#ســـیـــره_شهدا♥️
سه روز بود که به شناسایی رفته بود..
بعد از شناسایی با خستگی زیاد نقشه را
پهن کرد و نقطه ای را نشان داد و گفت:
اگر من در این عملیات زنده ماندم
که هیچ..!! اگر شهید شدم اینجا از روی
چند خوشه گندم رد شدم !!
به صاحبش بگویید که از ما راضی باشد..
#شهید_حسین_خرازی
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#سیره_شهدا
شهید مدافع حرم علی اکبر باقری
شبها وقتی همه در خواب بودیم، ناگهان با صدای قرآن بیدار میشدیم. خوب كه دقت میكردیم علی اكبر رو به قبله ایستاده و با دلی آسمانی و با چشمانی دریایی نماز شب میخواند و با خدای خویش راز و نیاز میكرد.
کجا رفت تاثیر سوز دعا
دریغ از فراموشی لاله ها😔
شادی روحش صلوات🌷
🌼اللهم عجل لولیک الفرج🌼
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#سیره_شهدا
ابراهیم هر وقت اسم مادر سادات به زبان می آورد ، بلافاصله میگفت: سلام الله علیها.
یکبار در زورخانه مرشد بخاطر ایام فاطمیه شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا کرد.
ابراهیم همینطور که شنا میرفت باصدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد که مرشد مجبور شد شعرش را تغییر دهد.
روزی که از بیمارستان مرخص شد ، حدود ۸ نفر از رفقایش حضور داشتند ، ابراهیم گفت
وسط اتاق پرده بزنید تا خانم ها نیز بتوانند بیایید می خواهم روضه حضرت زهرا بخوانم.....
راوی : حسین جهانبخش
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم_۲
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🇮🇷 eitaa.com/joinchat/majles_e_shohada
#سیره_شهدا
💐فرماندهمون بود، اما برای گرفتنِ غذا مثلِ بقیهی رزمندهها توی صف میایستاد.
👌سرِ صفِ غذا هم وقتی نفراتِ جلویی به احترام آقا محمود کنار میرفتند تا ایشان زودتر غذاش رو بگیره ، با عصبانیت ول میکرد و میرفت.
👌وقتی هم نوبت بهش میرسید، آشپزها غذای بهتر براش می ریختند، اما آقا محمود متوجه میشد و غذا رو میداد به رزمندهی پشت سری...
📌 خاطره از زندگی سردار شهید محمود کاوه
📚منبع: کتاب خدمت از ماست ۸۲ ، صفحه ۲۳
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#سـیره_شهـدا
❣مےگفت چند روز اول نتونستیم امام و زیارت کنم یک شب طاقتم طاق شد نیمه شب رفتم روی پشت بوم یکے از ساختمون ها که مشرف بود به اتاق امام. اتفاقا برق اتاق روشن بود امام داشتند نماز شب مےخوندند.
میگفت وقتی به خودم اومدم دیدم دارم اشک مےریزم.
🌹 #شهید_محمود_کاوه🌹
📚منبع: سایت سبک بالان
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#سیره_شهدا
مهدی از شناسایی اومد ، سه چهار روزی میشد توی خاک دشمن بود. اومد افتاد توی سنگر !
لب ها خشک ،ضعیف ، پر از گرد و خاک !!
یه کمپوت براش وا کردم گذاشتم جلوش ، گفت ، امروز سهمیه بچه ها کمپوت بوده یا نه؟!
صدامو براش بردم بالا ، مگه اونا ۳ ، ۴ روز توی خاک دشمن بودن؟!
گفت ، رحیم شلوغش نکن ، امروز سهمیه بچه ها کمپوت بوده یا نه !
گفتم نه ، نبوده !
گفت ، اینو بردار یه پارچ آب بیار...
#شهیدمهدی_باکری
📕 یادگاران
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
#سیره_شهدا
خیلی قشنگ نماز می خواند ، بعضی وقتا دلمون می خواست یه گوشه کمین کنیم و نماز خواندن او را تماشا کنیم ، خیلی عالی قنوت می گرفت ، قنوت نبود ! ، پرواز بود !! ، اصلا معلوم بود روی زمین نیست ،
اصلا خودش را نمی گرفت ، موقع عبادت در مقابل خدا ، ذلیل و فروتن بود.....
#شهیدمهدی_زین_الدین
📕 امام سجاد و شهدا ، ص44
🍃🌹
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
#سیره_شهدا🌺🍃
داشت از خاطرات شناسایی تعریف می کرد که ناگهان به فکر فرو رفت ، پس از چند لحظه سکوت ، آهی کشید و سرش را تکان داد و گفت ،
از فرزندانم خبری ندارم ، هنوز حرفش تمام نشده بود که گفت ،
لا اله اله الله ،
همیشه تا ذکر می گفت ، آرام می گرفت و غم ها از دلش بیرون می رفت.....
#شهیدحمید_باکری
📕 امام سجاد و شهدا ، ص18
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
#سیره_شهدا
در دل شب بیدار می شد و گوشه ای تاریک به نماز شب می ایستاد و عاشقانه نماز شب می خواند ،
بعد از نماز ، کفش های بچه ها را توی سنگر مرتب می کرد ، آفتابه ها را پر از آب می کرد و برای استفاده بچهها ، پشت چادرها می گذاشت ،
خودش هرگز پتو رویش نمی کشید ، تا از سوز سرما بیدار شود و نماز شب بخواند.....
#شهیدمحسن_وزوائی
📕 امام سجاد و شهدا ، ص ۲۰
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
#سیره_شهدا
سقا صدايش میکردند. به مادر گفته بود ،
میخوام اونجا سقا باشم.
همیشه قبل از خودش به رزمنده ها تعارف میکرد.
سر سفره ناهار و شام هم دنبال پارچ های آب میدوید و وقت و بی وقت به آن ها آب تعارف میکرد ، میگفت ،
آب نطلبیده مراد است!
حتی آب قمقمه اش را هم می بخشید.
تشنه شهید شد ؛ همان طور که آرزو داشت....
#شهیدزکریا_صفرخانی
📕 شب امتحان ، ص66
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
#سیره_شهدا 🖤🍃
شب حمله مشخص شد.
حسن شروع کرد به نوحه خواندن.
وقتی گفت ،
شهادت از عسل شیرین تر است
هق هقش ، بلند شد.
نشست روی زمین و زار زد ،
از اول روضه رفته بود سجده ، کف سنگر سه تا پتو انداخته بودند ،
سر که برداشت از اشک ، تا پتوی سوم خیس شده بود.....
#سردارشهیدحسن_باقری
📕 یادگاران ، ج ۴ص۹۵
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
#سیره_شهدا 🌸🍃
او را در زندان خیلی شکنجه کردند تا اینکه به امام زمان (عج) ، متوسل شده و به زندان دیگری منتقل می شود .
او به پیروی از امام موسی کاظم (ع) ، زندان و شکنجه را برای اسلام ، به جان خرید اما سازش را نپذیرفت .
می گفت ، امام کاظم (ع) برای همه ما می تواند الگو باشد که اگر نیاز باشد باید برای اسلام چندین سال زندانی بکشد.....
حجت الاسلام
#شهیدعبدالله_میثمی
📕 امام سجاد و شهدا ، ص35
🏴 @majles_e_shohada 🏴
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
#سیره_شهدا
متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد قصاب !!
این جوانمرد ، همیشه با وضو بود.
می گفتند ، عبدالحسین ، چه خبر از وضع کسب و کار؟!
می گفت ، الحمدلله ، ما از خدا راضی هستیم ، او از ما راضی باشه !!
هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود ، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.
اگر مشتری مبلغ کمی گوشت می خواست ، عبدالحسین دریغ نمی کرد ، می گفت ، برای هر مقدار پول ، سنگ ترازو هست.
وقتی که می شناخت که مشتری فقیر است ، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید ، مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش ، کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت ، را دو برابر پول مشتری ، گوشت می داد.
گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند ، وانمود می کرد که پول گرفته است.
گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت ، توی روزنامه ، دوباره بر می گرداند به مشتری.
گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت ، بفرما مابقی پولت.
عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست !!
این جوانمرد با مرام ، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.....
#شهیدعبدالحسین_کیانی
📕 جوانمرد قصاب
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🏴 @majles_e_shohada 🏴
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
#سیره_شهدا
هر شـب وسط ،ِ های های گریه هایش می زد روی شانه ام ، می گفت ،
رفیق ! دعا کن منم این طور شهید بشم ؛
وقتی از ارباً اربا شدن علی اکبر (ع) می خواند ، وقتی از گلوی بریده ی حضرت علی اصغر (ع) می گفت ، وقتی از جدا شدن دستان حضرت عباس (ع) می گفت ، وقتی از بی سر شدن امام حسین (ع) ضجه می زد و حتی از اسارت حضرت زینب (س) ....
یک شب از دستش کلافه شدم ، بهش توپیدم ! ، مسخره کردی ما رو هر شب هر شب دوست داری یه شکلی شهید بشی!
لبخندی زد و گفت ،
حاجی ، دعا کن ، فقط !!....
مدافع حرم
#شهیدمحسن_حججی
📕 سر بلند
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🏴 @majles_e_shohada 🏴
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
#سیره_شهدا
تازه از جبهه آمده بود ، یک دستش توی جیبش بود ، دیده بوسی کردیم ، عبدالله همیشه دو دستی ، دست می داد ، اما آن روز دستش را از جیب بیرون نیآورد .
همه کنجکاو شده بودیم تا راز آن دست درون جیب را بدانیم ، لذا همگی قرار گذاشته تا به زور دستش را بیرون بیاوریم ، بعد ریختیم سرش ، و با شرمندگی دیدیم که دستش مجروح و باندپیچی شده ،
عبدالله برای پرهیز از ریا و خودنمایی ، جراحتش را نشان نمی داد.....
#شهیدعبدالله_زمانپور
📕 امام سجاد و شهدا ، ص38
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🏴 @majles_e_shohada 🏴
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
#سیره_شهدا
سوار بليزر بوديم ، می رفتيم خط .
عراقی ها همه جا را می كوبيدند .
حسن صدای اذان را كه شنيد گفت ، نگه دار نماز بخوانيم .
گفتيم ، توپ و خمپاره می آید ، خطر دارد .
گفت ، كسی كه جبهه می آید ، نماز اول وقت را نبايد ترک کند ...
#سردارشهیدحسن_باقری
📕 آخرین روزهای زمستان
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
🍃 #سیره_شهدا
❣️تصور نمیکردم حزب اللهی ها این قدر شاد و شنگول باشند. اصلا آدم های ریشو را که میدیدم تصور میکردم دپرس و افسرده و مدام دنبال غم و غصه هستند.
❣️محمدحسین یک میز تنیس گذاشته بود توی خانه دانشجویی اش وارد که میشدیم بعد از نماز اول وقت، بازی و مسخره بازی شروع میشد.
❣️لذت میبردم از بودن کنارشان از شادی میترکیدی بدون ذره ای #گناه.
🌷شهیدمدافع حرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
#سیره_شهدا
تقریبا یک سال قبل یکی از #همسایه ها نون پخته بود و چندتایی هم برای ما آورده بود. گذاشتم لای سفره که #حامد عصری برگرده بخوره
حامد که اومد رفت سر سفره با اشتیاق نون رو برداشت، نشون میداد خیلی #گرسنه هستش. پرسید: مامان این ها رو #بابا خریده گفتم: نه پسرم فلان همسایه آورده. همون لحظه نون رو #گذاشت زمین. اخلاقش رو میدونستم. دلم یجوری شد که چشمش افتاده به نونا شاید دلش بخواد..
فرداش کمی #آرد و وسایل لازم رو خریدم دادم همسایه که برای #حامد نون بپزه. عصری که اومد، نونا رو دادم به حامد که بخوره. گفت: دیروز که گفتم #نمیخورم. گفتم: حامد وسایلشو #خودم خریدم دادم درست کرده. نگام کرد گفت: مامان، پول برق و آب رو کی داد
فرداش #دوباره وسایل خریدم و از همسایه خواستم ماکروفر رو بیاره خونه ی ما با هم نون بپزیم. #نان رو آماده کردیم. از همسایه خواستم فعلا ماکروفر رو نبره که حامد بیاد ببینه که خونه خودمون درست کردیم.
عصر که اومد، گفتم: حامد دیگه هیچ #بهونه ای نداری، همسایه اومد خونه ی خودمون، ماکروفرم نذاشتم ببره که ببینی همه چی #حلاله. گفت: مامان تو از کجا مطمئنی که شوهر همسایه #راضی بوده و یا از رو رودربایستی ماکروفر رو نیاورده؟! آخر سرهم نخورد.
لابد چیزی میدونست که انقدر مقاومت میکرد. خیلی به #حلال و #حرام حساس بود. خیلی مراقب بود که چیزی که میخوره از کجا اومده تا زمانی که مطمئن نمیشد #اصلا دست به غذا یا خوراکی نمی برد
به نقل از: مادر شهید
شهید_حامد_جوانی🌷
🏴 @majles_e_shohada 🏴
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
#سیره_شهدا🤍
آقا جواد به شخصیت امام خامنه ای خیلی علاقه داشت و به ایشان بسیاراعتقاد داشت و همچنین کتاب های که در مورد امام زمان (عج) بود زیاد مطالعه می کرد به کارها و فعالیت ها که در را ه خدا بود قدم بر می داشت علاقمند بود و همیشه می گفت کار باید فی سبیل الله باشد و مدام امر به معروف و نهی از منکر می کرد امر به معروف را از اول از خانواده شروع می کرد بعد هم در جامعه جواد گفت برای رضای خدا باید قدم برداریم اگر کاری انجام می دهیم رنگ و بوی خدایی داشته یکی از خصوصیات بارز جواد این بود که بسیار پایبند به ولایت بود وگردانی که جواد فرمانده اش بود همه به شخص امام خامنه ای معتقد بودند.
#شهید_جواد_علی_حسناوی
#سالگرد_شهادت
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
🦋 @majles_e_shohada 🦋
#سیره_شهدا🦋
🍃اهل کمک کردن بود و از هیچ کار خیری دریغ نمی کرد.بعضی از کار های خیری که انجام میداد،مربوط میشد به کمک و سر کشی به نیازمندانی که خودش می شناخت و گاهی به آنها سر میزد و کمک های نقدی میکرد و اگر خانواده ای نمی توانست برای فرزندش لباسی تهیه کند
باهم دست آن بچه را می گرفتیم و او را به خریده برده و برایش خرید می کردیم.
🍃گاهی هم برای خانواده های بی بضاعت وسایل منزل تهیه می کرد و سعی می کرد تمام این کار ها را کسی متوجه نشود و به صورت ناشناس انجام میداد.حتی در انجمن های خیریه زیادی عضو بود...
✍راوی: دوست شهید
#شهید_بابک_نوری_هریس
#یادشھداباذڪرصلوات
*الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج*
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂