چندین کار فرهنگی و جهادی شهید مصطفی رو میشه توضیح بدید در چه زمینه هایی بود ؟؟
فکر سوریه رفتن شهید مصطفی از کی شروع شد و چی باعث شد که به فکر سوریه رفتن بیوفتن ؟؟
شهید مصطفی به یکی از مقیدترین شهدای مدافع حرم شناخته شده به چه دلیل ؟؟
وقتی خبر شهادت مصطفی رو دادند چه حسی داشتید و به چی فکر کردید ؟؟
مصطفی صدرزاده در تاریخ 19 شهریور 1365 در شوشتر استان خوزستان به دنیا آمد. پدرش پاسدار و جانباز جنگ تحمیلی بود و مادرشان سیده هستند. بعد از چند سال به خاطر حساسیت مادر شهید به آب و هوای اهواز راهی شمال کشور میشوند و در یک خانۀ کوچک در روستای بندپی شرقی در «گلیا » که به معنی گلوگاه بود، در استان مازندران به زندگی ادامه میدهند. مصطفی در یادگیری لهجهها استعداد خوبی داشته است و دو ماه در شمال لهجه مازندرانی را یاد میگیرد. بعد از دو سال از مازندران راهی کهنز شهریار میشوند.
شهید در محله خود در شهریار با بسیج آشنا میشود و در ساخت مسجد محله هم بسیار کمک رسان است و چهارشنبه هر هفته را وقف حضور در مسجد میکند. شهید مصطفی صدرزاده قبل از اتمام درس و گرفتن دیپلم طلبه میشود. ایشان در سال 1386 و در 13 اردیبهشت با دختر یکی از همسایهها که بعدا متوجه میشوند خواهر یکی از دوستان ایشان است عقد میکنند و در 19 شهریور همان سال همزمان با روز تولد شهید مراسم ازدواج را برگزار میکنند. حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای فاطمه و محمدعلی است.
مصطفی صدرزاده از تابستان سال 1392 و تا زمان شهادت چندین بار برای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها به سوریه اعزام میشود و هر بار هم با یک عنوان، بار اول به عنوان آشپز یک گروه و تا زمانی که به عنوان یک افغانی وارد تیپ فاطمیون میشوند و فرمانده گردان عمار این تیپ میشوند. ایشان صرف دو ماه میتواند لهجه افغانستانی را یاد میگیرد و وارد تیپ فاطمیون میشود.
شهید مصطفی صدرزاده در تاریخ 1 آبان 1394 مصادف با ظهر تاسوعا در عملیات محرم در حومه حلب در درگیری با داعش به شهادت میرسند.