eitaa logo
- ماھ‌ِحرم‌ .
1.5هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
2 فایل
أفتقد زيارتك يا سيدي ؛ خذني إلى الضريح لأعبدك أريدك أن تعلم أنني أريد المحال . - @Information_00 - صلوات بفرست مومن . کپی به هیچ‌عنوان رضایت نداریم !
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 (حجاب من)😍 لرزشی تو چشماش بود که دنیامو میلرزوند داشتم دیوونه میشدم وقتی اشکای حلقه زده تو چشماشو دیدم داشتم دیوونه میشدم وقتی با این حال میدیدمش از سرو صورتش همینجور آب می چکید خیسه خیس بود کلا هنگ کرده بودم اما یه دفعه به خودم اومدم و دیدم زینب بی حال دستشو زده به دیوار دویدم سمتش حالش خیلی بد بود مدام ازش میپرسیدم چی شده؟ چت شده؟ حالت خوبه؟ اما اون اصلا توان حرف زدن نداشت با اخرین توانش فقط یه کلمه زمزمه کرد زینب_ ع...عر...فان و بعد از هوش رفت اختیارم از دستم در رفته بود بلند بلند فقط خدا و ائمه رو صدا میزدم نمیدونستم باید چیکار کنم با صدای داد و بیدادم چندتا دکتر و پرستار اومدن فقط تونستم به زینب اشاره کنم سریع رفتن سمتش انتقالش دادن به اورژانس مثل اینکه خیلی حالش بد بود چون دکتری که معاینش کرد به شدت پریشون شد هم به خاطر اینکه جون بیمارش در خطره و هم مهمتر از اون اینکه اون بیمار زینبه همون دختر شر و شیطونی که کل پرسنل بیمارستان از دستش در امان نبودن دلشو نداشتم برم تو حال بدشو ببینم موندم بیرون تا دکتر و پرستارا بیان حالشو ازشون بپرسم دکتر اومد بیرون خیلی ناراحت بود سریع رفتم جلوش ایستادم _ حالش چطوره سرشو تکون داد_ اصلا خوب نیست علاوه بر اینکه به خاطر زیاد موندن زیر بارون تب کرده، حال بدش بیشتر برای تب عصبیشه و مهمتر از اینا چون مشکل قلبی داره اگه تنفسش ایراد پیدا کنه و حالش خدای نکرده بدتر بشه مجبوریم انتقالش بدیم به مراقبت های ویژه اعصابم بهم ریخت. یاد اون اتفاق شوم افتادم.چنگ زدم به موهام _ وای خدای من دکتر_ فقط باید به خدا توکل کنیم ان شاءالله که به هوش میاد راه افتادم سمت اتاقش درو باز کردم و رفتم تو وقتی دیدمش قلبم به درد اومد اونقدر آروم و مظلوم خوابیده بود که دل سنگ هم آب میشد شنیده بودم آدمای شیطون و جستجوگر تو خواب خیلی معصومن ولی الان باور کردم واقعا معصوم بود خوب میفهمیدم برعکس رفتار شاد و شیطونش چندتا خصلت تو وجودشه !پاکی ظاهری و باطنی، شرم و حیایی که تو این دوره و زمونه خیلی کم پیدا میشه و مهمتر از همه دل مهربونش.... به قلم : zeinab.z ادامه دارد.....
🌹 (حجاب من)😍 مهمتر از همه دل مهربونش!درسته مدته کمیه که میشناسمش ولی خیلی خوب تونستم به اعماق قلبش نفوذ کنم و با تمام وجودم درکش کنم. هم به خاطر شغلم و هم اینکه زینب خیلی شبیه عزیزترینمه میتونم بفهممش من حسش میکنم، درداشو حس میکنم، با قلب و روحم متوجه میشم که به شدت ضعیف شده میفهمم که نمیخواد برگرده که اگه بخواد اونقدر توانایی داره تا بتونه به بیماریش غلبه کنه ایمان خالصانه ای که به خدا و ائمه داره کمکش میکنن ولی میترسم خیلی میترسم از اینکه اتفاقی براش بیفته از اینکه برنگرده از اینکه اون اتفاق شوم دوباره تکرار بشه خدایا یه بار زندگیمو ازم گرفتی بهت خیلی گله کردم ولی اینبار نه اینبار دیگه انصاف نیست بگیریش خدایا من به حسینت توکل کردم و اون آرومم کرد اما ایندفه نه خدایا دیگه نه خواهش میکنم کمک کن خدایا 1000 تا صلوات نذر سالمتیش میکنم تو فقط برش گردون اونو به ما ببخش خدایا رحم کن همه ی اینارو با التماس و چشمای به اشک نشسته به خدا میگفتم حاضر بودم همه چیزمو بدم ولی یه بار دیگه عزیزترینمو ببینم اما حالا، حالا که اون نیست زینب جاشو برام پر کرده و من نمیخوام اونم از دست بدم واقعا نمیتونستم، در توانم نبود نشستم رو صندلیه کنارش بهش خیره شدم کاش بتونم بازم چشمای بازشو ببینم کاش بتونم دلیل حال امروزشو بدونم کاش شروع کردم به خوندن دعا هرچیزی که بلد بودم میخوندم خیلی خسته شده بودم همونجور که در حال دعا خوندن بودم سرمو کمی عقب بردمو کم کم چشمام سنگین شد همونجا رو صندلی نشسته خوابم برد .... در حالی که تند تند نفس نفس میزدم از خواب پریدم بازهم همون خواب.... خواب اونروز لعنتی مدتها بود که دیگه خواب اون اتفاق شومو ندیده بودم ولی امروز... به شدت پریشون شده بودم یه نگاه به زینب کردم که... از شدت حیرت زبونم بند اومده بود با چشمای گشاد شده فقط به زینب نگاه میکردم خدایا؟ چشماش باز بود داشت نگاهم میکرد خیره نگاهم میکرد حتی پلک هم نمیزد صداش زدم _ زینب؟ زینب تو خوب شدی؟ ........ به قلم : zeinab.z ادامه دارد.....
🌹 (حجاب من)😍 _ زینب؟ زینب تو خوب شدی؟ هیچی نمیگفت فقط نگاه میکرد _ زینب؟ نمیخوای چیزی بگی؟ حالت خوبه؟ بازم چیزی نگفت _ چت شده اخه؟ چرا حرف نمیزنی؟ سکوت کردم یهو دیدم چهرش داره تغییر میکنه ترسیدم با وحشت نگاهش میکردم چهرش کاملا تغییر کرد نه نه خدای من نه اون زینب نبود، اون...اون لبخند زد و گفت_ کاری که میخوای انجام بده، راه درستیو انتخاب کردی و بعد یهو غیبش زد به تخت که نگاه کردم خالی بود ..... یهو از خواب پریدم عرق کرده بودم، بدنم یخ زده بودخدایا این چه خوابی بود. به زینب نگاه کردم هیچ تغییری نکرده بود خواستم چشممو ازش بگیرم که دیدم انگشتاش دارن تکون میخورن و کم کم چشماش باز شدن انگار دنیارو بهم دادن خیلی خوشحال شدم دویدم رفتم دنبال دکتر و آورمش بالای سر زینب معاینش کرد و با لبخند گفت حالش خوب شده یهو انگار چیزی یادش افتاده باشه با دلهره برگشت سمتم زینب_ ساعت چنده یه نگاه به ساعت مچیم کردم 7 _ زینب_ وای خدا من باید برم خونه دکتر _ نه خانم امشبو بیمارستان بمونین که تحت نظر باشین بعد فردا مرخصتون میکنیم زینب_ اصلا حرفشو نزنین تا الان هم مطمئنم کلی نگرانم شدنو دارن دنبالم میگردن برگشت سمت من زینب_ لطفا گوشیمو بدین رفتمو کیفشو اوردم دادم بهش اصلا نا نداشت زینب_ میشه خودتون گوشیمو در بیارین؟ زیپ جلویی به قلم : zeinab.z ادامه دارد....
🌹 (حجاب من)😍 زینب_ میشه خودتون گوشیمو در بیارین؟ زیپ جلویی _البته. با اجازه دستمو کردم تو کیفش و گوشیشو بهش دادم به زور گوشیو گرفت دستش و شماره گرفت گذاشت رو گوشش زینب_ الو مامان ......... زینب_ آره آره میدونم دیر کردم ببخشید ......... زینب_ ببخشید مامان من گفتم حالا که اومدم یه سر هم به بیمارستان بزنم بعد به کمک نیاز داشتن موندم کمک کردم گوشیمم دستم نبود .......... زینب_ باشه باشه بفرست منتظرم خداحافظ گوشیو قطع کرد زینب با ناراحتی_ مجبور شدم دروغ بگم، ببخشید الان آژانس میاد دنبالم لطفا دکترو راضی کنید _ باشه رفتم دکترو راضی کردم گفت فقط باید داروهاشو حتما بخوره حرف دکترو بهش انتقال دادم اونم قبول کرد چادر و لباساشو اوردم و رفتم بیرون اونم لباساشو پوشید اومدپشت سرش میرفتم و یه جورایی میخواستم مواظب باشم که نیوفته اخه دکتر میگفت احتمال زیاد هنوز سرگیجه داره تا کنار در باهاش رفتم که برگشت زینب_ خیلی ممنون که هوامو داشتین ولی دیگه نیازی نیست بیاین آژانسیه آشناست نمیخوام فکر بدی بکنه اوه اوه فهمید چه زرنگه لبخند زدم _ باشه پس مواظب خودتون باشین به یه لبخند اکتفا کرد زینب_ با اجازه خداحافظ _ خدانگهدارتون باشه رفت سوار ماشین شد، اونقدر نگاه کردم تا کاملا ماشین از دیدم محو شد . . زینب تو راه داروهامو گرفتم وقتی رسیدم خونه مامان گفت چرا دیر کردی و منم مجبور شدم دوباره همون دروغارو تحویلش بدم ، اصلا دلم نمیخواست دروغ بگم ولی اگه میگفتم میفهمید چون قبلا بهم شک کرده بود فهمیده بود دوسش دارم و گفت اونو از فکرت بیرون کن زینب یه پارچ آب ریختم و با خودم بردم تو اتاقم عادت داشتم همیشه اب کنارم باشه.... به قلم : zeinab.z ادامه دارد....
خیلی قشنگه مخصوصا دخترا لطفا بخـونید داداشم منو دید تو خیابون.. با یه نگاه تند بهم فهموند برو خونه تا بیام.. خیلی ترسیده بودم.. الان میاد حسابی منو تنبیه میکنه.. نزدیک غروب رسید.. وضو گرفت دو رکعت نماز خوند بعد از نماز گفت بیا اینجا خیلی ترسیده بودم گفت آبجی بشین نشستم بی مقدمه شروع کرد یه روضه از خانوم حضرت زهرا خوند حسابی گریه کرد منم گریه ام گرفت بعد گفت آبجی میدونی بی بی چرا روشو از مولا میپوشوند از شرم اینکه علی یدفعه دق نکنه آخه غیرت الله میدونی بی بی حتی پشت در هم نزاشت چادر از سرش بیفته! میدونی چرا امام حسن زود پیر شد بخاطر اینکه تو کوچه بود و نتونست کاری برا ناموسش کنه آبجی حالا اگه میخوای منو دق مرگ نکنی تو خیابون که راه میری مواظب روسری و چادرت باش یدفعه ناخداگاه نره عقب و یه تار موت بیفته بیرون من نمیتونم فردای قیامت جواب خانوم حضرت زهرا رو بدم 󾍀 سرو پایین انداخت و شروع کرد به گریه کردن.. اومد سرم رو بوسید و گفت آبجی قسمت میدم بعد از من مواظب چادرت باشی از برخوردش خیلی تعجب کردم.. احساس شرم میکردم گفتم داداش ایشاالله سایه ات همیشه بالا سرمه.. پیشونیشو بوسیدم... سه روز بعد خبر آوردن داداشت تو عملیات والفجر به شهادت رسیده بعدا" لباساشو که آوردن دیدم جای تیر مونده رو پیشونی بندش... سربند یا فاطمه الزهرا.س.. 󾬢󾬢 حالا هر وقت تو خیابون یه زن بی چادر رو میبینم... اشکم جاری میشه.. پیش خودم میگم حتما" اینا داداش ندارن که.... 󾀿..یا زهرا.س󾀿 مطمئناً شيطون نميذاره اين پستو کپي کني. امروز می خواهیم تاآخرشب حداقل2میلیون نفر به امام حسين(ع) سلام بفرستند. اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ کپی کردنش عشق میخاد󾮚 ⚘ 󾭕 اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. 󾭕 میدونی اگه کپی کنین چند هزار تا صلوات فرستادـ میشه
🌷اساس‌تخریب🤯 🌷تخریب‌نـفس‌است🌩 🌷وراه‌رسیـدن👣 🌷بہ‌ معشــوق ❤️ 🌷تهذیب‌نـفس ...👌 🌷تـخریبچۍنـفس💪ِ‌خـودبـاش...🌿
در «الارشاد» آمده : « نزدیک پاهایِ حسین (ع) دفن گردید...»🌱
‌ اینجا باید گفت : [ روز اول چون خدا خشت جهان را می سرشت مِلک جنت را به زیر پای مادرها نوشت! ضلع پایین پای شش گوشه ولی اثبات کرد : زیر پای یک پدر هم می شود باشد بهشت... :)🧡 ]
عالم همه مبهوت تماشای حسین است هر چند حسین است تو را محو تمـاشـا..
4_5992384202975217992.mp3
6.48M
‌‌『♥️』 دلتنگیم‌تموم‌نمیشہ ، شُـوق‌دیدن‌تـُو‌دارمــ ؛ هر‌قدرم‌خزونی‌باشمــ ، وقتی‌تو‌بیایے‌بهـــ🌸ـــارمـ˘˘! ↓ 🔊 ⠀ོ‌🌼•♪"