مداح_رضاشیخۍ_۲۰۲۲_۰۳_۲۴_۱۶_۰۹_۱۱_۵۴۴.mp3
3.63M
شبجمعهستهوایتنکنممیمیرم
تسبیح ترتبتمو میبوسم.جای ضریح
#ویژهشبزیارتۍ
کربلایی رضا شیخی
پیشنهادی
#شب_جمعه
#عید_نوروز
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻
#مهرومهتاب
پارت۱۹۰
تا آخر هفته وضع به همین منوال بود،حسین شبها به محله قدیمی شان میرفت تا در عزاداری های هیئتشان شرکت کند.
صبح روز نهم محرم ،مشغول درست کردن غذا بودم که تلفن زنگ زد.گوشی را برداشتم که صدای سحر در گوشم پیچید:«سلام مهتاب جون،چطوری؟!»
خندان گفتم:«عه ...سلام سحر جون،من خوبم،تو چطوری،خانواده خوبن؟!»
با آن صدای مهربانش گفت:«ممنون عزیزم،همه خوبن،زنگ زدم امشب برای شام دعوتت کنم.»
با تعجب پرسیدم:شام!!!کجا؟!»
سحر خندید و گفت:«هیئت دیوانگان حسین،باید بیای مهتاب جون.»
مردد گفتم:«همونجا که حسین هر شب میره؟!»
سحر جواب داد:«آره،امشب حاج آقا خرج میده،تو هم باید حتما بیای.»
دو دل گفتم:«حالا تا شب ببینم چی میشه،شاید اومدم.»
سحر قاطعانه گفت:«شاید نه،حتما باید بیای.»
با بی میلی گفتم:«ان شاالله.»
وقتی گوشی را گذاشتم به فکر فرو رفتم.حتما حسین از سحر خواسته بود که به من زنگ بزند ،البته بد هم نبود ،هرسال تاسوعا و عاشورا به تماشای دسته های عزاداری میرفتم و دوست داشتم به یاد آن سالها ،امسال هم این کار را بکنم.
شب وقتی حسین آماده شد که به هیئت برود ،من هم مانتو بلند مشکی و روسری مشکی ام را پوشیدم.چادر مشکی ای که مادر علی از کربلا برایم آورده بود را محض احتیاط برداشتم و در کیفم گذاشتم.
حسین برای خداحافظی وارد اتاق شد که با دیدنم متعجب پرسید:«جایی میخوای بری؟!!»
لبخندی زدم و گفتم:«بله ...میخوام با آقامون برم هیئت.»
صورتش از شادی پر شد وگفت:«راست میگی؛چقدر خوشحالم کردی..پس بذار زنگ بزنم آژانس بیاد تا بریم،شبا وسیله سخت گیر میاد.»
با وجود مخالفت من ،حسین تاکسی گرفت.وقتی به محله قدیمی رسیدیم از ازدحام جمعیت تعجب کردم..کل محل با بیرق های سیاه و کتیبه های عزا آذین بسته شده بود.ماشین جلوی در سفید رنگی ایستاد.پیاده شدم و به اطراف نگاه کردم.زنها و مردها داخل حیاط میشدند .همه زنها چادر به سر داشتند.با کمی مکث و دودلی،چادرم را از کیفم بیرون آوردم و بازش کردم.درست بلد نبودم ،حسین لبخندی زد و به سرعت به کمکم شتافت.با کمک حسین چادر را سر کردم و با دو دست رویم را گرفتم.
حسین خندید و گفت:«بارک الله،خوب بلدیا.»
بعد به حیاط اشاره کرد و گفت:«خرج انشب و پدر علی میده.ببین دارن تو حیاط شام درست میکنن.خانوما بالا هستن و مردا پایین.»
با اضطراب گفتم:«حسین ،من کسب رو نمیشناسم که.چیکار کنم.»
دستم را گرفت و گفت:«نترس عزیزم،خواهر علی با سحر خانوم خیلی وقته اومدن،برو تو؛ پیداشون میکنی.»
با خجالت وارد مجلس شدم.کفشهایم را در گوشه ای در آوردم و به جمعیت در هم فشرده زنان که تنگاتنگ هم روی زمین نشسته بودند خیره شدم.چراغها خاموش بود و فقط یک چراغ کوچک سبز در ابتدای ورودی روشن بود.
داشتم با چشم دنبال جایی برای نشستن میگشتم که دستی بازویم را گرفت :«مهتاب بیا اینجا بشین.»
برگشتم و به چهره اش خیره شدم.سحر بود.نفس راحتی کشیدم و گفتم :«سلام،چطوری منو دیدی تو این تاریکی؟!»
خندید و گفت:«سلام،از اول شب چشم به راهت بودیم...چشممون به در خشک شد..بیا اینجا برات جا گرفتیم.»
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لیلای جزیره مجنون
به یاد سردار دلها#صلوات💔
ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست
#شب_جمعه
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌸 ـبِـسمِـاللهالࢪحمــݩِالࢪحیـمـ 🌸
امامصادق(؏)
نوروز از روزهاے ما و شیعیان ماست،
ایرانیانآن را حفظ نمودند اما شما آن را ضایع کردید. ✨
📚بحار،ج۵۶،ص۹۲
#عید_نوروز
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
❣#سلام_امام_زمانم ❣
باور دارم
یکی از همین صبح ها
که بی هوا و خسته چشم باز کنم
بوی نرگس در همه عالم دمیده است ،
آمدن برازنده ی توست . . .
#صبحتون_مهدوی
#عید_نوروز
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
4_5909047977573353611.mp3
12.76M
#شرح_دعای_ندبه
🍃 قسمت ششم 🍃
✨ ندبه ؛ یعنی گریهی بر فراق
گریهی از سر دلتنگی
گریهی از سرِ خواستن واقعی....
چه کنیم که به این مقام برسیم؟
چه کنیم قلبمان به ندبه دچار شود؟
#استاد_شجاعی 🎤
#عید_نوروز
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✅توصیه امام زمان(عج)
به آیت الله مرعشی نجفی برای ذکر رکوع 🌷
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 #وقایع_آخرالزمان #علائم_ظهور
قضاوت با شما...
آیا ظهور نزدیک نیست!!!!!
⚠️مردم غذاهای خوب میخورند ،
و جامعه خوب میپوشند،
و با آن فخر میفروشند!‼️
حتمااا ببینید💯💯
#عید_نوروز
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️ #مهم 🚨 | هشدار اکانت توئیتری منتسب به سپاه پاسداران به عناصر رژیم صهیونیستی
🔹اکانت توئیتری منتسب به سپاه با انتشار ویدیو فوق در توئیتی به زبان عبری نوشت :
آیا فکر می کنید همه چیز در اربیل تمام شده است ؟
زمان زیادی ندارید...
🔸 بر اساس این ویدیو سپاه پاسداران به کردستان عراق ، امارات ، بحرین و جزیره سقطری یمن هشدار داد.
سپاه قدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پرسمان_مهدویت
💠چه عملی دل امام زمان را شاد میکند؟
👤 حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد
#امام_زمان
📿نـــــمازت را مــــتّصل کن
به نـــــمازِ امـــــامـ زمــــان«عج»
و ســــجاده ات را شــــاهد بـــگیر
که هـــــیچ نـــمازے
بــــدونِ دعـــــاے بر فــــرجش نــــبوده اســــت.
🍃اللهم عجل لوليك الفرج🍃
#امام_زمان
#نماز_اول_وقت
التماس دعای فرج 🤲🏻
#مکیال_المکارم
📍 قسمت شصت وششم
🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛
کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد ...
✅یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه زهرا سلام الله علیهما ....
✅ نتایج دعا برای فرج
💠اشراق نور امام در دل دعا کننده....
بدون تردید حالتها و تغییرات مختلفی به سبب اعمالی که از انسان صادر میشود، و در دل او حاصل میگردد و این معنی را با وجدانمان درک میکنیم.
خداوند در وصف اهل ایمان میفرماید:
آنان که چون خداوند یاد شود، دلهایشان را ترس میگیرد.
و درباره اهل کفر میفرماید:
سپس با آن همه آیات دلهایتان قساوت گرفت که همچون سنگ یا سخت تر از آن شد.
هر چقدر عمل صالح نزد خداوند ارزنده تر باشد، تاثیرش هم در روشنایی دل بیشتر است.لذا بعد از معرفت خداوند و معرفت پیغمبر صلی الله و علیه واله، چیزی مهمتر از محبت و ولایت امیرالمومنین و اولاد طاهرینش نیست.
امام باقر علیه السلام فرمود:
به خدا سوگند که نور امام در دلهای مومنین از آفتاب در روز ، روشنتر است و امامان دلهای مومنین را نورانی می کنند.
از همه مطالبی که آوردیم عظمت و اهمیت مداومت و اهتمام در دعا برای مولای غایب از دیدگان، نزد خداوند معلوم میشود و این عمل ارزنده مایه زیاد شدن اشراق نور امام علیه السلام در دل دعا کننده خواهد شد و موجب توجه امام علیه السلام در دل او خواهد شد.
💠 مایه ی طول عمر ....
اهتمام و مداومت در دعا برای حضرت قائم علیه السلام و تعجیل فرج و ظهور شریفش، مایه طول عمر است.
در اینجا درباره چند موضوع بحث میکنیم:
1⃣ صله رحم مایه طول عمر است.
امام باقر علیه السلام فرمود:
صله ارحام، اعمال را پاک و اموال را افزون و بلا را دور می سازد و حساب را آسان نموده و اجل را به تاخیر می اندازد.
2⃣ صله رحم پیغمبر صلی الله علیه واله موکدتر و بهتر است.
امام باقر علیه السلام فرمود:
هر آن کس که پدران دینی اش، محمد و علی و نزدیکان آنها نزد او گرامی تر و محبوب تر باشند، از پدران خودش و نزدیکانش، خداوند به او خواهد گفت: آنکه بهتر بود، برتر داشتی و آنکه شایسته تر بود، ایثار کردی، حتما تو را در بهشت جاویدانم و همدمی اولیائم، پیش تر قرار میدهم.
3⃣ اینکه دعا، صله و احسان است.
احسان و صله به دو امر حاصل میشود:
اول) منفعت رساندن به دیگری
دوم) دفع زیان از غیر
و هر دو با دعا کردن حاصل میشود.
چون از منافع بزرگ و ارزشمند احترام است و بدون تردید دعا کردن نوعی احترام است.
دعا برای تعجیل در ظهور امام زمان علیه السلام با شروطی که مقرر شده، سبب جلو افتادن آن است و با آن، همه جور خیر و برکت آشکار می گردد و همه ضررها از بین میرود، و نیز از جمله آثار دعا مسرت و خرسندی کسی است که برایش دعا میشود و سرور آن حضرت خود منفعتی عظیم است.
و دیگر دانستیم که دعا در جلو افتادن ظهور حضرت قائم علیه السلام تاثیر دارد و با ظهورش از خود و شیعیانش غم و اندوه برطرف میشود و خود دعا در رفع هم و غم موثر میباشد.
📚منبع: مکیال المکارم
🍀خرم آنروز که مشتاق به یارش برسد
آرزومند نگاری به نگارش برسد
🍀لذت وصل ندانست مگر آن عاشق
که پس از دوری بسیار به یارش برسد
📍با مرور کتاب مکیالالمکارم با ما همراهباشید.
#عید_نوروز
#امام_زمان
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
#کلاس_مهدویت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به دل دارم شوق روی تو را
عطر و بوی تو را،ای حبیب من
آقای مهربانم،امسال را با امید دیدن روی ماهت و شنیدن بانگ أنا بقیة الله دلنشینت شروع کردیم...باشد که سال بعد را با حضور گرمت جشن بگیریم که افضل اعیاد،عید ظهور توست.
#عید_نوروز
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
برای امام زمانت یوسف باش_۲۰۲۲_۰۱_۱۴_۰۸_۴۵_۴۶_۹۱۲.mp3
6.29M
برایِ امامزمانت یوسف باش
باور میڪنید میتونید
معشوقِ امامزمان باشید؟!
#استادپناهیان 🌱
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#نماز_اول_وقت
بزرگترین حسࢪٺ قیامت
اینه که میفهمی
با نمـاز
تا کجـاها میتونستے بالا بری
و نࢪفتے💔
از هࢪجهنمے بیشتࢪ آدمو عذاب میده🌱
هنوز دیࢪ نشدھ😊
نمـازٺ ࢪو دࢪیاب🕊🌿
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻
#مهرومهتاب
پارت۱۹۱
جایی در میان انبوه زنان به هم چسبیده نشستیم.بعد از احوالپرسی،و صحبت از این طرف و آن طرف،صدای روضه خوان حرفهایمان را قطع کرد.
صدای پر سوز و گداز مداح که در باره مصیبتهای حضرت زینب(س)و غریبی او و فرزندان برادرش میخواند از بلند گو طنین انداز شد.به صدای هق هق خفه ای که از گوشه و کنار برخاسته بود ،توجه کردم.در تاریکی معلوم نبوذ چه کسی گریه میکند.
همه چادرها را روی صورتشان کشیده بودند و من در آن میان، بهت زده به اطراف نگاه میکردم.
لحظه ای در صداها غرق شدم و به مضمون نوحه توجه کردم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم...
آب مهریه زهراست بیا تا برویم...
صدای گرم مداح،قلبم را لرزاند،و ندای،پر شور یا حسین در فضا پیچید.کمی بعد با تعجب دریافتم که در جمعیت ذوب شده ام و فهمیدم من هم مثل همه کسانی که یک عمر درباره شان فکرهای عجیب و غریبی میکردم،به اشک و گریه و توسل نیازمندم..گرمی اشک گونه هایم را سوزاند و آهسته زیر لب گفتم:«یا امام حسین(ع)،حسین من رو شفا بده.»
کمی بعد برقها روشن شد و دختران جوان به سرعت ظرفهای یکبار مصرف پر از پلو و خورشت قیمه را در میان جمعیت پخش کردند.
به اطراف نگاه کردم،همه چشمها و بینی هایشان سرخ بود .میدانستم که خودم هم همین شکلی شده ام.سحر آهسته کنار گوشم گفت:«دیدی چقدر دل آدم سبک میشه!!»
سرم را تکان دادم و پرسیدم:«مردا هم دارن غذا میخورن؟!»
سحر نگاهم کرد و گفت:«نه،مردا اول همراه دسته میرن ،به دسته کوچه پایینی سلام میدن و بعد سینه و زنجیر زنان بر میگردن هیئت شام میخورن.»
به غذایی که در دستم بود خیره شدم،برنج زعفرانی روی ظرف را پوشانده بود و بوی اشتها آوری داشت.سحر آهسته گفت:»بخور ببین چقدر خوش مزه س.»
یک قاشق در دهانم گذاشتم ،واقعا خوش مزه بود.وقتی غذایمان تمام شد ،سحر دستم را گرفت و گفت:«بیا بریم کوچه پایینی،شوهرت رو تو دسته ببین.»
همراه سحر از پله ها پایین رفتم و وارد کوچه شدم.زنها گوشه و کنار کوچه نشسته بودند.چند دقیقه ای ایستادیم که صدای طبل ها نزدیک و نزدیکتر شد.مداح با سوز و گداز میخواند و دسته مردان سیاه پوش که به طور منظم رنجیر میزدند نزدیک میشد.سحر دستم را کشید وگفت:«بیا بریم جلوتر وایستیم.»
چند قدمی دسته عزاداران ایستادیم.سحر کنار گوشم پچ پچ کرد:«حسین آقا رو دیدی؟!»
سرم را تکان دادم و گفتم :«نه،کو؟؟!»
سحر دستش را بلند کرد.امتداد دستش،را نگاه کردم ....
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻