صادق عليه السلام) را بسوزان، او اين دستور را اجرا کرد و خانه ي امام صادق (علیهالسلام) را سوزانيد که آتش آن تا به راهرو خانه سرايت کرد، امام صادق (علیهالسلام) بيرون آمد و ميان آتش گام برمي داشت و مي فرمود:
انا بن اعراق الثري، انا بن ابراهيم خليل الله.
منم فرزند اسماعيل، که فرزندانش مانند رگ و ريشه در اطراف زمين پراکنده اند، منم فرزند ابراهيم خليل خدا (که آتش نمرود بر او سرد و سلامت شد).
📚صول کافی،جلد 1،ص473
💠@Mahdiaran_aums