eitaa logo
🌻«☆♡ܩܣܥ‌‌ویوܔ♡☆»🌻
1.4هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
21هزار ویدیو
147 فایل
کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ عشــاق پســـر فاطمــه(سلام الله)❣️ درخدمتتونیــم با کلی مطالب فوق جذاب دلنــوشــته🤞 پروفایـل🎀 منبرهای مفید👌🏻 کلیپ های آخرالزمانی🌹 پست های انگیزشی🌴 نمازهای مستحبی ارتباط با خادم کانال ادمین فعال کانال @Mitra_nori
مشاهده در ایتا
دانلود
🎬: ننه سکینه خودش را کنار ایلماه انداخت و می خواست کوزه آب را بردارد که طبیب زودتر دست برد و کوزه را جلوکشید مقداری آب داخل پیاله ریخت، از ننه سکینه قاشقی خواست و بعد کم کم آب داخل دهان ایلماه ریخت. ننه سکینه گوشه چارقدش را خیس کرد و آن را آهسته روی چشم های ایلماه گذاشت و برداشت. پلک چشمان ایلماه تکان خورد و بعد از لحظاتی چشمانش را باز کرد و‌ خیره به سقف کاه گلی و دود زده اتاق کرد. ننه سکینه که خیلی خوشحال بود سرش را نزدیک سر ایلماه کرد و‌گفت: خدا را شکر، پس بالاخره به هوش آمدی. استاد قاسم گردی سفید رنگ را داخل کمی آب حل کرد و بعد به طرف ننه سکینه داد و گفت: آرام آرام به خوردش کن. ننه سکینه چشمی گفت و با قاشق، کمی از آن را داخل دهان ایلماه ریخت. ایلماه که دهانش از تلخی دارو، تلخ شده بود، همانطور که اخم هایش را در هم می کشید، سرش را به طرف ننه سکینه گرداند و گفت: چقدر تلخ بود و بعد همانطور که جز به جز چهره ننه سکینه را از نظر می گذراند گفت: ش...ش...شما کی هستید؟! ننه سکینه که ذوق زده بود گفت: ننه سکینه قربونت بشه، فرض کن من مادرت هستم‌ ایلماه زیر لب گفت: مادر.... و بعد همانطور که سعی می کرد بلند شود گفت: من کی هستم و اینجا چه میکنم. ننه سکینه به ایلماه کمک کرد تا بنشیند و بعد گفت: تو باید بگویی کیستی و چرا به این وضع افتادی؟! ایلماه نگاهی عجیب به ننه سکینه کرد و گفت: من نمی دانم نامم چیست، تو بگو من کیستم... ننه سکینه که انگار انتظار این حرف را نداشت با حالتی سوالی به استاد قاسم نگاه کرد و. طبیب گفت: این فراموشی طبیعی ست، ضربه سختی به مغزش خورده، همین که زنده است باید خدا را شکر کنیم اصلا با آنهمه اثار زخمی که روی سرش مانده بود، نجاتش شبیه افسانه است. ننه سکینه سری تکان داد و گفت: راست می گویی...شبیه افسانه لست ایلماه که حالا روی بستر نشسته بود و با ناخن هایش بازی می کرد گفت: من کی هستم؟! اسم من چیست؟! ننه سکینه لبخندی زد و گفت: تو دختر من هستی فکر کن. اسمت....اسمت افسانه است. ادامه دارد.. 📝به قلم: طاهره سادات حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿