eitaa logo
مکتب سلیمانی سیرجان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
4.8هزار ویدیو
43 فایل
🎨 انجام طرح های گرافیکی(پوستر،بنر و..) 💌 تولید و نشر محتوای اعتقادی ،تربیتی... ارتباط با ادمین؛ تبلیغ نداریم @Ahmadif313 💓دریافت صدقات و نذورات جهت کمک به نیازمندان تحت پوشش خیریه مون: 6037991772811521
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سؤال:‌ چرا فرزندانمان به رسانه‌های مجازی به صورت افراطی مراجعه می‌کنند؟ 🤔 ▫️برای پاسخ به این سوال لازم است بدانیم نیازهای اساسی فرزندان چیست و چگونه تأمین می‌شود؟ پاسخ به این پرسش‌ها علتِ گرایش افراطی به رسانه‌ها را مشخص می‌کند. 💬 برای دریافت پاسخ پست‌بعدی مون حتما دنبال کنید. ═✧❁🌸❁✧═ ═✧❁🌸❁✧═ مکتب سلیمانی سیرجان 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲🚫 اعتیاد رسانه‌ای؛ دام پنهان فضای مجازی برای کودکانتان🚫 دانلود
یکی‌به‌آیت‌اللّٰه‌بهاالدینی‌گفت: حاج‌آقا!دعاکنيدمن‌آدم‌بشم ایشون‌باخنده‌ی‌مليحی‌گفتن: بادعای‌خالی‌کسی‌آدم‌نمیشه بایدزحمت‌بکشید... 🌺مکتب سلیمانی 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
مکتب سلیمانی سیرجان
اسامی برندگان مسابقه روز نیمه شعبان 1⃣جعفر کریمیان 0930***4663 2⃣مبیناامین زاده 0913***3912
جوایز برندگان مسابقه نیمه شعبان هم واریز شد ✅مبارکشون باشه 🌺 دوستان ان شاءالله به زودی با یک مسابقه دیگه در خدمتتون هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مکتب سلیمانی سیرجان
🔴 (قسمت صد) ریحانه نگاهی به دور و برش انداخت، به طرف دیواری که 3 متر باهاش فاصله داشتن رفت و بهش تک
🔵 نویسنده: 🔴 (قسمت صد و یک) هستی صورتشو به علامت مشمئز شدن جمع کرد و گفت: چون خودم تو پارکینگ دانشکده تو ماشین فرود تو بغل هم در حال لب گرفتن دیدمشون!! اییشش دختره ایکبیری فکر می کرد چون خلوته کسی نمیبینش!! کلاً این دانشگاه پر از تبعیضه!! به خاطر چهار تا و نصفی موی من که بیرونه حراست روزی شونصد دفه بهم تذکر میده اما کاری به کار ماچ و بغل اینا نداره!! اصلاً خوب به سرشون اومد!! ریحانه به شوخی گفت: این چهارتا و نصفی نیست یه جنگل مو هستش!! هستی ابروهاشو بالا برد، لب هاشو کج کرد و گفت: حالا موهای قشنگ من شدن جنگل!! و سپس سرشو به نشانه اعتراض سمت مخالف ریحانه برگردوند. ریحانه خندید و گفت: باشه حالا خرمن موهای زیبای شما!! ولی در شأن شما نیست با پیرزاده و دوست دخترش ... مقایسه بشی!! هستی با افاده خاصی سرشو به طرف ریحانه برگردوند و گفت: البته که در شأن من نیست!! با اون شتر آرایش کرده که کل صورتش ژل کاریه و اون پیرزاده زن باز مقایسه بشم!! سارا هم نفسشو با صدا بیرون داد و گفت: خیلی خب این بحث ها رو ول کنید بریم سر جلسه!! الان دیر می رسیم دکتر اخوان راهمون نمیده!! این حرف لبخند رو رو لبان ریحانه و دوستاش نشوند و به طرف مکان برگزاری امتحان رهسپار شدن. مدت جواب دادن به سؤالا 60 دقیقه بود و امتحان که تموم شد ریحانه و سارا همراه تعدادی از اعضای بسیج دانشجویی خواهرا دوباره تو راهرو دانشکده دور هم جمع شدن و در مورد اتفاق افتاده بحث و گفتگو کردن. سؤالی که ذهن همشون رو درگیر کرده، این بود که چه کسی اون حرفا رو درباره پیرزاده و دوستاش به مسئولان دانشکده گفته و قصدش از انجامش چی بوده . فرشته کریمی و سمیه حدیدی اعتقاد داشتن که برای روشن شدن ابهامات و پیدا کردن آدم چقولی کننده باید از اعضای بسیج دانشجویی برادرا سوال بشه گرچه خودشون روشون نمیشد این کارو انجام بدن. اما سارا مخالف بود و اعتقاد داشت اونا حتی در صورت انجام این کار هم هیچ وقت حقیقت رو افشا نمی کنن و جواب روشن و صحیحی به اونا نمیدن. ریحانه می گفت گذشت زمان خودش حقیقت رو فاش میکنه و سوال غیرمستقیم از افرادی که احتمال داره اون کار رو انجام داده باشن مؤثرتره. بعد از 40 دقیقه بحث و جدل که بیشتر ابراز نظرهای پراکنده بود تا یه گفتگوی نتیجه دار، ریحانه با دوستاش خداحافظی کرد و تصمیم گرفت به خونه برگرده. قبل از خارج شدن از دانشکده با پرنیان و هستی که سر راه دیدشون و تو راهرو مشغول حرف زدن درباره نتیجه امتحانشون بودن، خداحافظی کرد و با سری پر از کلی سوال بی جواب درباره اتفاقاتی که در طول این ترم برای خودش و یا تو کلاس پیش آمد، از دانشکده بیرون رفت. 🔴 (قسمت صد و دو)  از دانشگاه که بیرون اومد پیاده کنار جدول خیابان به سمت مترو راه افتاد در حالی که به آخرین امتحانش مبانی بیوانفورماتیک در دو روز بعد فکر می کرد. به آسمان نگاه کرد ابرهای خاکستری رنگ با پرتوهای طلایی خورشید سر جنگ داشتن. لبخندی زد و زمزمه کرد احتمالاً بخواد بارون بباره. خدارو شکر. از اول امتحانا تا حالا بارون نباریده. شنیدن صدای بوق ماشینی نزدیک خودش اونو از فکر در آورد. سر برگردوند و به ماشین النترای مشکی رنگ نگاه کرد. آبی وحشی چشمای فرود پیرزاده از ورای موهای بلوطی رنگ فشنش به او زل زده بود. ریحانه دچار استرس شد و روش رو برگردوند و سرعت قدم هاشو زیاد کرد. پیرزاده صداش زد اما او سر برنگرداند و همچنان با سرعت جلو می رفت. شنیدن دوباره اسمش از زبان پیرزاده که ماشینش در راستای مسیر قدم های او حرکت می کرد، مضطرب ترش کرد و تصمیم گرفت بره تو پیاده رو تا از ماشین و صدای این فرد که الان ازش نفرت خاصی داشت دور بشه. قبل از اینکه قدم تو پیاده رو بذاره، فرود پیرزاده صداشو بالاتر برد و گفت: خانم فضلی من خواستم ازتون درباره مسائل پیش اومده در کلاس عذرخواهی کنم من در جریان یه چیزایی نبودم. ریحانه لب پایینشو گاز گرفت، با احتیاط به سمت فرود پیرزاده برگشت و گفت: نیاز به عذرخواهی نیست. بعد دوباره به سمت پیاده رو برگشت. پاشو که رو جدول گذاشت، فرود پیرزاده با همون صدای بلند گفت: خانم فضلی میخوام ازتون خواهش کنم اجازه بدید باهاتون حرف بزنم درباره سوء تفاهمات. ریحانه نفس عمیقی کشید و بدون رو برگردوندن جواب داد نیازی نیست همه چی تموم شده و سوء تفاهمی هم وجود نداره و بعدم وارد پیاده رو شد با سرعت راه افتاد.
پیرزاده همچنان با ماشینش در راستای حرکت ریحانه حرکت می کرد و اونو صدا می زد. ریحانه لحظه به لحظه معذب تر می شد و تپش های قلبش مث دونده دوی سرعت از هم دیگه سبقت می گرفتن. بعد از شنیدن اسمش از زبان پیرزاده برای بار سوم، طاقتشو از دست داد، به طرف خیابان قدم برداشت و کنار ماشین مشکی رنگ متوقف شده ی پیرزاده وایساد. با جسارتی که شبیهشو تنها تو کلاس درس انقلاب اسلامی تو خود سراغ داشت بر سر پیرزاده غرید که: برای چی مزاحم من میشید؟! گفتم که نه سوء تفاهمی هست و نه نیازی به توضیح و عذرخواهی! خواهش می کنم برید و با آبروی من بازی نکنید!! پیرزاده که سعی میکرد آرامش خودشو حفظ کنه اما خشم وحشتناکی تو عمق چشماش کمین کرده بود، لبخندی زد و گفت: شما فقط چن دقیقه وقتتونو به من بدید من چند کلمه با شما صحبت کنم و بعدش دیگه مزاحمتون نمیشم و هرگز منو نمی بینید! نگران رسیدن به مقصدتون هم نباشید من می رسونمتون. 🔴 (قسمت صد و سه) ریحانه نفسشو با صدا آزاد کرد. خشم، هیجان و اضطراب تو وجودش در حال جوشیدن بود. به اطرافش و به رهگذرانی که تو پیاده و یا عرض خیابان در حال گذر بودن و به ماشین هایی که با سرعت از هم سبقت میگرفتن و گاهی با صدای قیژ ترمز میگرفتن و می ایستادن و به مسافرای منتظر ماشین کنار خیابون ، نگاه کرد. ریحانه موندن تو اون وضعیت رو که گهگاهی افرادی سرشونو به طرفش برمی گردوندن یا زیر چشمی نگاش میکردن، درست ندانست. فرود پیرزاده با صدای به ظاهر آروم ولی در باطن قاطی خشم و کینه گفت: خانم فضلی خواهش می کنم سوار شید این مدلی ایستادن خیلی تابلوه. ریحانه دست لرزانشو به دستگیره ی در صندلی عقب ماشین گرفت و با تردید در حال فوران در صندلی عقب ماشین نشست. فرود پیرزاده از آینه ی جلوی ماشینش به صندلی عقب و چهره مضطرب ریحانه نگاه می کرد و همین که از سوار شدن او مطمئن شد، پاشو رو پدال گاز فشرد و با سرعت حرکت کرد. ریحانه با صدای لرزان لب زد: من گوش میدم حرفتونو زود بگید. فرود پیرزاده پوزخندی بی صدا زد و گفت: بله الان خدمتت عرض می کنم و به سرعت وارد خیابان فرعی شد. ریحانه هراسان شد و پرسید این که راه مترو نیست؟! فرود پیرزاده با همان پوزخندی که به سختی میشد اونو از آینه مقابلش دید، گفت: خیابون این موقع روز شلوغه راه های فرعی خلوت تر هستن!! ریحانه هنوز فرصت نکرده بود این چند کلمه حرفشو تو ذهنش حلاجی کنه که ماشین متوقف شد. چشماش از هراس، اضطراب باز مونده از شیشه ماشین بیرون رو نگاه کرد. قبل از اینکه بتونه از علت توقف ماشین چیزی بپرسه ، دو سایه سیاه در دو طرف ماشین پیداشون شد، در ماشین رو باز کردن و به سرعت در دو سمت ریحانه نشستن. با بسته شدن در، ماشین با سرعتی که صدای ناله موتور رو هم درآورد حرکت کرد. ریحانه با وحشت داد زد: اینجا چه خبره؟! چیکار می کنید؟! مسعود بدیع زادگان با خنده ی کریه صورتشو به صورت او نزدیک کرد و گفت: داریم میریم عشق و حال!! پرده ی اشک چشمای ریحانه رو پوشوند و جیغ زد: بی شرف های نجس ولم کنید بعد دستشو از رو شکم شاهین نجفی نیا که با چشمای خمار بهش خیره بو، رد کرد و دستگیره در رو گرفت اما قبل از اینکه اونو بکشه دستای پرقدرت و بزرگ نجفی نیا رو دستای ظریفش قرار گرفت و اونو از دستگیره در جدا کرد. ریحانه خودشو مث گنجشکی اسیر تو چنگال گربه ی سیاه گرسنه حس کرد و با تمام توانش شروع به جیغ کشیدن کرد اما صدای جیغش با قرار گرفتن دستای مسعود رو دهنش خفه شد. ادامه دارد ...... ✅ادامه این زیبا را هر شب حوالی ساعت۲۱ اینجا بخوانید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشق كه شد که یار به حالش نظر نکرد... 🖇❤️ 🌸عضوشوید👇 مکتب سلیمانی سیرجان https://eitaa.com/Maktabesoleimanisirjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️🍃 ســــــــــــــــــــلام همراهان پرانرژی و فعال و سرحال و قبراق 😍👋 صبح بخیر 🍃 ببینم امــــــــــروز حالت چطوره ؟ خونہ تکونی ها تموم شده؟ 😉 راســـــتی ...‼️ خونہ تکونی دڵ کـــــردی ؟ 😎🤔 گرد و غبار غم 🥀 گرد و غبار کینہ🔥 گرد و غبار دشمنی💔 حال بد رو از دلت شستے ؟ دلت رو برق انداختے ؟ بلـــــدی چطوریہ؟ چشماتو مے بندے 😌 میگی خدایا !من خیــــــــــلی بابت فلان و فلان و فلان ناراحت شدم امسال ولے به عشق تو و به خاطر نگاه مادرم زهرا 🍃بخشیـــــدمشون ❤️ و همونجا یہ تسبیح دستت مےگیری📿 و شروع مےکنے به استغفاࢪ کردن 😍 هم براے خودت هم اون طرف .. استعفاࢪ آب روے آتیشہ🌸 خب بریم بہ دلامون حال خوب بدیم 😍💪 😌 🌸عضوشوید👇 مکتب سلیمانی سیرجان https://eitaa.com/Maktabesoleimanisirjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 راز موفقیت یک مادر در تربیت فرزندان خود •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🌺مکتب سلیمانی 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
✅ دمنوش متخصص قلب❤️ و مغز 🧠 « سیب و به و بادرنجبویه » 📌یکی از قوی ترین درمانهای👇🏻 🔻اضطراب🔻افسردگی🔻خواب بد دیدن🔻فکر و خیال کردن🔻با خود حرف زدن🔻سوء ظن داشتن🔻 فقط یه نکته : دوستانی که اضافه وزن دارن میتونن سیب و به رو رنده کنن پودر بادرنج بویه رو روش بپاشن ، با عسل شیرین و میل کنن😉 اما رفقایی که مشکل اضافه وزن ندارن بصورت دمنوش، نوشِ جان کنن😍 👈مناسب ضعف بدن، ضد سموم و خونساز 🌺مکتب سلیمانی 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز دوشنبه است روز زیارتی امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) دستت رو روی سینت بذار و سلام بده ☺️👇
1_1817449202.mp3
730.5K
. زیارت امام حسین (علیه السلام) با صدای محسن فرهمند آزاد ❤️ ┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄ 🌱🌹مکتب سلیمانی 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه شیرینی جدید و خوشمزه با تمام فوت و فن های پخت😊 لایه زیری: بیسکویت پتی بور ساده ۳ بسته شیرعسلی ۱۵۰ گرم کره ۳۰ گرم عسل ۲ ق سرپر ابتدا عسل و شیرعسلی کره را روی بخار کتری بذارید تا باهم مخلوط شوند و سس یکدستی حاصل شود بعد این سس را به بیسکویت اسیاب شده اضافه کنید تا خمیر چسبنده تردی بدست بیاد خمیر را کف سینی ۳۵ در ۲۵ پهن کنید و با قلطک خوب صافش کتید تا قشنگ محکم و صاف شود بعد داخل یخچال قرار دهید و لایه بعدی را اماده کنید مواد لازم لایه کاراملی: شکر قهوه ای ۱۸۰ گرم کره ۱۰۰ گرم عسل ۲ ق غ شیر عسلی ۲۵۰ گرم شکلات ۱۰۰ گرم شکر و کره و عسل و شیرعسلی را درون تابه نچسبی بریزید و روی حرارت ملایم قرار دهید و هم بزنید تا شکر قهوه ای حل شود بعد که شروع به جوشیدن کرد ۶ دقیقه زمان بگیرید و مدام هم بزنید سپس شعله را خاموش کنید و شکلات خرد شده را اضافه کنید و هم بزنید تا شکلات حل بشه. سینی را از یخچال خارج کنید و سس کاراملی را همینجور داغ روی لایه بیسکویتی پهن کنید سبنی را دوبار به زمین بکوبید تا سس یکنواخت همه جا پخش بشه. توت فرنگی خشک شده و خلال پسته یا زرشک تزیین کنید دوباره سینی را در یخچال قرار بدید تا ۱۲ ساعت استراحت کنه سپس برش بزنید. نکته برای خشک کردن توت فرنگی ابتدا توت فرنگی را بشویید و حلقه ای برش بزنید و داخل سینی بدارید و روی بخاری قرار دهید تا یک شب بمونه یا میتوتید داخل فر با حرارت پایین خشک کنید. وفتی خواستید تزیین کنید سرعت عمل داشته باشید چون تافی زود میبنده باید توتفرنگی و خلال پسته را روی سطح کارامل کمی فشار بدید https://eitaa.com/Maktabesoleimanisirjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشمانتان حرف بسیار دارد....💔 چشمانمان تاب دیدن چشمانتان را دارد؟؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید آوینی: اگر در جستجوی امام زمان هستی... او را در میان سربازانش بجوی.... ۲۲ اسفندروز بزرگداشت شهدا(سالروز تاسیس بنیاد شهید سال ۱۳۵۸) ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ ┄┅ ❥❥❥ ┅ 🌱🌹مکتب سلیمانی 👇 ┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. باباهه به پسرش میگه کلاغ خبر آورده سیگار میکشی.. پسره میگه من سیگار میکشم؟! تو چی میکشی که با کلاغ حرف می‌زنی؟! 😳🙄😂 ⭐️🕊⭐️🕊⭐️🕊⭐️🕊⭐️ مکتب سلیمانی سیرجان 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
‏خدمت سربازی فقط اونجاش که فرمانده گفت کی لیسانس معماری داره... گفتم من😌😊 گفت بیا آجرهای این کامیون رو خالی کن مهندس؛ ببینم درستو خوب خوندی یا نه 🤦🏻‍♂ 😂😂😂 ┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄ 🌱🌹مکتب سلیمانی 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
علامه حسن زاده آملی "ره" سینه خود راشکافتم به هرجای آسمان رفتم این سید، مقام معظم رهبری را دیدم، باید قنبر حضرت خامنه ای کبیر بود. 🌺مکتب سلیمانی 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
🚨 اگه امشب ، فردا شب و پس فردا شب کار واجبی ندارید از خونه خارج نشید و مواظب بچه هاتون باشید 🌸عضوشوید👇 مکتب سلیمانی سیرجان https://eitaa.com/Maktabesoleimanisirjan