eitaa logo
مکتب سلیمانی سیرجان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
4.8هزار ویدیو
43 فایل
🎨 انجام طرح های گرافیکی(پوستر،بنر و..) 💌 تولید و نشر محتوای اعتقادی ،تربیتی... ارتباط با ادمین؛ تبلیغ نداریم @Ahmadif313 💓دریافت صدقات و نذورات جهت کمک به نیازمندان تحت پوشش خیریه مون: 6037991772811521
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨 اگه امشب ، فردا شب و پس فردا شب کار واجبی ندارید از خونه خارج نشید و مواظب بچه هاتون باشید 🌸عضوشوید👇 مکتب سلیمانی سیرجان https://eitaa.com/Maktabesoleimanisirjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مکتب سلیمانی سیرجان
پیرزاده همچنان با ماشینش در راستای حرکت ریحانه حرکت می کرد و اونو صدا می زد. ریحانه لحظه به لحظه مع
🔵 یک هیجانی و زیبا👇 نویسنده: 🔴 (قسمت صد و سه) ریحانه نفسشو با صدا آزاد کرد. خشم، هیجان و اضطراب تو وجودش در حال جوشیدن بود. به اطرافش و به رهگذرانی که تو پیاده و یا عرض خیابان در حال گذر بودن و به ماشین هایی که با سرعت از هم سبقت میگرفتن و گاهی با صدای قیژ ترمز میگرفتن و می ایستادن و به مسافرای منتظر ماشین کنار خیابون ، نگاه کرد. ریحانه موندن تو اون وضعیت رو که گهگاهی افرادی سرشونو به طرفش برمی گردوندن یا زیر چشمی نگاش میکردن، درست ندانست. فرود پیرزاده با صدای به ظاهر آروم ولی در باطن قاطی خشم و کینه گفت: خانم فضلی خواهش می کنم سوار شید این مدلی ایستادن خیلی تابلوه. ریحانه دست لرزانشو به دستگیره ی در صندلی عقب ماشین گرفت و با تردید در حال فوران در صندلی عقب ماشین نشست. فرود پیرزاده از آینه ی جلوی ماشینش به صندلی عقب و چهره مضطرب ریحانه نگاه می کرد و همین که از سوار شدن او مطمئن شد، پاشو رو پدال گاز فشرد و با سرعت حرکت کرد. ریحانه با صدای لرزان لب زد: من گوش میدم حرفتونو زود بگید. فرود پیرزاده پوزخندی بی صدا زد و گفت: بله الان خدمتت عرض می کنم و به سرعت وارد خیابان فرعی شد. ریحانه هراسان شد و پرسید این که راه مترو نیست؟! فرود پیرزاده با همان پوزخندی که به سختی میشد اونو از آینه مقابلش دید، گفت: خیابون این موقع روز شلوغه راه های فرعی خلوت تر هستن!! ریحانه هنوز فرصت نکرده بود این چند کلمه حرفشو تو ذهنش حلاجی کنه که ماشین متوقف شد. چشماش از هراس، اضطراب باز مونده از شیشه ماشین بیرون رو نگاه کرد. قبل از اینکه بتونه از علت توقف ماشین چیزی بپرسه ، دو سایه سیاه در دو طرف ماشین پیداشون شد، در ماشین رو باز کردن و به سرعت در دو سمت ریحانه نشستن. با بسته شدن در، ماشین با سرعتی که صدای ناله موتور رو هم درآورد حرکت کرد. ریحانه با وحشت داد زد: اینجا چه خبره؟! چیکار می کنید؟! مسعود بدیع زادگان با خنده ی کریه صورتشو به صورت او نزدیک کرد و گفت: داریم میریم عشق و حال!! پرده ی اشک چشمای ریحانه رو پوشوند و جیغ زد: بی شرف های نجس ولم کنید بعد دستشو از رو شکم شاهین نجفی نیا که با چشمای خمار بهش خیره بو، رد کرد و دستگیره در رو گرفت اما قبل از اینکه اونو بکشه دستای پرقدرت و بزرگ نجفی نیا رو دستای ظریفش قرار گرفت و اونو از دستگیره در جدا کرد. ریحانه خودشو مث گنجشکی اسیر تو چنگال گربه ی سیاه گرسنه حس کرد و با تمام توانش شروع به جیغ کشیدن کرد اما صدای جیغش با قرار گرفتن دستای مسعود رو دهنش خفه شد. 🔴 (قسمت صد و چهار) ماشین به سرعت جلو می رفت و ریحانه رو به طرف سرنوشت نامعلومی و وحشتناکی می برد. دست چپشو به سختی از زیر چادر درآورد و ناخن های پر از تنفرشو رو دست مسعود کشید. دست مسعود یه کم زخمی شد و سر ریحانه داد زد «بی شعور لاشی» و با دست راستش دست ریحانه رو اسیر کرد. نجفی نیا در سمت راست ریحانه تن و جسمشو کاملاً به جسم لرزان ریحانه چسبونده و با دست به بدن نسبتاً لاغرش تعرض می کرد. در سمت چپش هم بدیع زادگان اونو تو حصار جسم خودش گرفته و نفس کشیدنو براش سخت کرده بود. اشک های داغش برای داغ دلش می ریختن بدون اینکه از حس بیچارگیش کم کنن. هیچ وقت به چشم نامحرم زل نزده بود چه برسه به اینکه حریم بدنشو کاملاً لمس کنند و آزارش بدن. فرود پیرزاده از آینه جلوش اونو نگاه می کرد و به بیچارگیش پوزخند می زد. ماشین از خیابان های شلوغ شهر گذشت و به خیابان های خلوت قسمت شمالی شهر رسید تا اینکه جلوی یه ساختمانی ویلایی و مجلل وایساد. نمای ساختمان با سنگ گرانیت قهوه ای و کرم رنگ طراحی شده و ستون های سفید رنگ در دو سمت درش باشکوه ترش کرده بود. فرود از ماشین پیاده شد، درو باز کرد و عجله ای ماشین رو داخل حیاط برد. چشمای لرزان ریحانه ساختمان دو طبقه قشنگ با بالکن های گل کاری شده و پنجره های سفید و مردای همراهشو می پاییدن و بعد از برداشته شدن دست مسعود بدیع زادگان از رو دهنش فریاد کشید منو کجا آوردین کثافت ها؟! ول کنید آشغال های عوضی! جواب سؤالش ضربه پشت دست بدیع زادگان بود که همزمان رو سرش داد کشید خفه شو گفتم که عشق و حال!! و بعد دستاشو کشید و به زور از ماشین پیاده ش کرد. فرود پیرزاده در اصلی ساختمان که از جنس UPVC سفید رنگ بود و طرحی از سنگ نگاره های تخت جمشید روش جلب توجه می کرد، رو باز کرد و با اشاره دستش به طرف داخل ساختمان، چشمکی زد و گفت: دوستان بفرمایید داخل دم در بده!! و خودش وارد ساختمان شد. پاهای ریحانه کنار ماشین رو زمین میخکوب شده بود توان حرکت نداشت و زبانشم سوال پرسیدن از یادش رفته بود و مات به در ساختمان زل زده بود.
شاهین نجفی نیا با دستای بزرگش به پشت ریحانه ضربه ی محکمی زد و اونو به طرف در ساختمان هول داد. ریحانه تعادلشو از دست داد و رو زمین افتاد و چادر از سرش کنده شد. نجفی نیا پشت یقه پالتوشو گرفت، بلندش کرد و اونو به زور کشون کشون به داخل ساختمان برد. پشت سرشون مسعود وارد ساختمان شد و درشو قفل کرد. 🔴 (قسمت صد و پنج) ریحانه تو هال ساختمون وایساده بود که 5 فرش 12 متری با فاصله از هم در بخش های مختلف کفِش پهن بودن و دو دست مبل 7 نفره در سمت راست و چپ آن قرار داشتن. با اینکه حدس زدن در مورد اینکه اون سه نفر چه خوابی براش دیده بودن سخت نبود، اما عمیقاً دوست داشت باور کنه اتفاق خاصی قرار نیس براش بیفته. قلبش تند تند به قفسه سینه ش می زد و وحشت زده داد و فریاد راه انداخت که: بیشعورهای بی شرف منو برای چی آوردین اینجا؟! با من چیکار دارین؟! فرود پیرزاده جلو اومد، چشمای آبیشو به چشم سیاه ریحانه داد و با لحنی که نفرت ازش می چکید و پوزخند چاشنیش بود، گفت: آمدی اینجا بفهمی عاقبت سوسه اومدن و جاسوسی کردن چیه!! البته روز بعد از سرنگونی رژیم خودم دارت می زنم زنیکه متحجر لاشی!! این حرف ریحانه رو جری کرد و مث برق سیلی محکمی به صورت پیرزاده زد. پیرزاده با دست صورتشو لمس کرد و یه دفه مث ببر زخمی به ریحانه حمله ور شد، یقه پالتوشو گرفت و دو تا سیلی محکم به صورتش زد. شاهین نجفی نیا تا وارد ساختمون شد رو مبل نشست و با گوشیش سرگرم بود، و دادی کشید و گفت: فرود اون نوشیدنی های عشق رو کجا گذاشتی؟ هوس داغی کردم! مسعود رو میز جلوی مبل نشست و ماهواره رو روشن کرد و به شاهین گفت: نکبت از صبح داری می خوری بعد دوباره میگی هوس کردم!! کم بخور حداقل بتونی بدون دردسر برسی خونه!! فرود پیرزاده مچ دست ریحانه رو اسیر دستای پرقدرتش کرد و گفت: پاشو بیا تو اتاق خودمه. مسعود تو هم هیکل گندتو از رو اون میز بردار می شکنه!! ریحانه که شعله های بدبختی رو تو یه قدمی خودش میدید و تمام راه های فرار رو بسته می دید بی پروا با تمام توانش شروع به جیع کشیدن کرد. فرود پیرزاده بی توجه به جیغ های ریحانه فقط بهش گفت خفه شو و اونو به سمت راه پله های مورب و سفید چوبی ته هال کشوند. مسعود و شاهین هم به دنبالش روان شدن. ریحانه در حالی که همچنان جیغ می کشید و می گفت ولم کنید حیوونا، سعی می کرد دستاشو از دست فرود پیرزاده بیرون بکشه. بدیع زادگان با داد گفت: این آشغالو خفه کن سرم رفت. الان همسایه ها می ریزن اینجا! پیرزاده دست چپشو رو دهن ریحانه گذاشت، اونو از پله ها بالا برد و به داخل اتاقی با در شیری رنگ در سمت چپ راه پله ها در طبقه دوم، پرت کرد. ریحانه تعادلشو از دست داد و رو فرش 6 متری دستباف کف اتاق افتاد. ادامه دارد ...... ✅ادامه این زیبا را هر شب حوالی ساعت۲۱ اینجا بخوانید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
کی بود میگفت سیر داستان قابل پیش بینیِ 🤔خب الان چطور؟ میتونید ادامه رمان رو پیش بینی کنید 😁👇 https://harfeto.timefriend.net/16727645480333
یاٰ اَرْحَمَ الرّاٰحِمیٖن 🪻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلااااام✋😍 چطورے؟خوبی؟ کجایییی؟در چه حالے؟ پاشو هرجا هستی سرکار یا تو خونه یا.. در پنجره رو باز بذار هواے تازه برسہ به سلولهاے قشنگت🍃 و از تــــــــــــــــــــه دل خداروشکر کن😍 کہ امروز مریض نیستی زیر سقف خونہ گرمت نشستی اتفاق بدی نیوفتاده و تو سالـــــمی و خانواده ات ❤️ بابت داشتہ های امسالت اون هایی کہ امسال خدادبهت داد🍃 بابت اونهایی کہ امسال ازت گرفت 🎈 بابت اون هایی که می خواستی ولی نشد 🍬 بابت همش خداروشکر کن 😍 و ازش بخواه کہ عمرت رو پربرکت و پرمعرفت کنہ🍃 🌸عضوشوید👇 مکتب سلیمانی سیرجان https://eitaa.com/Maktabesoleimanisirjan
🎈 کودکی که کتک می خورد علاوه بر نگرانی و احساس حقارت از احساس انتقام و خشم های سرکوب شده هم رنج می برد. 👈 چنین کسی طبیعی است که بعدها نتواند رفتاری نرمال و منطقی در مقابل قوانین محل کار و زندگی، یا افراد مافوق خود پیدا کند. او همواره دیگران را مقصر خواهد دانست و در هر مشکلی به جای حل مشکل دنبال مقصر خواهد گشت. این افراد نمیتوانند انتقاد را تحمل کنند! 🌺مکتب سلیمانی 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
🔰 شیربادام خواص درمانی⤵️ ○ کاهش خطر بیماری های قلبی ● به کاهش وزن کمک میکند ○ استخوانها را قوی میکند ● مفید برای دیابت ○ مراقبت از پوست ● سلامت چشم ○ قدرت عضله ● سلامت کلیه ⚜✍خوردن روزانه یک لیوان شیربادام توسط بچه‌ها موجب جبران کمبود آهن و کلسیم و همچنین افزایش قدرت ایمنی بدن میشه، این نوشیدنی مقوی که به اصطلاح بهش شیر بادام گفته میشه علاوه بر اثرات مقوی گفته شده موجب تقویت حافظه کودکان هم میشه. 🌺مکتب سلیمانی 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️امام زمان علیه السلام فرمودند: این طور به من سلام کنید... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ مکتب سلیمانی سیرجان 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از مراسم واقعی و اصیل چه می دانید؟ مراسم مقدسی که در زمان ایران باستان انجام می شد و موضوع آن خدایان و فرشتگان و معنویت بود اما در زمان پهلوی به کلی ماهیت آن دگرگون شد و به مراسمی سخیف که نه اسلامی است و نه ایرانی، تبدیل گشت. توضیح میدهد 🌸عضوشوید👇 مکتب سلیمانی سیرجان https://eitaa.com/Maktabesoleimanisirjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ باید هر روز چند بار ببینیم؛ همه مسئولیم و انتقاد موجب تقویت نظام است. لینک صفحه اسلامکده در اینستاگرام ═✧❁🌸❁✧═ ═✧❁🌸❁✧═ مکتب سلیمانی سیرجان 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
تا پاکیزه نباشی، پاکیزه بهت نمی‌دهند. حالا چه کنیم باطنمان پاک شود؟ درقدم اول با خودت قراربگذار به کسی پرخاش نکنی. ما زیارت می‌رویم، نماز جماعت میخوانیم، پس چه می‌شود که توفیق پیشرفت نداریم؟ وقتی بررسی کنیم، می‌بینیم ریشه مشکلات زبان است! با حرف کسی را می‌زنیم یا غضب و پرخاش می‌کنیم. 🌸آیت الله فاطمی نیا رحمت الله علیه 🌺مکتب سلیمانی 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حاج‌ قاسم سلیمانی: اولین پایه ی رسیدن به مقام شهید و به مقام شهادت، مسئله هجرت است. هجرت از خود، هجرت از مقامات خود، هجرت از مال خود، هجرت از مکان خود، هجرت از دلبستگی‌های خود، هجرت از زیبایی‌های خود. شهدا، این هجرت را در همه‌ی ابعادش در حد کمال انجام دادند. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ ┄┅ ❥❥❥ ┅ 🌱🌹مکتب سلیمانی 👇 ┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مکتب سلیمانی سیرجان
شاهین نجفی نیا با دستای بزرگش به پشت ریحانه ضربه ی محکمی زد و اونو به طرف در ساختمان هول داد. ریحانه
🔵 نویسنده: 🔴 (قسمت صد و شش) ریحانه نیم خیز شد، آرنج دست چپشو به خاطر درد با دست راست مالید و با چشم گریون به در اتاق زل زد. فرود پیرزاده و دوستاش وارد اتاق شدن و پیرزاده در اتاق رو قفل کرد و کلید رو تو جیب شلوار اسلشش گذاشت. تو اون اتاق 20 متری یه تخت بزرگ دونفره و یه میز کامپیوتر بزرگ وجود داشتن و اومدن چهار آدم بزرگسال فضای خالی اتاق رو کم می کرد. ریحانه از چشم اونا پیام خوبی حس نمی کرد. از چشم آبی فرود پیرزاده موجی از خشم و هوس فواره می زد، چشمای نجفی نیا غرق مستی الکل بود و مسعود بدیع زادگان مث فاحشه های آخر شب به تن و بدن مستور در لباس ریحانه نگاه میکرد. ریحانه که داشت به ته جاده ی ناامیدی نزدیک می شد، با بیچارگی جیغ کشید: بی شرف ها برای چی منو آوردین اینجا؟! چرا ولم نمی کنید برم؟! و خودشم خوب می دونست جواب این سؤال وحشتناک تر از تمام کابوس های تمام زندگی اونه. فرود پیرزاده به طرفش خیز برداشت، یقه ی اسپرت پالتوی سبز پسته ایشو گرفت و گفت: بهتره داد و بیداد نکنی اینجا کسی صداتو نمیشنوه!! وقتی داشتی جاسوسی می کردی باید فکر اینجاشم می کردی!! البته این خر حزب اللهی ها همشون جاسوسن و آدم کش!! بعد چشماشو خمار کرد، دستی رو لبای ریحانه کشید و گفت: نه مثل اینکه لبات زیادم بدفرم نیست!! درسته خیلی قلوه ای نیست ولی باریک و بی ریختم نیست!! خوبیش اینه که واقعیه و ژل زده نیست!! این حرفش خشم ریحانه را خیلی بیشتر کرد، با دستش دست پیرزاده رو کنار زد و یه تف تو صورت او انداخت. پیرزاده فریاد کشید و گفت کثافت بیشعور و با پشت دست جوری تو دهن ریحانه زد که لب پایینش پاره و خونی شد. نجفی نیا به طرف کمد رفت و بطری مشروب رو از توی اون درآورد و رو صندلی جلوی میز کامپیوتر نشست و مشغول خوردن شد. مسعود رو تخت نشسته بود و سیگاری روشن کرده و مشغول کشیدن شده بود. پیرزاده یقه پالتوی ریحانه رو گرفت، بلندش کرد و گفت: بچه ها بیاین که عشق و حال داره شروع میشه!! اشک ریحانه با خون لبش قاطی شده و برای رسیدنش به ته جاده ی ناامیدی و بدبختی شروع به جیغ زدن کرد. جواب جیغ هاش ضربه ی دست مسعود بود که ته سیگارشو داخل سطل آشغال گوشه اتاق انداخته و به طرفش اومده بود. ضربه ی دست مسعود زیر چشم ریحانه رو کبود کرد و بی اختیار دستاشو حائل صورت رنجورش کرد. 🔴 (قسمت صد و هفت) پیرزاده چشمکی حواله ی چشمای اشکی ریحانه کرد، دستشو به طرف یقه ی لباس او برد و اونو کشید. ریحانه گریان جیغ کشید چکار داری؟! دست کثیفتو بکش! پیرزاده لبخند هوس آلودی زد و گفت: خودت پالتو رو درمیاری یا خودم درش بیارم؟! اگه خودم درش بیارم ممکنه دکمه هاش کنده بشه ها!! این حرف برای ریحانه خیلی گرون اومد یعنی باید با دستای خودش لباس هاشو جلوی سه تا نامحرم از تن درمیاورد؟! چه سؤال سخت و وحشت آوری!! مغزش در حال حلاجی این فکر بود که با ضربه دست مسعود رو تخت که پشت سرش بود افتاد. دوباره جیغ کشیدنو شروع کرد. جیغ تنها سلاحش بود که امید داشت کسی از همسایه ها یا رهگذرای کوچه خلوت بشنون و به کمکش بیان اما انتظارش بیخود بود. مسعود بدیع زادگان به طرف تخت آمد رو تنش خیمه زد و رو سرش داد زد که: خفه شو. چرا بیخودی جیغ می کشی؟! اینجا هیچ کس صداتو نمی شنوه!! بعدم شروع به بازکردن دکمه های پالتو کرد. ریحانه ناخن های کوتاهشو جلو آورد و اونو با تمام توانش رو دست مسعود کشید. دست مسعود خراش برداشت و سیلی محکمی به صورت ریحانه زد و گفت: وحشی بیشعور مرتجع. خون از دماغ ریحانه جاری شد و صدای جیغش با گریه قاطی شد. مسعود با خشونت بیشتری دکمه های پالتو رو تا ته باز کرد و اونو از تنش بیرون کشید. سرعت عملش باعث شد سر ریحانه به تاج تخت بخوره. دستشو به سمت سرش برد و با داد گفت: وحشی های بیشعور ولم کنید. حیوونای کثیف. خدا جوابتونو بده! نجفی نیا و پیرزاده کنار تخت وایساده بودن و به درد کشیدن ریحانه نگاه میکردن . نجفی نیا قهقهه ی مستانه سر داد و گفت: فعلاً که جواب نمیده!! دیدی خدایی وجود نداره که نجاتت بده!! خداتم وقتی بهش نیاز داری ولت کرد متحجر!! پیرزاده با پوزخند عمیق رو لبش جلو اومد و با صدای کشداری گفت: مسعود برو کنار بقیش کار خودمه!! مسعود با اکراه دستشو که رو لبه تونیک مشکی رنگ عزای ریحانه بود، برداشت، از رو تخت بلند شد و گفت: کیفش به همین قسمتش بود. فرود گفت نترس تا چن دقیقه دیگه کیفت حسابی کوک میشه و هر کاری دلت خواست می تونی بکنی!! ریحانه دستاشو بغل کرد و گریان و جیغ زنان گفت: پست فطرت های آشغال خدا لعنتتون کنه!
تخت تکانی خورد و پیرزاده روش نشست. دستای سفید پیرزاده به زور دستای ریحانه رو از هم باز کرد و با یه حرکت تونیک مشکی رنگ رو تا گردنش بالا کشید. تونیک در قسمت گردن و دستای ریحانه گیر کرد، دچار حس خفگی شد و دستاش از کار افتادن و شل شدن. پیرزاده هم با یه حرکت آنی لباس رو از سرش بیرون کشید و با چشمای هیزش به بدن ریحانه که تنها پوشش تاب کوتاهی بود، خیره موند. 🔴 (قسمت صد و هشت) دستای پیرزاده با خشونت از رو تاپ جسم ریحانه رو لمس کرد و ریحانه دشمن رو کنار دروازه های جسم زخمیش دید و تنها کاری که تونست انجام یده بلندتر کردن جیغ ها و نعره های دردمندش بود. پیرزاده دست هوس آلودشو از رو تن و بدن او برداشت، دو طرف صورتشو گرفت، به زور لباشو از هم باز کرد و گفت: هیس داریم به جاهای خوبش می رسیم چرا کولی بازی درمیاری!!؟ می دونی تا حالا چند تا دختر خواستن خودشونو به من غالب کنن که فقط یه بار باهاشون بخوابم؟! تو خیلی خوش شانسی که من خودم اومدم سراغت. من که از اون بسیجی های کثیف بوگندو خیلی بهترم!! ریحانه چشماشو بست و سعی کرد با دستاش دست پیرزاده رو از خودش جدا کنه اما قوتی تو دستای خسته ش نمونده بود که کاری از پیش ببره. پیرزاده بعد از تعرض به جسمش، با خشونت تاپ رو از تنش بیرون کشید در حالی که چشمای مست شاهین نجفی نیا و چشمای پر از شهوت بدیع زادگان بهش زل زده بودن. نجفی نیا رو تخت نشست و گفت: فرود لخت کردن بالا تنه که سهم تو شد پایین تنه سهم خودمه!! پیرزاده از روی تخت بلند شد و گفت: فقط قسمت درآوردن شلوار!! چون براش برنامه دارم!! ریحانه به سمت تاج تخت عقب عقب رفت، دستاشو بغل کرد، پاهاشو تو شکمش جمع کرد و با داد و فریاد شروع به نفرین جماعت هوس باز و متجاوزای به روح و جسمش کرد: خدا لعنتتون کنه! خدا نابودتون کنه! خدا تک تک این لحظه ها رو جلوی چشمتون بیاره! ولم کنید. چرا با من این کارو می کنید!! شاهین نجفی نیا به همون صورت نشسته رو تحت خودشو تا کنار ریحانه جلو کشید، موهای پریشان ریحانه که بی نظم رو صورتش ریخته بودن رو گرفت و گفت: چه جالبه موهاش مثل پر نرمه! خیلی طبیعیه! رنگشم جالبه نه میشه بگی سیاهه و نه میشه بگی قهوه ایه! حسرت به دلم موند این دوست دخترای ایکبریم هفته ای یه بار تغییر رنگ مو ندن و خودشون باشن! اگه دوس دختر خودم بشی همیشه موهاتو خودم می بافم! ریحانه جیغ کشید: خفه شو عوضی بیشعور. حیوون کثیف! خدا لعنتت کنه! و با دستش رو دست شاهین زد و دست اونو از موهاش کوتاه کرد. نجفی نیا صورتشو به صورت خیس از اشک ریحانه نزدیک کرد، چنگ تو موهای آشفته ریحانه انداخت و اونو با خشونت کشید و گفت: آشغال جاسوس! هر وقت خداتو دیدی سلام منم بهش برسون و از طرف من ببوسش!! تازه این اولشه!! فردای بعد از براندازی خودم همتونو آتیش می زنم. قسم می خورم یه دونه پاسدار زنده نزارم! ادامه دارد ...... ✅ادامه این زیبا را هر شب حوالی ساعت۲۱ اینجا بخوانید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
دوستان چون پیام های ایتا محدودیت کارکتر داره من میتونم ۳ پارت از رمان رو در دو تا پیام تنظیم کرده و بفرستم برای پارتهای بیشتر تعداد پیام های کانال زیاد میشه و شاید از حوصله برخی دوستان خارج باشه بنابر این اگر تعداد زیادی از عزیزانی که رمان رو میخونید متقاضی پارتهای بیشتری باشید نهایت دوپارت دیگه اضافه میکنم که میشه هر شب ۳ پیام مربوط به رمان البته بشرط اینکه تعداد افراد زیادی موافقت کنید مثلا بالای ۱۰۰ نفر😁👇 https://harfeto.timefriend.net/16727645480333
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏‎ یک شبه و تموم میشه اما یک لحظه غفلت، نتیجه اش میشه یک عمر پشیمونی... مراقب خودتون باشین رفقا!‏‎ ❤️🖇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان گرامی شما می توانید جهت اطلاع از برنامه های ستاد نماز جمعه شهرستان عضو کانال اطلاع رسانی شبکه امامت سیرجان شوید شبکه امامت سیرجان در ایتا👇: https://eitaa.com/namazesirjan این پیام رو برای دوستان خود نیز ارسال بفرمایید🌺
بـه نـام خـدایـی کـه ؛ مـن رو تـبـدیـل کـرد بـه خـودم...🖇❤️
سلااام حال احوال؟ 😍 جواب سلام که واجبه حالا خود دانید 😉 روزتــــــــــون بخیر و نیکی اهالی محتـــــرم مکــــتب سلیـــــمانی سیرجان ❤️🖇 شنیدی میگن خودت باش مگه خودت چشه ‌؟🤔 این که میگن خودت باش یعنی بهترین ورژن خودت باش😊 نه این که تمام صفات بد تو رو کنے و بهش بنازی به بهونه‌ے این که خودمم!! من همینم که هستم ! نه بابا خودتو اپدیت کن برو ورژن های بالاتر و بهتر 😉😅 ایام آخر ماه شعبان هستش 🌸 بیاین امروز به هم یه قول بدیم ... هرکاری داریم انجام میدیم همراهش "ذکر استغفار و ذکر های ماه" رو بگیم🌼 به این میگن استفاده از فرصت ها☺️👌 " المومِنُ کَیِّس"😇 حالا عکس رو باز کن که سفارش امام رضا جانمون هستش برای روز های آخر ماه شعبان یادمون باشه🙏 😍 🌸عضوشوید👇 مکتب سلیمانی سیرجان https://eitaa.com/Maktabesoleimanisirjan
❤️ به جای اینکه همیشه به این بیاندیشیم که ما از همسرمان چه می‌خواهیم کمی فکر کنیم که همسرمان از ما چه می‌خواهد.❤️ اینطوری فکر کردن در حل بسیاری از مشکلات در زندگی راه‌گشاست.👌 و حس هم‌نوع دوستی و محبت به همسر و نیز حسن‌ظن را در ما زنده خواهد کرد.🌸🌷 🌺مکتب سلیمانی 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 🌹👏عروس و داماد که کارت دعوت فرستادن برای امام رضا(علیه السلام) و امام را دعوت کردن به عروسیشون، حالاببینیدامام رضا علیه السلام براشون چی کارکرده!😭 ═✧❁🌸❁✧═ مکتب سلیمانی سیرجان 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 ابتدا ب گوشت چرخکرده پیاز و گوجه میکس شده بزنید نمک و پودر فلفل پودر زنجبیل ادویه زردچوبه بزنید مواد گوشتی مخلوط کنید نان پیتا یا نان لواش طبق کلیپ برش بدین و بعد مواد گوشتی بزنید و ب شکل قیف جمع کنید برای 12 نان پیتا نازک ، نیم کیلوگرم گوشت ، 2-3 پیاز ، 5 گوجه فرنگی لازمه برای اولین بار 25-30 دقیقه در فر با فر 180 درجه در فر می پزیم. سپس فویل را برداشته ، پنیر را بپاشید و 20-30 دقیقه دیگر آن را بپزید ، تا زمانی که قهوه ای طلایی شود. ✍به جای این موادی که داخل قیف ها قرار داد ؛ هرچیزی که در اختیار دارید میتونید بریزید (دوپیازه؛ مواد سمبوسه و....) و نوش جان کنید 😋 🌸عضوشوید👇 مکتب سلیمانی سیرجان https://eitaa.com/Maktabesoleimanisirjan