eitaa logo
- ماھ‌ِحرم‌ .
1.5هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
2 فایل
أفتقد زيارتك يا سيدي ؛ خذني إلى الضريح لأعبدك أريدك أن تعلم أنني أريد المحال . - @Information_00 - صلوات بفرست مومن . کپی به هیچ‌عنوان رضایت نداریم !
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ♥️ 🚶‍♀️♥️ _گفت یکم مریض احوالے اومدم بهت سر بزنم... اردلاݧ گفت❓ آره دیگہ مگہ مریض نیستے❓ دستمو گذاشتم جلوے دهنم و چند تا سرفہ‌اے نمایشی کردم.🤧 دستم و گذاشتم رو سرمو گفتم چراااااا یکم ناخوش احوالم ... آره معلومہ اسماء رنگتم پریده‌هااا چیکار میکنے با خودت😧 _هیچے بابا یکم کاراے دانشگاه و اینجور چیزا زیاد شده بخاطر هموݧ آها.خوب دیگہ چہ خبر؟ درس و دانشگاه خوب پیش میره❓ آره عزیزم.درس و دانشگاه تو چے❓ اره خداروشکر خوب زهرا بشیݧ اینجا برم دوتا چایے بیارم🥃🥃 نمیخواد اسماء زحمت نکش اومدم خودتو ببینم. بابا چہ زحمتے دو دیقہ اے اومدم.... _گوشیمو📱 از رو تخت برداشتم و رفتم آشپز خونہ. ماماݧ داشت میرفت بیروݧ سلام ماماݧ سلام دختر تو میاے نباید بیاے سلامے چیزے بدے❓ ببخشید ماماݧ سرم درد میکرد🤕 چرا چیزے شده❓ حالا تو میخواے برے بیروݧ برو آره دارم با خانماے همسایہ میرم خرید واسہ زهرا میوه اینا ببر🍒🍇🍑 چشم ماماݧ _سریع شماره‌ے اردلاݧ و گرفتم الو اردلا، کجایے تو، واسہ چے الکے بہ زهرا گفتے مـݧ مریضم❓ سلام علیکم چہ خبرتہ خواهر جان نفس بگیر آخہ ایݧ مسخره بازیا چیہ درمیارے اردلاݧ إ چہ مسخره بازے گفتم شاید دلت براے دوستت تنگ شده💔 _نخیر شما نگراݧ چیز دیگہ‌اے هستے ببیݧ اردلاݧ مݧ کارے نمیتونم بکنم گفتہ باشم، ماماݧ باید با مادرش حرف بزنہ بعد إ اسماء حالا تو آمارشو بگیر خواستگار💞 اینا نداشتہ باشہ خیلہ خب فقط تو بیا خونہ بہ حسابت میرسم خدافظ✋ _چاے و ریختم و میوه وپیش دستے رو آماده کردم و زهرا رو صدا کردم زهراااااا بیا حال. کسے نیست خونہ بہ بہ اسماء خانم چہ چایے خوش رنگے🥃 دیگہ وقتشہ‌هاااا خندیدم و گفتم آره دیگہ ...برو بشیݧ رو مبل الاݧ میارم چادرتم در بیار کسے نیست باشہ😊 _خوب چہ خبر زهرا❓ سلامتے چقدر،از درست مونده یہ ترم دیگہ لیسانسمو میگیرم إ بسلامتے ایشالا نمیخواے ازدواج کنے❓دیر میشہ هاااا میمونے خونتوݧ دیگہ از دست مام کارے برنمیاد چرا دیگہ بخاطر تو از امروز بهش فکر میکنم🤔 إ زهراااا مسخره بازے در نیار جدے نمیخواے ازدواج کنے❓ چرا خوب، ولے هنوز موردے کہ میخوام نیومده، مگہ تو چے میخواے❓ خوب اسماء جا، براے مݧ اعتقادات طرف مقابلم خیلے مهمہ، تو خوانواده ما فقط ماییم کہ مذهبے و مقیدیم خواستگاراے منم اکثرا زیاد پایپند ایݧ اصول نیستند، سر همیݧ قضیہ هم ما با خالم اینا قطع رابطہ کردیم إ چرا❓ خالم خیلے دوست داشت مݧ عروسش👰 بشم ولے خوب مݧ پسرخالم اصلا بهم نمیخوریم آهاݧ خب یادمہ چندتا خواستگار مذهبے هم داشتے از همیݧ مسجد🍃 خودمو... اره ولے خوب اوناهم همچیݧ خوب نبودݧ واااا زهرا سخت گیریا بعد ماماݧ بہ مݧ میگہ؛ حتما منتظرے از ایݧ برادرانے کہ شبیہ شهیداݧ زنده‌اند بیاݧ خواستگاریت😳 _با دست زد پشتمو گفت اسماء قسمت هر چے باشہ هموݧ میشہ،اگہ یہ نفر واقعا قسمت آدم باشہ همہ چے خود بخود پیش میره باور کݧ مݧ سختگیر نیستم. نمیدونم چرا یاد سجادے افتادم و گفتم آهاݧ بلہ استفاده بردیم از صحبتهاتوݧ زهرا خانوم😊 _خوب دیگہ مݧ پاشم برم کلے کار دارم إ کجا بودے حالا بموݧ واسہ شام ن دیگہ قربانت باید برم کار دارم باشہ پس سلام برسوݧ بہ مامانتینا چشم حتما تو هم بیا پیش ما خدافظ چشم حتما خدافظ✋ _اوووووف خدا بگم چیکارت نکنہ اردلاݧ رفتم اتاقم ولو شدم رو تخت و از خستگے خوابم برد😴 با تکوݧ‌هاے اردلاݧ بیدار شدم بیدار شو تنبل خانم ساعت ۱۰پاشو شام حاضره پتورو کشیدم رو سرمو گفتم شام نمیخورم🛌 پتو رو از روم کشید و گفت خب نخور پاشو ببینم چیشد آمارشو گرفتے❓ خندیدم و گفتم اهاݧ پس واسہ امار اومدے😁 خواستم یکم اذیتش کنم خیلے جدے بلند شدم و دستم و گذاشتم رو شونہ‌ے اردلاݧ و گفتم:خیلے دوسش داری😍 با یہ حالت مظلومانہ‌اے گفت :اووهووم سرمو انداختم پاییݧ و با ناراحتے گفتم متاسفم اردلاݧ یکے دیگرو دوست داره.باید فراموشش کنے...😳😔 _دستمو از رو شونش برداشت و آهے کشیدو گفت بیا شام حاضره واز اتاق رفت بیروݧ سر سفره‌ے شام اردلاݧ همش باغذاش بازے میکرد ماماݧ نگراݧ پرسید اردلاݧ چیزے شده غذارو دوست ندارے❓ ݧ ماماݧ جاݧ اشتها ندارم إ تو کہ گشنت بود تا الاݧ دلم براش سوخت بادست بهش اشاره دادم و بهش گفتم شوخے کردم چشماشو گرد کرد و انگشت اشارشو بہ نشونہ‌ے تحدید تکوݧ دادو گفت بہ حسابت میرسم👆 وشروع کرد بہ تندتند غذا خوردݧ ... اوݧ شب با ماماݧ صحبت کردم ماماݧ وقتے فهمید میخواست از خوشحالے بال دربیاره و قرار شد فردا با مادر زهرا صحبت کنہ انقد خوشحال بود کہ یادش رفت بپرسہ کہ امروز چیشد❓با سجادے کجا رفتم❓چی گفتیم❓ هییییی .... 📝 ... ✍
✨﷽✨ ♥️ 🚶‍♀️♥️ _چیزے نگفتم تعجب کرده بودم😟 از ایـݧ لحن دستے بہ موهاش کشید و آهے از تہ دل خانم محمدے دلیل دورے مـݧ از شما بخاطر خودم بود. مـݧ بہ شما علاقہ داشتم ولے نمیخواستم خداے نکرده از راه دیگہ اے وارد بشم.😕 _مـݧ یک سال ایـݧ دورے و تحمل کردم تا شرایطمو جور کنم براے خواستگارے پا پیش بزارم. نمیدونید کہ چقد سخت بود همش نگراݧ ایـݧ بودم کہ نکنہ ازدواج کنید 😐 هر وقت میدیدم یکے از پسرهاے دانشگاه میاد سمتتوݧ حساس میشدم قلبم تند تند میزد دل تو دلم نبود کہ بیام جلو ببینم با شما چیکار داره وقتے میدیدم شما بے اهمیت از کنارشوݧ میگذرید خیالم راحت میشد.😣 وقتی این حرفارو می‌شنید سرشو انداخته بود پایین شنیدم و سرمو انداختہ بودم پاییـݧ درمورد صداقت هم مـݧ بہ شما اطمیناݧ میدم کہ همیشہ باهاتوݧ صادق خواهم بود بازم چیز دیگہ اے هست❓ فقط.... _فقط چے❓ آقاے سجادے مـݧ هرچے کہ دارم و الاݧ اگہ اینجا هستم همش از لطف و عنایت شهدا و اهل بیت هست 💚 شما با توجہ بہ اوݧ نامہ کماکاݧ از گذشتہ ے مـݧ خبر دارید مـݧ خیلے سختے کشیدم خانم محمدے همہ ما هرچے کہ داریم از اهل بیت و شهداست ولے خواهش میکنم از گذشتتوݧ حرفے نزنید ☺️ _شما از چے میترسید❓ آهے کشیدم و گفتم:از آینده سرشو انداخت پاییـݧ و گفت:چیکار کنم کہ بهم اعتماد کنید هرکارے بگید میکنم نمیدونم.... _و باز هم سکوت بیـنموݧ براے گوشیم پیام اومد "سلام آبجے خنگم،بسہ دیگہ پاشو بیا خونہ از الاݧ بنده خدا رو تو خرج ننداز😜یہ فکریم براے داداش خوشتیپت بکـݧ.فعلا" _خندم گرفت😁 سجادے هم از خنده ے مـݧ لبخندے زد و گفت خدا خیرش بده کسے رو کہ باعث شد شما بخندید و ایـݧ سکوت شکستہ بشه😉 بهتره دیگہ بریم اگہ موافق باشید حرفشو تایید کردم و رفتیم سمت ماشیـݧ باورم نمیشد در کنار سجادے کاملا خاطراتم تو ایـݧ پارک و فراموش کرده بودم... _پشت چراغ قرمز وایساده بودیم🚦 پسر بچہ اے بہ شیشہ ماشیـݧ زد سجادے شیشہ ماشینو داد پاییـݧ سلاااام عمو علے سلام مصطفے جاݧ عمو علے زنتہ❓ازدواج کردے❓ سجادے نگاهے بہ مـݧ کرد و با خنده گفت: ایشالا تو دعا کــݧ🌸 _عمو پس ایـݧ یہ سال بخاطر ایـݧ خانم فال میگرفتے❓ سجادے ابروهاش بہ نشانہ ے ایــݧ کہ نگووو داد بالا عمو خوش سلیقہ اے هاااا خندم گرفتہ بود😄 خوب دیگہ مصطفے جاݧ الاݧ چراق سبز میشہ برو إ عمو فالونمیگیرے❓خالہ شما چے❓ خانم محمدے فال بر میدارید❓ بدم نمیاد. چشمامو بستم نیت کردم و یہ فال برداشتم سجادے هم برداشت... 📝 ...
✨﷽✨ ♥️ 🚶‍♀️♥️ چقد سختہ تصمیم گیرے کاش یکے کمکم میکرد یکے امیدوارم میکرد بہ آینده...🍃 _بعد از یک هفتہ کلنجار رفتݧ باخودم بالاخره جواب سجادے رو دادم با مریم داشتیم وارد دانشگاه میشدیم کہ سجادے و محسنے و دیدیم👥 تا ما رو دیدݧ وایسادݧو همونطورے کہ بہ زمیݧ نگاه میکردند سلام دادݧ مریم کہ ایݧ رفتار براش غیرعادے بود با تعجب داشت بهشوݧ نگاه میکرد😳 خندم گرفت و در گوشش گفتم: _اونطورے نگا نکݧ الاݧ فک میکنن خلے ها😁 جواب سلامشونو دادیم داشتند وارد دانشگاه میشدند کہ صداش کردم آقاے سجادے❓ با تعجب برگشت سمتم و گفت بله😳بامنید❓ بلہ باشمام اگہ میشہ چند لحظہ صبر کنید یہ عرض کوچیک داشتم خدمتتوݧ _بلہ بلہ حتما بعد هم بہ محسنے اشاره کرد کہ تو برو تو مریم هم همراه محسنے رفت داخل خوب بفرمایید در خدمتم خانم محمدے راستش آقاے سجادے مـݧ فکرامو کردم خیلے سخت بود تصمیم گیرے اما خوب نمیتونستم شما رو منتظر نگہ دارم😊 _سجادے کہ از استرس همینطور با سوویچ ماشیݧ🔑 بازے میکرد پرید وسط حرفمو گفت: خانم محمدے اگہ بعد از یک هفتہ فکر کردݧ جوابتوݧ منفیہ خواهش میکنم بیشتر فکر کنید مـݧ تا هر زمانے کہ بگید صبر میکنم😐 _خندیدم و گفتم:مطمعنید صبر میکنید❓شما همیݧ الاݧ هم صبر نکردید مݧ حرفمو کامل بزنم😳 معذرت میخوام خانم محمدے در هر صورت مݧ مخالفتے ندارم سرشو آورد بالا و با هیجاݧ گفت جدے میگید خانم محمدے❓ بلہ کاملا😍 _پس اجازه هست ما دوباره خدمت برسیم با خوانواده❓ اینو دیگہ باید از خوانوادم بپرسید با اجازتوݧ وارد کلاس شدم و رفتم پیش مریم نشستم اما سجادے نیومد مریم زد بہ شونم و گفت:إ اسماء سجادے کو پس😳 نمیدونم والا پشت سرم بود چے بهش گفتے مگہ❓ هیچے جواب خواستگاریشو دادم. _حتما جواب منفے دادے بہ جووݧ مردم رفتہ یہ بلایے سر خودش بیاره بازوشو فشار دادم و با خنده گفتم نخیر اتفاقا برعکس😍 إ خرشدے بالاخره❓پس فکر کنم ذوق مرگ شده.اسماء شیرینے یادت نره‌ها باشہ بابا کشتے تو منو بعدشم هنوز خبرے نیست کہ _وارد خونہ شدم کہ ماماݧ صدام کرد اسماااااء❓ سلام جانم❓ بیا کارت دارم باشہ ماماݧ بزار لباسامو... نذاشت حرفم تموم بشہ _همیـݧ الاݧ بیا.. بلہ ماماݧ مادر سجادے زنگ زده بود تو ازجوابے کہ بہ سجادے دادے مطمعنے❓ مگہ براے شما مهمہ ماما❓ چپ چپ👀 نگاهم کرد و گفت ایݧ حرفت یعنے چے❓ _خب راست میگم دیگہ ماماݧ همش فکرت پیش اردلانہ تو ایݧ یہ هفتہ ۴ بار رفتے با مادر زهرا حرف زدے تا بالاخره راضیشوݧ کنے اما یہ بار از مݧ پرسیدے میخواے چیکار کنے نظرت چیہ❓😔 _اسماء مݧ منتظر بودم خودت بیاے باهام حرف بزنے و ازم کمک بخواے ترسیدم اگہ چیزے بگم مثل دفعہ‌ے قبل...😳 حرفشو قطع کردم و گفتم ماماݧ خواهش میکنم از گذشتہ چیزے نگو _باشہ دخترم مگہ میشہ تو برام مهم نباشے❓ مگہ میشہ حالا کہ قراره مهمتریݧ تصمیم زندگیتو بگیرے بہ فکرت نباشم بعدشم تو عاقل‌تر از ایݧ حرفایے مطمعݧ بودم تصمیم درستے میگیرے👌 _باشہ ماماݧ مݧ خستم میرم بخوابم😴 وایسااا.مݧ بهشوݧ گفتم با پدرت حرف میزنم بعد بهشوݧ خبر میدم الاݧ هم بابا و اردلاݧ رفتݧ واسہ تحقیق😎 تو دلم گفتم چہ عجب و رفتم تو اتاقم _اردلاݧ و بابا تحقیق هاشونو کرده بودند و راضے بودن و قرار شده بود سجادے خوانوادش آخر هفتہ بیاݧ براے گذاشتـݧ قرار مدار عقد.💞 یک شب قبل از بلہ بروݧ اردلاݧ اومد تو اتاقمو گفت... 📝 ... ✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- ماھ‌ِحرم‌ .
✨﷽✨ #داستان_مذهبی ♥️ #رمان_عاشقانه_دو_مدافع🚶‍♀️♥️ #پارت24 چقد سختہ تصمیم گیرے کاش یکے کمکم میکرد ی
سلام رفقا ✋ تقریبا نیمی از رمان دومدافع رو گذاشتیم 🌱 اگر نظری 😉 انتقادی☺️ پیشنهادی 🤩 در مورد رمان دارید توی ناشناس برامون بگید یا در ایدی زیر بگید 🙏 ➺https://harfeto.timefriend.net/16259042887559 🌱 ➺@Sarbazgomnam_255
سلام دوستان امشب ساعت ۹ گاندو میزاره☺️☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°🌱 ♥️ صبح است و هوایت به دلم افتاده...... °【 ای رفیق ابدی حضرت ارباب سلامـــ♥️....】° ✋🏻
ازشھیدبابائــےپرسیدن: +عباس‌چخبر،چیکاراامیڪنی!؟🙃 گفت: -بہ‌نگھبانےدل‌مشغولیم‌تاکسےجزخدا واردنشہ(: