17.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#افطاری
#آشپزی
#ماهی_شکمپُر شب عید
با دستور اصیل شمالی 🐟🍀
ماهی دوعدد
گردو:۵قاشق غذا خوری
سبزی معطر: جعفری ،گشنیز ،چوچاق ،نعنا،برگ سیر یا تره
رب انار :به مقدار دلخواه
رب الوچه:به مقدار دلخواه
پیاز سرخ شده :یه قاشق غذا خوری
سیر رنده شده :به میزان دلخواه
زعفران:به میزان دلخواه
ادویه ماهی
@Maktabesoleimanisirjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبل از افطار چه عملی فضیلت داره؟
آیت الله ناصری (ره)
#ماه_رمضان
@Maktabesoleimanisirjan
مکتب سلیمانی سیرجان
#رمان_عاشقانه #قسمت_هشتم غرق افکار خودم بودم به اطرافم توجه ای نداشتم که صدای ملایمی من را از این
#رمان_عاشقانه
#قسمت_نهم
صدای اذان مسجد نسیم دلنشینی را سمتم نشانه گرفت.
- بلند شو دخترم
به حرفش بیاختیار گوش کردم.
کیسه هارا برداشتم و پشت سرش شروع به حرکت کردم نزدیک مسجد که رسیدم
سست شدم ؛ ایستادم!
من با این آرایش و مانتو چه طور وارد مسجد شوم؟ #حرمت و #احترام مسجد را حاج بابا خوب یادم داده بود.
بی بی که دید ایستاده ام رو کرد به من و متعجب پرسید:
- چرا نمی آیی؟
باز هم خِجل لب زدم
_من وضو نگرفتم، چادر هم نیاوردم.
بی بی با لبخند گفت:
- وضوخانه همین کنار در است من هم میخواهم وضو بگیرم بیا عزیزم.
به وضوخانه که رسیدم سریع آرایشم را پاک کردم و وضو گرفتم. در آینه ی روبه رو دیدم که بی بی با خنده ای شیرین و محبتی مادرانه، چیزی که سالها در حصرتش بودم به طرفم می آمد.
- دخترم این چادر را از مکًه آوردم. مسجد النبی را با این چادر طواف کردم. دختر حاج آقا علوی این هدیه را از من قبول می کنی؟
دوست داشتم بپرسم...
به خاطر پدرم چنین مهربان محبت می کنید؟ یا من زیادی مورد عنایت خدا هستم که شما را دیدم!
سکوتم را که دید. چادر را باز کرد و روی سرم انداخت چادری با گلهای فیروزه ای...
-زیبا بودی زیباتر شدی عزیزم
خوشحال از حسی که داشتم لبخندی زدم و تشکری کردم که به سمت مسجد راه افتادیم.
با چه حسرتی اطراف رانگاه می کردم.
داخل حوض دنبال قایق های بچگی ام میگشتم. انگار دنبال رد پایی از زندگی بودم.
هرچه بیشتر اطراف را نگاه می کردم ردپای خاطراتم برای من پررنگتر میشد.
از اینکه بعد از سال ها در چنین موقعیتی بودم حس های متفاوتی راتجربه می کردم،
٫٫حس خوشحالی ؛ که بعد از سالها به آغوشی امن ، پناه آورده بودم!
٫٫حس خجالت ؛ که چرا دیر به یاد پیدا کردن آرامشم بوده ام!
در فکر فرو رفته بودم که صدای بچه ها من را به خود آورد. چه زیبا و سرخوش می خندیدند.
بی بی با ملایمت زیر گوشم گفت:
- کفش هایت را در کفشداری بگذار. مادر جان، الان نماز را اقامه می کنند.
من نیز به حرفش گوش می کردم.
کفش ها را در جای خود گذاشتم. وارد مسجد شدیم.
خدای من چه آرامشی را احساس می کنم.
در صف ؛ کنار بی بی ایستادم و بعد از سالها نمازی را با عشق اقامه کردم. صدای گرم امام جماعت مسجد به این عشق دامن میزد.
بعد از اتمام نماز خانم ها خیلی گرم با من برخورد کردند. صداقت و پاکی رفتارشان را دوست داشتم.
بی بی نگاهی به پلاستیک ها کرد و گفت:
- شرمنده دخترم این نذری ها را پخش کن بین نماز گزاران که الهی #عاقبت_بخیر شوی.
تنها چنین دعایی از ته دل میتوانست لبخندم را پررنگ تر کند.
درون کیسه ها ظرف های یک بار مصرفی بود که درآن نون وپنبر ، میوه ، شیرینی و حتی بسته های کوچک نخود و کشمش هم قرار داشت.
من با کمک چند نفر دیگر تمام نذری ها را پخش کردیم.
عجب کار شیرینی بود..
فارغ از دنیای اطرافم به کارم مشغول بودم که گوشی داخل جیبم به صدا در آمد تا گوشی را برداشتم با دیدن شماره ی خانه یادم آمد امشب مهمانی ؛ نه چندان دلچسب انتظارم را می کشید.
به گوشه ای از مسجد رفتم تماس را وصل کردم که ملوک با حرص گفت:
- هیچ معلوم هست کجایی؟
- سلام جایی کار واجب پی...
نگاهی به گوشی انداختم.
خاموش بودن گوشی نشان از بی فکری ام می داد. شارژ تمام کرد و گوشیام خاموشی شده بود.
بی بی را کنارم دیدم که با نگرانی پرسید:
- دخترم چیزی شده؟
- از خانه تماس داشتم که شارژ گوشی ام تمام شد الان هم خاموش شده است. دست در کیف همراهش کرد و گوشیش را جلویم گرفت.
- بیا عزیزم زنگ بزن تا خانواده ات نگرانت نشوند.
- نیاز نیست...
هنوز حرفم تمام نشده بود که گوشی را در دستم گذاشت و به طرف جمعیت حرکت کرد.
تعارف را جایز ندانستم. باید به خانه خبر می دادم که کارم طول کشیده است.شماره ی خانه را گرفتم که ملوک جواب داد.
-الو...
- سلام، شارژ گوشی ام تمام شد.
من کارم بیرون طول کشیده شاید دیرتر به خانه برسم.
-رها تویی؟ زود بیا خانه ؛ تا نیم ساعت دیگر مهمان ها می آیند.
از لجش گفتم:
- مشخص نیست کی کارم تمام شود. من باید برم فعلا...
گوشی راقطع کردم پیش بی بی رفتم و نشستم. همان طور که در مفاتیح دنبال دعا میگشت گفت:
- الان دعای کمیل شروع میشود دعا را برایم پیدا میکنی؟
مفاتیح را گرفتم و از فهرست دعای کمیل را پیدا کردم. همان طورکه مفاتیح را به دستش میدادم گفت:
- خدا خیرت بدهد.
گوشی را به طرفش گرفتم و تشکری کردم و گفتم:
- شرمنده بی بی جان من باید بروم.
همان موقع بود که صدای دلنشین دعای کمیل فضای مسجد را پر کرد....
🌴ادامه دارد....
═✧❁🌸❁✧═
مکتب سلیمانی سیرجان 👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
امروز روز آخر سال است
میان دغدغه های رنگارنگتان،
بعد از این نو شدنها، تکاندنها، دور ریختنها و شستنها؛
این ثانیه های آخر را برای دلتان خرج کنید.
بتکانید؛ غبار اندوه را،
بشویید؛ زنگارِ بغض و کینه را،
دور بریزید تمام انرژی های منفی را ...
با دلتان تجدید بیعت کنید.
باور کنید هیچ نوشدنی، برای شما آرامش نمی آورد!
برای یک بار هم که شده، دلتان را نو کنید ...
آخر سالتان به خیر❤️
@Maktabesoleimanisirjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صد بار قربانت شوم بازهم بدهکارم
آه بابا علی دنبال رزق آخر سالم....
@Maktabesoleimanisirjan
4_5814413127734788317.mp3
4.06M
جز ۸ قرآن کریم، استاد معتز آقایی 🌸
@Maktabesoleimanisirjan
روانپزشک شده جلسهای ۳۰۰، فک کنم باید به حرف مامانم گوش کنم و برای درمان مشکلاتم به خدا پناه ببرم
✨✨✨✨✨✨✨✨
یبارم رفتم پیش روانشناس، دو ساعت باهاش حرف زدم، آخرش گفتم: دکتر، مشکلم چیه؟
گفت: ببین مشکلت اینه اینجا نونواییه، منم شاطرم، هرکی لباس سفید میپوشه که دکتر نیست، حالا پاشو برو 😂😂😂😅🤣🤣
✨✨✨✨✨✨✨✨
به حشمت میگن : اگه انگلیسی بخوای به کسی بگی بیا اینجا چی میگی 🙄
حشمت میگه : کام هیر 😎
میگن آفرین چه خوب بلدی 👏
میگن اگه بخوای بگی برو اونجا چی میگی 🤔
میگه : اول خودم میرم اونجا بعد میگم کام هیر 😂😂😂😂
✨✨✨✨✨✨✨✨
دختره رفته دکتر ميگه دلم درد ميکنه
دکتر گفته کجاي دلت هست؟ دست بزن
دختره شروع کرده به کف زدن👏🏻
ميگن دکتره يه آهنگ شاد خونده بعد مرده😂😂
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
مهربون فقط دستگاه خودپرداز بانک ... وقتی که موجودی حسابت کافی نیست
برای اینکه ناراحت نشی میگه: آیا درخواست دیگری دارید ؟😂😂😂😂
✨✨✨✨✨✨✨✨
انسان هایی که بیشتر عمر می کنند، دیرتر می میرند.
دانشمندا کار داشتن، خودم کشف کردم😂😂😂
✨✨✨✨✨✨✨
طرف رفته واسه آيفونش قاب خريده
يه ميليون تومن!
اون وقت من دو ساله به جای گلس
واسه گوشيم از
چسب نواری پهن استفاده ميكنم 😐😂
#طنز
#جوک
#لبخند
#شوخی
═✧❁🌸❁✧═
مکتب سلیمانی سیرجان 👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a