#خاطره از #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🌹🌹
منو حمیدآقا باهم تو یه دانشگاه و کلاس بودیم. از اونجایی که منو حمیدجان و سیدجواد نسبت به بقیه مذهبی تر بودیم دوستای خوبی واسه هم شده بودیم. و همیشه توی انتخاب واحد باهم درس برمیداشتیم.
یه روز توی یکی از کلاس ها حمیدآقا کنفرانس داشت .
ایشون کنفرانس رو با آیه ای از قرآن شروع کرد و خیلیا خندیدن و جو کلاس رو متشنج کردند که هرکی جای ایشون بود استرس میگرفت
ولی حمیدآقا با تمام خونسردی کنفرانس رو ادامه دادند. گویی که همون آیه قرآن چنان آرامشی بهش داده که این چیزها واسش مهم نبود.
ایشون کنفرانس رو به خوبی ارائه دادند و بهترین نمره رو هم گرفتند...
🦋⃟⃟⃟⃟ ⃟🕊 #خاطره
رفیقشہید میگفت:
هواخیلیسردبود❄️
ماهممونتوچادارا🏕 ۷یا۸نفریمیخوابیدیم🤦🏻♀️
واقعااونشبهواسردبودبطور وحشتناک🤧
ساعتسهشببودپاشدمرفتمبیرون
دیدمیکیکنارماشینباهمونپتوداره
نمازشبمیخونہ!🤭🙄
اینچیزاروماتوواقعیتندیدیم
توفیلمادیدیم!
امامندرمورد بابڪ دیدم🙂🌸