eitaa logo
مجمع بانوان محیا
1.2هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3هزار ویدیو
150 فایل
محیا؛ مجمع احیای تفکرات امامین انقلاب اسلامی محفلی برای رشد زنان رسانه‌ای بین المللی🇯🇴 زن؛رسانه؛بین الملل ارتباط با ما: @zeinab_ramezaani اینستاگرام: majmae_Mahya.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
39.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥گفتگوی استاد زینب اصغریان(مدیر مجمع محیا)در کانال پلاک هشت روبیکا (پایان) 🔵فعالیت اجتماعی به معنای شاغل بودن است ؟ 🔵اثر تربیتی مادران بر فرزندان 🔵ذکر چند نمونه از اثر تربیتی مادران شهدا 🔵تاکید حضرت آقا در رابطه با نقش مادری و همسری و فعالیت اجتماعی 🔵توصیه ای از حضرت امام (ره) به بانوان ⭕️نشر بالینک @Majmae_Mahya
🧕ادامه ی بانوی انقلابی طاهره دباغ 📌 شکنجه گر سیگار روشنی بر لب داشت، بلافاصله آن را روی دستم خاموش کرد یک مرتبه، مرا بر روی تختی خواباندند و دست‌ها و پاهایم را از طرفین بستند، وقتی شکنجه‌گر وارد اتاق شد، سیگار روشنی بر لب داشت، بلافاصله آن را روی دستم خاموش کرد و همراه با ضجه و ناله من به مسخره گفت «آخ! سیگارم خامومش شد!» و دوباره سیگار دیگری روشن کرد، این بار آن را بر روی جاهای حساس بدنم خاموش کرد که از تمام سلول‌هایم درد برخواست. حدود 16 روز از بدترین و وحشتناک‌ترین شکنجه‌ها را تحمل کردم، ولی هنوز چیزی یا مطلب درخور و با اهمیتی به ماموران نگفته بودم؛ و این امر سخت بر مأموران و بازجوها گران آمد. از این رو دست به کاری کثیف و غیرانسانی و خباثت‌آمیز زدند؛ دختر دومم را که به تازگی به عقد جوانی درآمده بود دستگیر و به کمیته نزد من آوردند. آنها فکر می‌کردند با چنین اقدامی و ایجاد فشار روحی و روانی، مقاومت مرا در هم شکسته و مرا به حرف درمی‌آورند زهی خیال باطل! رضوانه محصل مدرسه رفاه بود و به همراه سایر دانش‌آموزان مدرسه به کارهای هنری و جمعی می‌پرداخت. او سرودها و اشعاری را که از رادیو عراق پخش می‌شد با دوستانش جمع‌آوری کرده و در دفترچه‌اش نوشته بود. این دفترچه پس از دستگیری من و هنگام تفتیش و بازرسی خانه، به دست مأموران افتاده بود و این بهانه‌ای برای دستگیریش شده بود. شب اول، آن محیط برای رضوانه خیلی وحشتناک و خوف‌آور بود، دایم به خود می‌لرزید و دستش را به دستان من می‌فشرد. البته من نیز دست کمی از او نداشتم، ولی بایستی برای حفظ روحیه دخترم خودم را استوار و مسلط نشان می‌دادم تا او بتواند در برابر شکنجه‌هایی که در روزهای بعد پیش رویش بود دوام بیاورد و خود را نبازد. مأموران به بهانه جلوگیری از خودکشی و حلق‌آویز شدن،‌ چادر از سرمان گرفتند. برایم خیلی روشن بود که انگیزه و هدف واقعی آنها از این کار، دریدن حجاب ـ نماد زن مومن و مسلمان ـ و شکستن روحیه ما بود، از این‌رو ما نیز از پتوهای سربازی که در اختیارمان بود برای پوشش و به جای چادر استفاده می‌کردیم. عمل ما در آن تابستان گرم برای ماموران خیلی تعجب‌آور بود، آنها به استهزا و مسخره ما را «مادر پتویی! دختر پتویی!» صدا می‌کردند. 🌸نشربالینک @Majmae_Mahya