اینجاست که میگن
تنها خواب راحتی که داشتیم فقط تو موکب ها بوده...💔 :)
#جاموندم...
[تصویرامروز]🖤
~•°•°•°|🍃♡🍃|•°•°•°~
@majid_ghorbankhani_313
در گوشهی خرابه کنارفرشتهها...
با ناخنی شکسته ز پا خار میکشد...💔
دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح
بر روی خاک عکس علمدار میکشد...🥀
#دلتنگحرم🕊
دلتنگم...
براے پیادهـ اومدن تا حرمت...🥀
[تصاویرپیادهرویمحرم۱۴۴۳]🏴
~•°•°•°•|🍃♡🍃|•°•°•°~
@majid_ghorbankhani_313
شهید مجید قربانخانی "حرمدافعانحرم"
در گوشهی خرابه کنارفرشتهها... با ناخنی شکسته ز پا خار میکشد...💔 دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح بر
آخرش نفهمیدم گُناهم چی بود؟!
شُترش راه نمیرفت منو میزد...💔
شهید مجید قربانخانی "حرمدافعانحرم"
دخترانباباییاند....🥀 -وداعجانسوزدردانهیشهیدمرتضیکریمی #شهید_مرتضی_کریمی🌹 ~•°•°•°•|🍃♡🍃|•°•°•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر ها خوب میدانستند چه زمانی به آغوش دخترانشون برگردند....
حضرت رقیه چشم انتظار بود...
میخواستن دختراشون بیشتر از این انتظار نکشن...
-بیقراریهایدخترشهیداینانلو🌹
~•°•°•°•|🍃♡🍃|•°•°•°~
@majid_ghorbankhani_313
شهید مجید قربانخانی "حرمدافعانحرم"
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و هشتاد و چهارم از همان روی کاناپ
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و هشتاد و پنجم
عبدالله با سایه سنگینی از اندوه و ناراحتی، دور اتاق میچرخید و اسباب شکسته را جمع میکرد و من با صدایی که میان هجوم بیامان گریههایم گم شده بود، برایش میگفتم از بلایی که پدر به خاطر خوش خدمتی به نوریه و خانوادهاش، به سر من و مجید آورده بود که نفس بلندی کشید و طوری که پدر نشنود، خبر داد: «مجید میخواست زنگ بزنه پلیس. هم بخاطر اینکه بابا سرش رو شکسته، هم بخاطر اینکه تو خونه خودش راهش نمیده. ولی ملاحظه تو رو کرد. نمیخواد یه کاری کنه که تو بیشتر اذیت شی. میخواد یه جوری بیسر و صدا قضیه رو حل کنه.»
اشکی را که گوشه چشمم جمع شده بود، با پشت دستم پاک کردم و مظلومانه پرسیدم: «چی رو میخواد حل کنه؟!!! بابا فقط میخواد نوریه برگرده. نوریه هم تا مجید تو این خونه باشه، برنمیگرده. مگه اینکه مجید قبول کنه که سُنی بشه!» از کلام آخرم، عبدالله به سمتم صورت چرخاند و با حالتی ناباورانه پرسید: «مجید سُنی بشه؟!!!» و این تنها تصوری بود که میتوانست در میان این همه تشویش و تلخی، اندکی مذاق جانم را شیرین کند که شاید این آتشی که به زندگیام افتاده، طلیعه معجزه مبارکی است که میتواند قلب پاک همسرم را به مذهب اهل تسنن هدایت کند.
با ما همراه باشید🌹
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
#شهید_مجید_قربانخانی
@Majid_ghorbankhni_313