eitaa logo
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
1.7هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
2هزار ویدیو
62 فایل
به‌توکل‌نام‌اعظمش‌🙂✨ هرکس‌که‌حسینی‌است‌حقیرش‌مشمار دررتبه‌کبیراست‌صغیرش‌مشمار عنوان‌گدائی‌درش‌آقائی‌است آقاست‌گدای‌اوفقیرش‌مشمار🙂❤️‍🩹 #اینجا؟محل‌‌‌تجمع‌نوکرای‌آقا🥺☘️ +‌کپی؟ _روزمرگی و هشتگ های خود کانال❌️مابقی آزاد؛به شرط دعا برای شهادت خادمین✅️
مشاهده در ایتا
دانلود
ذکر صلوات: اٰللـٌّٰهًٌُمٓ صَلِّ عٓـلٰىٰ مُحَمَّدٍ وُاّلِ مُحَمَّدٍ وٓعٓجٓلِ فٓرٰجٰهٌٓم🌿🌿 تعداد:1960 ------ ذکر روز هفته: یـــــــاحـَــی یـــاقَــــیــوم 🌱🌱 تعداد:1060 تعداد ذکرها گفته شده را اعلام کنید با مراجعه به آیدی @Mahe_213
نفری سه تا الهی به رقیه میگید💔🥺 مسابقه دارم امروز🙂 دعا کنید برام
(ڪاش‌یڪی‌پیدامیشد‌ڪه‌ ڪمڪم‌میڪرد‌ بتونم‌تو‌زندگی‌موفق‌بشم. ڪاش‌یڪی‌پیدا‌میشد‌ حال‌دلمو‌خوب‌میڪرد.) _چرا‌فکرمیکنیم‌باید‌یکی‌پیدا‌بشه و‌به‌ما‌کمک‌کنه؟! وبااین‌توجیه‌که‌کسی‌پیدا‌نمیشه‌؛ تلاشی‌برای‌موفق‌شدن‌تو‌زندگی‌نمیکنیم. برید‌جلو‌آیینه‌ دقیقا‌همون‌شخصی‌که‌میبینید میتونه‌به‌شما‌کمک‌کنه‌موفق‌بشید..! هیچکس‌رو‌جز‌خودتون‌پیدا‌نمیکنید که‌به‌موفقیت‌شما‌کمک‌کنه‌.. چون‌هرکس‌دغدغه‌زندگی‌خودشو‌داره! تنها‌کسی‌که‌میتونه‌به‌شما‌کمک‌کنه‌ خود‌شماهستید‌پس‌بجا‌کاش‌یکی پیدا‌میشد‌و‌توجیه‌های‌الکی پاشید‌یه‌تکونی‌به‌خودتون‌بدید‌و‌ تلاش‌کنید‌برای‌موفق‌شدن‌و‌حال‌دلتون ناب‌شدن! #ܝߺ‌ߺߺࡋܢߺ߭ࡏަܝ‌ߊ‌ܢߺ߭ܣ اَلَّلهُمـّ_عجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج در محـضر خُــدا گنـاه نکنیم 📗🖇 💥💪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻📸 دعای هر روز ماه رجب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
...🌷🕊 📜 بخشی از باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان بدنیا آمده‌ایم و شیعه هم بدنیا آمده‌ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی‌ها، غربت‌ها و دوری‌هاست و جز با فدا شدن محقق نمی‌شود حقیقتاً یادش همیشه جاودان ْ🌸 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
💠یک روز دیدم شهید باقری با سر و وضع خاکی و گلی داخل اتاق شد. گفتم فرمانده چه خبر؟ کجا بودید که اینطور خاکی و گلی شدید؟ لبخند ملیحی زد و نشست. می‌دانستم از گفتن موضوع خودداری می کند. چند روزی این ماجرا تکرار شد تا اینکه یک شب که شیفت بودم گاه و بی گاه خوابم می برد و چرت می زدم که یک لحظه متوجه شدم سایه ای از جلوی چشمانم رد شد وسوسه شدم و سایه را تعقیب کردم تا بفهمم چه خبر است. دنبالش رفتم دیدم حجت مشغول نظافت حیاط و سرویس های بهداشتی است. خجالت کشیدم و دویدم سمتش، خواستم ادامه کار را به من بسپارد، گفتم شما فرماندهی این کارها وظیفه ماست که نیروی شما هستیم، جواب داد کاری که برای رضای خدا باشد جایگاه انسان را تغییر نمی دهد من این کار را دوست دارم، چون می دانستم بچه ها اجازه انجامش را نمی دهند قبل از نماز صبح و توی تاریکی انجام می دهم. از خودم خجالت کشیدم، سرم را پایین انداختم و گفتم به خدا قسم شما خیلی بزرگواری... حجت باقری
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 جزء6 🦋🩵ختم قران به نیابت از‌شهید ابراهیم هادی، شفای همه‌ی بیماران، سلامتی و تعجیل در ظهور حضرت‌مهدی [عجل‌الله]🩵🦋 _ صفحه ۱۱۱🌺 صفحه۱۱۲🌺 صفحه۱۱۳🌺 صفحه۱۱۴🌺 صفحه۱۱۵🌺 صفحه۱۱۶🌺 صفحه۱۱۷🌺 صفحه۱۱۸🌺 صفحه۱۱۹🌺 صفحه۱۲۰🌺 صفحه۱۲۱🌺 صفحه۱۲۲🌺 صفحه۱۲۳🌺 صفحه۱۲۴🌺 صفحه۱۲۵🌺 صفحه۱۲۶🌺 صفحه۱۲۷🌺 صفحه۱۲۸🌺 صفحه۱۲۹🌺 صفحه۱۳۰🌺 صفحه۱۳۱🌺 صفحه ۱۳۲🌺 _ هرصفحه ای رو خواستید پیوی اطلاع بدید🌺 @Fatemeh83833
..🙂🪴 حواست به خودت باشه رفیق .. دقت‌کردی‌‌وقتےشارژِ‌گوشیمون؛ در‌حالتِ‌اخطارِ‌چقدر‌سریع‌میزنییم‌بہ‌شارژ؟! الان‌هم‌؛زمان‌ِغیبت‌؛ توحالتِ‌وضعیت‌قرمزه‼️ باید‌سریع‌تقوامونوبزنیم‌بہ‌شارژ... ❤️
❤️🍃 ﴿ اگـہ فڪر میڪنے .. خودت چادرۍ شدے، اشتباه میڪنے❌ بدون ڪہ انتخابت ڪردن!🙂 بدون ڪہ یہ جایےخودتو نشون دادۍ! بدون حتما یه یازهـرا گفتے..💔❤️
..🙂🪴 حواست به خودت باشه رفیق .. فرشتہ‌هااز‌خـُداوند‌پرسیدن... خدایاتوکہ‌بشررااینقدردوست‌دارۍ .. چراغـم‌را‌آفریدۍ ...!؟ خداگفت: غم‌را‌بہ‌خاطرخودم‌آفریدم ؛ چون‌مخلۅقاتم‌تا‌غمگیـن‌نشوند .. بہ‌یاد‌خالقشان‌نمۍافتند...! :) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بسمــ ربـ الحسینــ
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃 #پارت_۱۱۴ ردش کردم، تموم شد. باتعجب گفت : –باز دیونه بازی
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃 🍃موقع خواب به اصرار مامان سعیده روی تخت من خوابید و منم به اتاق مامان رفتم. می دانستم مامان می خواهد حرف بزند. پس اعتراضی نکردم. مامان جایم را کنار خودش انداخت. وقتی دراز کشیدیم گفت: –فردا آخرین روزیه که میری پیش آقای معصومی، می خوای واسه پس فردا برنامه بزاریم بریم بیرون؟ آهی کشیدم. –نه مامان حوصله ندارم. مامان سرش را برگرداند به طرفم و گفت: –اگه از رد کردن اون پسره پشیمونی هنوزم دیر نشده، می تونی... ــ نه مامان چرا باید پشیمون باشم؟ بااین حرفم بغض تیرشدتوی گلویم واحساس خفگی کردم باید بیرون می ریختمش تانفس بکشم. اشکهایم باعث شدازمامان خجالت بکشم. مامان سرم را در سینهاش فشرد، چه عطریست این عطرگل رازقی، هرجاکه استشمامش کنی بوی مادرمیدهد . –می دونم، خیلی سخته، باید تحمل کنی دخترم. خودت خواستی. ــ خودم خواستم چون کار درست اینه، ولی راهش رو نمی دونم مامان، چطوری تحمل کنم؟ مامان سرم رااز خودش جدا کرد. –راهش اینه که نبینیش، وقتی به عشق پرو بال ندی کمکم با گذشت زمان فرو کش می کنه، حداقل اینقدر آزارت نمی ده. عشق مثل یه جانور گرسنه می مونه، خوراکش ارتباط، اطمینان دادن های پی در پی به هم، وچشم به چشم هم دوختنه... سعی کن هیچ کدوم رو انجام ندی. 🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃 تعجب زیادم باعث شد گریه ام بند بیاید، خیلی دلم می خواست از مامان بپرسم که آیا او هم عشق را تجربه کرده یانه؟ ولی حیا مانع شد، خیلی حرفه ایی حرف می زد. ــ ولی مامان تا آخر ترم خیلی مونده ناخواسته هم رو می بینیم سر کالس. ــ خب برو ردیف اول بشین که جز استاد کسی رو نبینی، بعدشم چشم هات رو بیشتر کنترل کن. بعد از تموم شدن کالس فوری برو بیرون که بهش مهلت حرف یا دیدار ندی. خودتم باید بیشتر از این مشغول کنی. مثال میگم بریم بیرون چرا نمیای؟ اصال میریم امام زاده، اونجا می تونی خودت رو سبک کنی، یا واسه خودت یه برنامه، کالسی چیزی بزار... ــ بلند شدم سر جام نشستم. –می گم مامان کاش آقای معصومی نمی گفت اونجا دیگه نرم، آخه حداقل تا وقتی با ریحانه هستم سرم گرمه. مامان هم بلند شد نشست. –آخه اونجا رفتنتم درست نیست دخترم. همون بهتر که تموم شد. به حالت اعتراض گفتم: –ولی آقای معصومی اونطوری نیست، خیلی... حرفم را قطع کردوگفت : –می دونم ولی به هر حال نامحرمه، کار عاقالنه ایی نیست. اگر همون موقع قبل از این که باهاش قراردادببندی بهم می گفتی، نمیزاشتم بری اونجا کار کنی. –به ریحانه عادت کردم، آخه چطوری نبینمش. ــ خوب هفته ایی یک بار برو ببینش، ولی وقتی پدرش خونه نیست. وقتی بچه پیش عمشه. راحیل صبور باش . ناخواسته یاد این شعر کرمانی افتادم. 🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
دو پارت از رمان تقدیم نگاهتون 🦋🦋🦋🦋🦋 یاعلی🌱✨