ماهی سیاه کوچولو
تا حالا کسی اندازهی «۵ دقیقه میام میبینمت میرم»، دوستت داشته؟ (((((((((:
وقتی تو صدام میکنی؛
اسمم رو دوبرابر دوست دارم..
🕊
@Mahisiah
ماهی سیاه کوچولو
#زیارت_عاشـــــورا با نواے شهید #حاج_قاسم_سلیمانی..🌱 ما رو هم از دعای خیرتون محروم نکنید🌷 #شب_جمعه
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماهی سیاه کوچولو
.
توی سرم زنی نشسته و هی میبافد.
دلم میخواهد، سرش فریاد بزنم که بس است.
که تمامش کن.
سرم خسته شده. داخلش درد میکند.
ماهی سیاه کوچولو
.
مامان میگوید:«حتی اگه برف زیادی هم روی زمین نشینه، حتما به خاطر سرمای هوا تعطیلی».
دلم طاقت نمیآورد. چشم میدوزمبه تلویزیون. نشسته ام جلو تلویزیون. اسم تک تک مقاطع و شهر ها رد میشود. تا آخرین زیر نویس اخبار ساعت نُهِ شبکه استان، نگاهش میکنم.
چیزی از شهر من ننوشته.
مامان کنار بابا، نزدیک بخاری دراز میکشد توی رخت خوابشان.
از توی اتاقشان صدا میزند که بخوابم.
میگوید ابتدایی ها حتما تعطیل اند. فردا زمین یخ میزند، حتی اگر برف کم ببارد.
بعد آرام تر میگوید برف هم برف های قدیم و به بابا نگاه میکند.
با چشم خاطرات قدیم را مرور میکنند انگار.
تلویزیون را خاموش میکنم. میروم زیر نور گیر شیشه ای پذیرایی. هوا مخلوطی از رنگ بنفش و سورمه ای شده است. باد هو میکشد و خودش را به تن شیشه میکوبد.
توی دلم میگویم خدایا برف زیاد ببارد. آنقدر زیاد که فردا تعطیل شویم. فردا ریاضی داریم. اینقدر ببارد و روی زمین بنشیند که پس فردا که مدرسه ها باز شد و انشا داشتیم، روی زمین سرسره بازی کنیم.
میخزم زیر پتو. روی خنکی تشک. موهایم روی بالشت سوار میشوند و پخش.
چشم هایم در حالت امید و نا امیدی روی هم میرود.
بوی برف میدود زیر دماغم.
صبح صدای گرم و خش دارِ بابا، آرام توی گوشم میپیچد.
ـ راحت بخواب بابا. تعطیلی.
@Mahisiah