یه بنده خدایی میگفت
رفته بودیم کربلا...
نمیدونستیم چه روضه ای بخونیم
همه داشتیم فکر میکردیم ببینیم کدوم روضه رو بخونیم بهتره...
میگه:یهو دیدم دخترم دوان دوان میاد سمتم
هی میگه بابا...بابا
میگه اومد
نشست جلوم...
گفت بابا #گوشوارم به لباسم گیر کرده💔
همین رو که دیدن شروع کردن به روضه خوندن..