eitaa logo
ماهی سیاه کوچولو
33 دنبال‌کننده
141 عکس
40 ویدیو
2 فایل
بیا تا نمردیم زنده شویم! هر چه دل تنگت می‌خواهد بگو https://daigo.ir/secret/31943518954
مشاهده در ایتا
دانلود
دل من لک زده تا کنج حرم گریه کنم دو قدم روضه بخوانم…دو قدم گریه کنم @Mahisiah
ماهی سیاه کوچولو
. توی سرم زنی نشسته و هی می‌بافد. دلم می‌خواهد، سرش فریاد بزنم که بس است. که تمامش کن. سرم خسته شده. داخلش درد می‌کند.
ماهی سیاه کوچولو
. مامان می‌گوید:«حتی اگه برف زیادی هم روی زمین نشینه، حتما به خاطر سرمای هوا تعطیلی». دلم طاقت نمی‌آورد. چشم می‌دوزم‌به تلویزیون. نشسته ام جلو تلویزیون. اسم تک تک مقاطع و شهر ها رد می‌شود. تا آخرین زیر نویس اخبار ساعت نُهِ شبکه استان، نگاهش می‌کنم. چیزی از شهر من ننوشته. مامان کنار بابا، نزدیک بخاری دراز می‌کشد توی رخت خوابشان. از توی اتاق‌شان صدا می‌زند که بخوابم. می‌گوید ابتدایی ها حتما تعطیل اند. فردا زمین یخ میزند، حتی اگر برف کم ببارد. بعد آرام تر می‌گوید برف هم برف های قدیم و به بابا نگاه می‌کند. با چشم خاطرات قدیم را مرور می‌کنند انگار. تلویزیون را خاموش می‌کنم. می‌روم زیر نور گیر شیشه ای پذیرایی. هوا مخلوطی از رنگ بنفش و سورمه ای شده است. باد هو می‌کشد و خودش را به تن شیشه می‌کوبد. توی دلم می‌گویم خدایا برف زیاد ببارد. آنقدر زیاد که فردا تعطیل شویم. فردا ریاضی داریم. اینقدر ببارد و روی زمین بنشیند که پس فردا که مدرسه ها باز شد و انشا داشتیم، روی زمین سرسره بازی کنیم. می‌خزم زیر پتو. روی خنکی تشک. موهایم روی بالشت سوار می‌شوند و پخش. چشم هایم در حالت امید و نا امیدی روی هم می‌رود. بوی برف می‌دود زیر دماغم. صبح صدای گرم و خش دارِ بابا، آرام توی گوشم می‌پیچد. ـ راحت بخواب بابا. تعطیلی. @Mahisiah
ماهی سیاه کوچولو
آقای امیر خانی سلام. لطفا بیدار شوید. ما منتظر کتاب جدیدتان هستیم. ❄️ امروز قرار گذاشتم که دی ماه،
ارمیا تمام شد. قرار بود تا آخر دی بکشاندم اما شروع نشده، تمام شد.🙈😅🤦‍♀ خاصیت نثر امیرخانی همین است برایم. وقتی دستم را می‌گذارد توی دستش، انگار بچه ای هستم که مادرش دستش را می‌کشد تا از مینی بوس روستا جا نمانند. تند و بی توقف می‌خوانمش و دنبال شخصیت داستان می‌دوم. نمی‌توانم زمین بگذارمش. امیر خانی توی نثر و زبان داستان، نویسنده محبوب من است. بالای دست همه نویسنده ها. زبانی مخاطب نگه دار دارد. اما داستان... دلم میخواست بعد از تمام شدن داستان، سرم را بکوبانم توی دیوار. از ارمیای غلو آمیز و اغراق شده ی ساخته دست نویسنده. و ناپختگی داستان نویس ۲۲ ساله. پایان کتاب چهارم. نمره۷از۱۰ @Mahisiah
هدایت شده از ازدل...
ارمیا تمام شد. دیروز. صبر کردم که شاید جمله‌ای حرفی برای پایانش بسازم. نشد. هیچ نیامد. فقط می‌توانم بگویم همنشینی با کتاب های رضا امیرخانی مرض شیرین و زجرآوری است... پایان. @Azdel252
ماهی سیاه کوچولو
#کتاب ارمیا تمام شد. دیروز. صبر کردم که شاید جمله‌ای حرفی برای پایانش بسازم. نشد. هیچ نیامد. فقط می
راست میگه... زجر آوره اما شیرین... منم زجر کشیدم با ارمیا. اما زجری که دوست داری بیشتر توش غرق شی😶‍🌫. خب داستان بازی تموم.😁😅 امتحان ها رسیده. باس فقط کتاب درسی باشه اولویت الان. ارمیا باشه پایان داستانِ داستان خوانیم، تا آخرین امتحانم.
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا