✍ #زندگی_نامه_شهید 🌷 #شهید_رمضان_علی_جباری فرزند حجی اسماعیل در سال 1347 در روستای دهنو از توابع شهرستان ششتمد به دنیا آمد. مادر شهید می گوید: «چون پسرم در ماه مبارک رمضان متولد شد، نامش را رمضان علی گذاشتم.» از 6 سالگی به مدت سه سال برای یادگیری #قرآن و #علوم_دینی به مکتبخانه روستا رفت. دوره ابتدایی را در زادگاهش سپری کرد و سپس ترک تحصیل نمود و به حرفه قالیبافی روی آورد. اوقات فراغتش را با گردش در دشت و صحرا می گذراند. جوانی #مهربان و #مظلوم بود. هیچکس عصبانیت، درگیری و دعوا او را ندید. به همه اطرافیان احترام می گذاشت و مردم نیز او را دوست داشتند. برادر شهید می گوید: «رمضان علی دوست داشت هر طوری که می تواند به مردم کمک کند و می گفت: من می خواهم فردی باشم که بعد از مرگم، مردم مرا #دعا کنند و فرد شایسته ای برای مردم و جامعه باشم.» نسبت به انجام فرائض دینی بسیار مقید بود و هیچ گاه خواندن قرآن را ترک نمی کرد. به امور دنیوی اصلاً علاقه ای نداشت و نسبت به #حلال و #حرام اموالش دقیق بود. رمضان علی در سنین جوانی ازدواج کرد و از او 2 فرزند به یادگار مانده است. او پس از پیروزی انقلاب در مراسمات #مذهبی و #سیاسی حضور می یافت و با روحانیون ارتباط صمیمانه ای داشت. به حضرت امام علاقه مند بود و اجرای دستورات ایشان را #وظیفه_شرعی خود می دانست. وی در تاریخ 1366/01/18 برای گذراندن خدمت مقدس سربازی از طریق سپاه عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. مسئولیتش دژبان گردان قائم(ع) از تیپ 21امام رضا(ع) بود و سرانجام پس از چندین ماه خدمت صادقانه در تاریخ 1367/04/04 در منطقه جزیره مجنون #مفقود و به فیض عظمای شهادت نائل آمد. پیکر پاک و مطهر ایشان پس از بازگشت و پس از تشییع باشکوه، در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.🌷 #روحش_شاد 🕊 «لبیک یا سید الشهدا» ✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲 #محفل_شهدا🌙 #به_کانال_خودتان_بپیوندید ═══❖══════❖═══ @Mahfele_shohada60 ═══❖══════❖═══

اعلام خبر #شهادت پاسدار شهید بهروز واحدی به محضر خانواده گرانقدر او #روحش_شاد🕊 «لبیک یا سید الشهدا» ✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲 #محفل_شهدا🌙 #به_کانال_خودتان_بپیوندید ═══❖══════❖═══ @Mahfele_shohada60 ═══❖══════❖═══

محمد رضا خیلی با انرژی بود و شوخ طبع. در دوران خادمی، با تمام خستگی های ناشی از کار ، شیطنت هایش به جا بود هر شب با خادم ها جشن پتو و... اجرا میکرد. مسئولمان دائما به من و محمد رضا تذکر میداد که کمتر شیطنت کنیم. یادم هست که یک بار آن برادر مسئول عصبی شد و سرمان داد کشید. من از این رفتار خیلی ناراحت شدم و‌حتی تصمیم گرفتم که برگردم و ادامه ندهم. اما محمد رضا آرام و ساکت بود و چیزی نگفت و با همان اخلاص همیشگی به خادمی اش ادامه داد. و‌سرانجام عاقبت این‌خادمی،... "باشهادت گره‌خورد..." _ ازخاطرات‌؛ #شهید‌_محمد‌رضا‌_دهقان‌_امیری...🌷🕊 «لبیک یا سید الشهدا» ✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲 #محفل_شهدا🌙 #به_کانال_خودتان_بپیوندید ═══❖══════❖═══ @Mahfele_shohada60 ═══❖══════❖═══

💐اولین تصویر از پیکر مطهر شهید القدس بهروز واحدی در معراج شهدای تهران «لبیک یا سید الشهدا» ✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲 #محفل_شهدا🌙 #به_کانال_خودتان_بپیوندید ═══❖══════❖═══ @Mahfele_shohada60 ═══❖══════❖═══

‌ گفت: راستۍ جبهہ چطور بود؟ گفتم: تا منظورت چہ باشد. گفت: مثل حالا رقابت بود؟ گفتم: آرۍ. گفت: در چۍ؟ گفتم: در خواندن نماز شب. گفت: حسادت بود؟ گفتم: آرۍ. گفت: در چۍ؟ گفتم: در توفیق شهادت. گفت: جرزنۍ بود؟ گفتم: آرۍ. گفت: برا چۍ؟ گفتم: براۍ شرکت در عملیات. گفت: بخور بخور بود؟ گفتم: آرۍ. گفت: چۍ مۍخوردید؟ گفتم: تیر و ترکش. گفت: پنهان کارۍ بود؟ گفتم: آرۍ. گفت: در چۍ؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچہ‌ها. گفت: دعوا سر پست هم بود؟ گفتم: آرۍ. گفت: چہ پستۍ؟ گفتم: پست نگهبانۍ سنگر کمین. گفت: آوازم مۍخوندید؟ گفتم: آرۍ. گفت: چہ آوازۍ؟ گفتم: شب‌هاۍ جمعہ دعاۍ کمیل. گفت: اهل دود و دم هم بودید؟ گفتم: آرۍ. گفت: صنعتۍ یا سنتۍ؟ گفتم: صنعتی، خردل، تاول‌زا، اعصاب. گفت: استخر هم مۍرفتید؟ گفتم: آرۍ. گفت: کجا؟ گفتم: اروند، کانال‌ ماهۍ، مجنون. گفت: زیر ابرو هم برمۍداشتید؟ گفتم: آرۍ. گفت: کۍ براتون برمۍداشت؟ گفتم: تک‌تیرانداز دشمن با تیر قناصہ. گفت: پس بفرمایید رژ لب هم مۍزدید؟ گفتم: آرۍ. خندید گفت: با چۍ؟ گفتم: هنگام بوسہ بر پیشونۍ خونین دوستان شهیدمان. سکوت کرد و چیزۍ نگفت :) ‌ #اۍشهیدان... ❤️یاران #امام_زمان ❤️رفقای #حاج_قاسم «لبیک یا سید الشهدا» ✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲 #محفل_شهدا🌙 #به_کانال_خودتان_بپیوندید ═══❖══════❖═══ @Mahfele_shohada60 ═══❖══════❖═══