eitaa logo
- ماھ‌ِحرم‌ .
1.6هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
2 فایل
أفتقد زيارتك يا سيدي ؛ خذني إلى الضريح لأعبدك أريدك أن تعلم أنني أريد المحال . - @Information_00 - صلوات بفرست مومن .
مشاهده در ایتا
دانلود
چند دقیقه یک بار روضه به اوج خود می رسید و صدای سیلی هایی که به صورتشان می‌زدند به گوشم میخورد. پایین که آمدم به حاج محمود گفتم :حالا که اینقدر ساکت بودم ، اجازه بدین فردا هم بیام . بنده خدا سرش پایین بود ، مکثی کرد و گفت: من هنوز خانم خودم را هم اینجا نیاوردم ولی چه کنم. باورم نمی شد قبول کند. نمیرفت از خدام تقاضای تبرکی کند . می‌گفت آقا خودشون زوار رو میبینن،اگه لازم باشه خدام رو وسیله قرار میدن‌. معتقد بود: همون آب سقا خونه ها و نفسی که تو حرم میکشیم همه مال خود آقاست.روزی قبل از روضه داخل رواق هوس چای کردم.گفتم الان اگه چایی بود چقدر می‌چسبید .هنوز صدای روضه می‌آمد که یکی از خدام دوتا چایی برایمان آورد.خیلی مزه داد. برنامه ریزی می‌کرد تا نماز را در حرم باشیم.تا حال زیارت داشت در حرم می‌ماندیم.خسته میشد یا میفهمید من دیگر کشش ندارم می‌گفت نشستن بیخودیه. خیلی اصرار نداشت دستش را به ضریح برساند.مراسم صحن گردی داشت.راه می‌افتاد در صحن های حرم میچرخید،درست شبیه تواف. از صحن جامع رضوی راه میافتادیم می‌رفتیم صحن کوثر بعد انقلاب و آزادی و جمهوری تا میرسیدیم باز به صحن جامع رضوی.گاهی هم در صحن قدس یا رو به روی پنجره فولاد داخل غرفه ها می‌نشست و دعا می‌خواند و مناجات میکرد. ادامه دارد...
چند دقیقه یک بار روضه به اوج خود می رسید و صدای سیلی هایی که به صورتشان می‌زدند به گوشم میخورد. پایین که آمدم به حاج محمود گفتم :حالا که اینقدر ساکت بودم ، اجازه بدین فردا هم بیام . بنده خدا سرش پایین بود ، مکثی کرد و گفت: من هنوز خانم خودم را هم اینجا نیاوردم ولی چه کنم. باورم نمی شد قبول کند. نمیرفت از خدام تقاضای تبرکی کند . می‌گفت آقا خودشون زوار رو میبینن،اگه لازم باشه خدام رو وسیله قرار میدن‌. معتقد بود: همون آب سقا خونه ها و نفسی که تو حرم میکشیم همه مال خود آقاست.روزی قبل از روضه داخل رواق هوس چای کردم.گفتم الان اگه چایی بود چقدر می‌چسبید .هنوز صدای روضه می‌آمد که یکی از خدام دوتا چایی برایمان آورد.خیلی مزه داد. برنامه ریزی می‌کرد تا نماز را در حرم باشیم.تا حال زیارت داشت در حرم می‌ماندیم.خسته میشد یا میفهمید من دیگر کشش ندارم می‌گفت نشستن بیخودیه. خیلی اصرار نداشت دستش را به ضریح برساند.مراسم صحن گردی داشت.راه می‌افتاد در صحن های حرم میچرخید،درست شبیه تواف. از صحن جامع رضوی راه میافتادیم می‌رفتیم صحن کوثر بعد انقلاب و آزادی و جمهوری تا میرسیدیم باز به صحن جامع رضوی.گاهی هم در صحن قدس یا رو به روی پنجره فولاد داخل غرفه ها می‌نشست و دعا می‌خواند و مناجات میکرد. ادامه دارد...