eitaa logo
ماهی سیاه کوچولو
33 دنبال‌کننده
141 عکس
40 ویدیو
2 فایل
بیا تا نمردیم زنده شویم! هر چه دل تنگت می‌خواهد بگو https://daigo.ir/secret/31943518954
مشاهده در ایتا
دانلود
ماهی سیاه کوچولو
«هفت خان مادری»
خان هشتم سه تا چهار سالگی. خداحافظ پوشک.
ماهی سیاه کوچولو
خانِ هشتم🐣 بچها خواب اند. خانه سکوت کرده. پنجره باز است و باد به آرامی پرده اتاق را تکان می‌دهد. اینها تنها جملاتی اند که همین الان بعد از مدت ها می‌نویسم. ننوشتن عادتم نبود، حتی وقتی که نمی نوشتم! دارم به ننوشتن خو می‌گیرم. بهانه نمی‌آورم ولی بهای سنگینی بود دوقلو داشتن، برای دخترک احساساتی و حساسِ دست به قلمِ وجودم. آرام آرام خو گرفتم با آنچه نباید. با ننوشتن و با فریاد زدنِ خشم درونی و فکر و خیالاتی که اسب شده اند و توی سرم می‌کوبند. امشب جمله «اجرت با خدا» ی دوستم ف.ص بعد از مدتها پرتابم کرد وسط نوشتن. شاید از نو نوشتن! شده ام مثل معتادی که هی می‌خواهد از شنبه ترک کند‌. هی ترک می‌کند و هی ترک می‌کند و باز دوباره شنبه ها و شنبه ها و شنبه هایی که ترک نکرده تمام می‌شوند. گاهی جمله ای، اتفاقی، فرصتی، می‌اندازتم بین حرف ها. آدم را سگ بگیرد ولی جَو نه! وقتی بعد از یک عمر، چند خط سیاه مشق که نه می‌شود گفت جستار و نه داستان توی صفحه گوشی موبایلم تایپ می‌کنم، می‌شوم معتادی که تلنگر خورده. ذوق زده می‌گویم از نو شروع کن. مصمم می‌شوم که ازنو بنویسم و فردا می آید و شنبه معروف نمی آید و می‌گذرد و دوباره شاید اتفاقی، حرفی، لحظه ای و چند خط سیاه مشق. حرف های توی سرم دارد کهنه می‌شود. کفر، نعمت از کفت بیرون کند... اینقدر به سیاه مشق های گاه گاهی ام خرده گرفتم و ناشکری کردم که همین ها هم دارد از من دریغ می‌شود. می‌گفتم؛ ف.ص را می‌گفتم. ذهن آشفته ام امشب از همیشه آشفته تر است. دیشب هم آشفته تر از همیشه بود و شب های قبل هم. فکر ها و لحظه های آمده و گذشته و نیامده توی هم می‌لولند. ف.ص توی صفحه چت نوشت «اجرت با خدا» و من توی سکوت شب تنم را از آوار خستگی بیرون کشیدم. خاک هارا تکاندم و چشم هایم را به زور باز نگه داشتم و میخ صورت بچهایم شدم. اجرم با خدا... یعنی اینکه دو روز است خانه ام شده است سرویس بهداشتی ولی خودم از فشارِ مثانه میترکم اجر دارد؟! دو روز است که پوشک را انداخته ام دور و بچها را به اصطلاح از پوشک گرفته ام. دو روز است که وسط دستشویی بردن گاهی غذا می‌خورم و گاهی به گوشی سر می‌زنم. یعنی پاداش دارد پیش خدا؟! نمی‌فهمم.. پاهایم، کمرم، سرم و اعصابم درد می‌کند. وَرِ فرهیخته درونم سرش را تکان می‌دهد که حالا که داری می‌نویسی چرا چرند و پرند و غر غر؟! یعنی چیزی مهم تر از سرویس رفتن بچه هایت نیست تا راوی اش باشی؟! به خودت بیا. وَرِ مادرِ همیشه خسته ام جواب می‌دهد:‌نه! وقتی مادر می‌شوی، تمام حالات بچه ات می‌شود مهم ترین مقوله دنیا. اگر بچه هایم از پوشک گرفته نشوند، خانم نویسنده فرهیخته کنج نمور خانه خاک خورده درونم می آید به کمکم؟! ف.ص نوشت اجرت با خدا. خدا جان من اجر نمی خواهم. اگر اجری هست لطفا نقداً توی همین روزها حساب کنید. مقدار زیادی آرامش لطفا. ممنون. یکشنبه ۸تیر. ✍یاد داشت های منِ نو پا @Mahisiah
anne shirley (medghalchi).mp3
زمان: حجم: 1.9M
آنه تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت😭 (مناسب نِک و ناله های متن بالا) 😜😜😜 🎼🌿🦋 @Mahisiah
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو را من دوستت دارم شبیهِ کودکی‌هامان همان ده تا که می‌دانی برایم کلِ دنیا بود 🌾🌞🌾🌞 ‌@Mahisiah
معلومه بی‌تاب دیدنشم یا بیشتر پست درباره مامان بذارم؟!😅 چقدر این چند روز باقی مونده تا دیدنش طولانی می‌گذره. هر دقیقش یک عمره.
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر سخن میان من و تو پایان یافت از نو با من آشنا شو...! @Mahisiah