5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه غذای خوشمزه🧅🥩🧆
داوود پاشا
مقوی و مفید
برای تهیه رب انار فروشگاه مکتب سلیمانی پیشنهاد می کنیم☺️
✅یادتون که هست😃 آشپزی بدون وضو ممنوع
#آشپزی
https://chat.whatsapp.com/DUoONLmk6YOEFgRzu0hX8Z
📔از چیزی نمیترسیدم
💌 برشهایی از زندگینامه خودنوشت #حاج_قاسم_سلیمانی
3️⃣ خودساخته
🌙 شب، در خانه عبدالله، تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمیتوانم این کار را ادامه بدهم. باید به دنبال کار دیگری باشم. یک بار پول هایم را شمردم. تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادرم افتادم و خواهران و برادرانم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم. در حالت گریه به خواب رفتم.
📿 صدای اذان بلند شد. از دوران کودکی نماز می خواندم؛ اگرچه خیلی از قواعد آن را درست نمیدانستم. صدای نماز پدرم یادم است، همراه با دعای پس از سجده که پیوسته زمزمه می کرد:
الهی به عزتت و جلالت، خوارم مکن
به جرم گُنَـه شرمسارم مکن
مرا شرمساری به روی تو هست
مکن شرمسارم مرا پیشِ کس
🤲 نماز خواندم. به ياد زیارت «سید خوشنام، پیر خوشنام» دهمان افتادم. از او طلب کردم و نذر کردم: اگر کار خوبی گیرم آمد، یک کله قند داخل زیارت بگذارم.
☀️ صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر در بازی میرسیدیم سرک می کشیدیم: «آقا، کارگر نمیخوای؟» همه یک نگاهی به ما دو تا میکردند: مثل دو تا کره شیرنخورده، ضعیف و بدون ریخت! میگفتند: «نه!» یک کبابی گفت: «یک نفرتان را میخواهم، با روزی چهار تومان.» تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود، هر دویمان مثل طفلان مسلم به هم نگاه کردیم. گریهام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید. راه افتادم. تا آخر خیابان به عقب سرم نگاه میکردم. نمیخواستم آدرس او را گم کنم. تاجعلی گریه میکرد. صدا زد: «قاسم، رفيق...» ادامه حرفش را نشنیدم.
❓ مجدد، پرس و جو شروع شد. حالا سه روز بود از صبح تا شب به هر در بازی سر میزدم. بعضی درها که یادم میرفت، چند بار سؤال میکردم.
🛎️ رسیدم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. یکی یکی سؤال کردم. اول قبول میکردند. بعد از یک ساعت رد میکردند! به آخر خیابان رسیدم. از پلههای یک ساختمان بالا رفتم. صدای همهمه زیادی میآمد. بوی غذا آنچنان پیچیده بود که عنقريب(نزدیک) بود بیفتم. سینیهای غذا روی دست یک مرد میانسال، تندتند جابهجا میشد، مرد چاقی پشت میز نشسته بود و پول میشمرد: یک دسته پول! محو تماشای پولها بودم و شامهام مست از بوی غذا.
🔺 مرد چاق نگاهی کرد. با قدری تندی سؤال کرد: «چه کار داری؟» با صدای زار گفتم: «آقا، کارگر نمیخوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریهام گرفت. چهره مرد عوض شد. گفت: «بیا بالا.» از چند پله کوتاه آن بالا رفتم. با مهربانی نگاهم کرد. گفت: «اسمت چیه؟»
گفتم: «قاسم.»
- فامیلیت؟
- سلیمانی
- مگه درس نمیخونی؟
- چرا آقا؛ ولی میخوام کار هم بکنم.
🔊 مرد صدا زد: «محمد، محمد، آمحمد.» مرد میانسالی آمد. گفت: بله، حاجی.» گفت: «یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آورد. اولین بار بود میدیدم. بعداً فهمیدم به آن چلو خورشت سبزی میگویند. گفت: «بگذار جلوی این بچه.»
🍽️ طبع عشایریام و مناعتطبع(عزت نفس) پدر و مادرم اجازه نمیداد این جوری غذا بخورم. گفتم: «نه، ببخشید. من سیرم.» درحالی که از گرسنگی و خستگی، نای حرکت نداشتم. حاجی که بعداً فهمیدم حاج محمد است، با محبت خاصی گفت: «پسرم، بخور.» ظرف غذا را که تا ته خوردم و یک نوشابه پِپسی که در شهر دیده بودم راسر کشیدم.
🌺 حاج محمد گفت: «میتونی کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا بخوری. روزی پنج تومان به تو میدهم. اگر خوب کار کردی، حقوقت را اضافه میکنم.» برق از چشمانم پرید. از زیارت «سید خوشنام، پیر خوشنام» تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.❤️ https://chat.whatsapp.com/DUoONLmk6YOEFgRzu0hX8Z
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*#دعای فرج*
♡••
•🕊💚•
••
.
🍁دردم به جان رسید و طبیبم پدید نیست
دارو فـروشِ خسـتهدلان را دکان کجـاست؟
#خواجوی_کرمانی
#امام_زمان
#امام_زمان .
─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
@Maktabesoleimanisirjan
─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
مکتب سلیمانی سیرجان
ی! اما شیطان از اینکار چه سودی میبره؟ خب معلومه شیطان دشمن انسان هاست این کارش هم یه تیر و دو نشونه
https://chat.whatsapp.com/JnvztXrsFUl6P9Uz30ar0s
♡﷽♡
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#17
سینی محتوی استکان های دمنوش رو روی میز گذاشتم و همونطور که مینشستم با دست بفرما زدم:
_اولا همه با خدا ارتباط دارن ولی درک خدا به لحاظ شهودی برای همه مردم ممکن نیست و اینهم چیزیه که مربوط به اعمال خودشونه
ارتباط با عوالم غیر مادی یک سری ابزار شهودی میخواد یک کیفیت خاص میخواد همه مردم به سبب گناه ها و عدم مراقبت امکان این اتصال رو ندارن همه میتونن با خدا حرف بزنن و عبادتش کنن اما همه نمیتونن مستقیم پاسخ خدا رو درک کنن
برای همین خدا وقتی میخواد با مردم صحبت کنه یک واسطه ی انسانی قرار میده...
کسی که هم مردم حرفش رو بفهمن و هم اون بتونه خدا رو درک کنه یعنی باید آدم پاکی باشه قاعدتا
یعنی در واقع پیامبر یه حلقه ی واسط بین خدا و بنده هاشه که این ارتباط رو تسهیل و به نوعی کاتالیز میکنه و این لطف خدا به بشره
وگرنه خدا میتونست خیلی منطقی بگه من در فطرت انسان تمایل به خوبی ها رو قرار دادم عقل هم بهش دادم همین کافیه هرکی برمبنای فطرتش عمل کنه و صفات خوبش رو رشد بده و از گناهان دوری کنه به من نزدیک میشه و کم کم من رو درک میکنه مثل همین پیامبرها که قبل از نبوت هم با آدمای اطرافشون خیلی فرق میکنن و با خدا ارتباط دارن
شدنیه ولی خیلی سخته خدا دائما امتیاز میده که کار ما رو راحت کنه که تو فقط بتونی پاس کنی این امتحانت رو
خدا قدمهای زیادی به سمت ارتباط با بشر برمیداره با وجودی که بشر اصلا رفته توی یه وادی دیگه همه چیز رو میپرسته جز خدا!
ولی فلسفه اصلی پیامبری دو تا موضوعه؛
یکی اینکه چون ایده و طرح و مدل خدا برای رشد و تعالی و پرورش بشر الگوی #اجتماعی تمدنیه نه فردی؛
پس پیامبر برای امت نقش رهبر رو داره
چون برای امت سازی و تمدن سازی عنصر رهبری لازمه اینو تجربه بشری هم تایید میکنه
و دومین فلسفه پیامبری، الگو سازی برای امته یعنی خود پیامبر میشه تجلی عملی و انسانی تمام آموزه هایی که برای بشر آورده و مردم عملی و عینی با پروژه رشدشون آشنا میشن
خود شما هم تایید میکنید که آموزش عملی هر چیز خیلی بیشتر از مدل تئوریک جواب میده و این یک روش موفق تدریسه
که خدا هم دربرنامه آموزشیش ازش استفاده میکنه
حالا مواجهه تمدن کفر با این پیامبران چیه؟
کشتار و تخریب...
اگر کتاب مقدس رو بررسی کنید میبینید نه تنها خدا رو به طرز عجیب و غریبی تحریف کردن بلکه چهره پیامبران رو هم به بدترین شکل ممکن مخدوش کردن
یعنی کتاب مقدس پیامبران رو طوری ترسیم میکنه که تو اگر این آدم رو با این شخصیت و ویژگیها تو خیابون ببینی دزدم دستش نمیدی!
خب مگه میشه کسی برای شما دین بیاره از طرف خدا و خودش عامل نباشه و اونوقت شما مومن بشی؟
کسی بهت بگه دروغ نگو بعد خودش دروغ بگه حرفش روت اثر میگذاره؟!
اصلا مگه قحط آدمه که خدا اینا رو کرده پیغمبر اینا از آدمای عادی هم بدترن با توصیفات کتاب مقدس!
بعد برای توجیه این احوالاتی که برای پیغمبراشون نقل کردن اومدن یه قاعده قرار دادن که پیغمبر پستچیه
یه پیام برات آورده تو خودت باید به پیام توجه کنی اون پیامبر عصمتی نداره
خب پیامبری که عصمت نداره تازه کلی چیز بدتر از اینشم درموردش نقل کردید اصلا چطور بهش در وحی اعتماد میکنید از کجا معلوم کل مطلب رو دروغ نگه چطوری بهش اعتماد میکنید؟
بعد میگن خب فقط تو وحی معصومه ولی جاهای دیگه نه که این دیگه از اون حرفاست!
پیامبری یک شأنه یک جایگاه قدسیه طرف رابط شما با خداست!
هر کسی که شایستگی قرار گرفتن در تراز الگوی جامعه موحد رو نداره...
هرچند وقتی خداشون اون باشه بایدم پیغمبراش این باشن
یه نگاهی به داستان پیامبرا توی کتاب مقدس بندازید و ببینید چه تصویری ازشون ارائه دادن!
یکی از یکی بدتر!
نوح رو میگن اولین کسی بود روی کره ی زمین که از انگور شراب گرفت!
ابراهیم هم که زبانم لال یه آدم بی غیرت و ترسو که وقتی از مصر رد میشن در مسیر سفر به کنعان و به دربار فرعون احضار میشن چون میفهمه فرعون از زنش خوشش اومده نمیگه همسرمه میگه خواهرمه! که به طمع زنش نکشدش!
لوط رو میگن با دو تا دختر خودش زنا کرده
بعد این مثلا فرزندان زنا زاده رو میارن پیوند میزنن به نسب پیامبران بعدی یه جا فاتحه کل خاندان پیغمبری رو میخونن...
داوود و سلیمان هم که اصلا پیامبر نمیدونن پیامبر که پادشاه نمیشه یعنی نباید بشه!
پادشاه بنی اسرائیل میدونن ولی در حقیقت که پیغمبر هستن؛
داوود که اصلا در کتاب مقدس معذورم بگم شخصیتی به شدت منفور و فاسده!
کسی که به زن سپهسالار سپاه خودش تجاوز میکنه و اون زن هم باردار میشه
اونوقت اون بچه میدونی کیه؟!
سلیمان!!!
وحشتناکه واقعا...
سلیمان رو هم میگن بت پرست بوده چندین بت رو پرستیده!
یعقوب که شاهکاره!
خب خدا در باور اینها جسمیت داره دیگه میاد پایین میره بالا
شبا میاد پایین دعاها رو جمع میکنه و باید قبل از طلوع خورشید برگرد
مکتب سلیمانی سیرجان
ی! اما شیطان از اینکار چه سودی میبره؟ خب معلومه شیطان دشمن انسان هاست این کارش هم یه تیر و دو نشونه
ه بالا!
حالا داستان پیامبر شدن یعقوب چیه؟!
خیلی خنده داره واقعا میگه یکی از همین شبایی که خدا واسه جمع کردن دعاها اومده بود رو زمین دم صبح برگشتنی از کنار یه برکه ای رد میشه یعقوبم یه جوون بیکاریه پای این برکه نشسته تا خدا رو میبینه میگه بهترین وقته یه چیزی از خدا بگیرم میره خدا رو غافلگیر میکنه باهاش کشتی میگیره!
ژانت با چشم گرد شده گفت: کشتی میگیره با خدا؟! یعنی چی مگه میشه!
_بخدا عین عبارت عهد عتیقه*
خلاصه کشتی میگیرن و تازه خدا هم حریف یعقوب نمیشه! اینش عالیه
خلاصه خدا میگه ولم کن بذار برم تا من نرم خورشید طلوع نمیکنه مردم منتظرن صبح شه کار و زندگی دارن
یعقوب میگه نمیشه باید به من پیغمبری بدی
خدا اول مقاومت میکنه میگه نمیشه بعد که میبینه حریف یعقوب نمیشه میگه باشه بابا جهنم بیا این پیغمبری مال تو ولم کن!
یعقوب ولش میکنه خدا برمیگرده بالا!
یعقوب و نسلش هم میشن پیامبر!
بر اساس این داستان شایسته سالاری اصلا معنا نمیده انتخاب و هدف معنا نمیده پیامبرا هم لزوما باتقوا نیستن یه سری آدم زرنگن که موفق شدن از خدا امتیاز بگیرن
رابطه خدا پیغمبری رو مثل روابط سیاسی سیاستمدارا جلوه میده! مخدوشش میکنه...
کتایون یکم جلو کشید: اینا واقعا الانم تو کتاب مقدس هست یا مسخرمون کردی؟
_نه بخدا همین الانم هست
و خیلی از پیروان کتاب مقدس هم اصلا اینا رو نمیدونن چون بس که حجم کتاب مقدس زیاد و داستان هاش مطوله کمتر کسی حوصله میکنه از اول تا آخرش رو بخونه اگرم کسی بخواد بخونه یه بخش های خاصی رو میخونه که معروفن و مضامین عرفانی دارن...
حالا چرا اینطور تخریبشون میکنن؟
برای اینکه اون سنت پستچی بودن پیامبر و جدایی دیانت از سیاست رو جا بندازن و خودشون قدرت رو در بین قوم به دست بگیرن...
که دیگه رفتار پیامبران الگوی امت قرار نگیره خودشون بشن همه کاره سبک زندگی مردم رو اونطوری که میخوان مدیریت کنن
چون شیطان در ازای قدرتی که بهشون میده فقط یه چیز ازشون میخواد
انسان ها رو بیار زیر پرچم من جمع کن تا من رو بپرستن و به حرف من گوش بدن
برای همینم در یهود همون رفتارهای بت پرستانه اقوام گذشته متبلور شد همون سنت قربانی برای خدا همون انسان کشی همون جادو جنبل همون نسل حرام همش همونه!
پیشنهاد میکنم مستندهای قربانی کردن انسان در بین یهودیان صهیونیست رو حتما ببینید...*
البته صرفا تو حوزه فعالیتهای نمادین حبس نشدن کاملا سازمان یافته این سنتها رو در رفتارهاشون متبلور کردن هر روز هم بیشتر پیش رفتن اونقدر در طول تاریخ دسیسه چیدن و جنایت کردن که به جرئت میتونم بگم هر پدیده شوم تاریخی اتفاق افتاده پای اینا وسطه!
چرا؟ چون عبد شیطانن شیطانم میگه برام قربانی بگیر
توی همون کتاب انجیل شیطان که مبنای شیطان پرستی نوینه صراحتا این آموزه بیان شده:
"برایم خون بریز
خون انسانهای پاک
خون کودک!"
بخشیش همون مراسمات آئینی و نمادینه اما اصل مطلب ساختن ماشین کشتاره که دیگه خیلی تمیز و بدون دخالت دست این اتفاق بیفته...
نگاهی به دفترم انداختم:
برگردیم به قرآن؛
آیه 41، با فرض شما که قرآن دستنوشته پیامبر اسلام باشه، جالب نیست این پیغمبر ادعا میکنه نشانه های خودش درون تورات به وضوح وجود داره؟
با چه منطقی و چه جرئتی همچین ادعایی میکنه مگه واقعا پیامبره که نشانه هاش توی تورات باشه
مگه توراتم خودش نوشته؟
از قضا مخالفین سرسختش که آدمای باسوادی هم هستن و ارزش اجتماعی دارن و در به در دنبال یه آتو ازش هستن که زمینش بزنن بر متون تورات تسلط کامل هم دارن و با یه همچین ادعایی اگر غلط باشه میتونن آبروش رو ببرن بگن کو این تورات بیا نشونمون بده!
پس چرا صدا از دیوار در میاد ولی از اینا نه! وجود این آیه در طول تاریخ دلیل بر عدم ردشه خب چرا؟
لابد واقعا یه چیزی هست دیگه
اصلا اونهمه یهودی تو شمال مدینه چکار میکنن؟
به فرمان تورات دنبال منجی شون رفتن اونجا حتی نشانه های ظاهری منجی هم دقیق توی تورات آمده بوده*
اونا پیامبر رو شناختن ولی چون نژادپرست بودن همه دردشون این بود چرا از این عربا باید منجی بیاد منجی باید از بین ما بنی اسرائیل که برگزیده هستیم باشه نه از بنی اسماعیل
اصلا به این فکر کردید که تو اون ساختار عشیره ای عربی چرا مردم مکه که همشهری و هم عشیره ای پیامبرن و باهاشون پیوند خونی داره حرفش رو قبول نمیکنن و میخوان بکشنش..
ولی مردم مدینه ندیده براش دعوت نامه فرستادن؟!
چون اونقدر این یهودی ها سالها نشانه های خروج منجی رو تو گوش مردم مدینه خونده بودن که اونها شناختنش!
ادامه دارد...
7.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•┄❁بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ❁┄•
❣سلااااام همراهان جان و دوست داشتنی☺️✋
صبح زیباتون معطر به مهربانی و طلوع امروزتون مبارک🌺
📝میگم چطوره امروز یه لیست بنویسیم 🤔
طوری که هر سطرش با این کلمه شروع شه: "چقدرخوبه که"...
مثل این :
چقدر خوبه که میتونم هنوز لبخند بزنم...
چقدر خوبه که سالمم...
چقدر خوبه که خانوادم رو دارم...
چقدر خوبه که میتونم هنوز آبی اسمون رو ببینم..
چقدر خوبه که میتونم انسانیت درونم رو حس کنم..☺️
چقدر خوبه که.....
👌بیاین برای یه بار هم که شده،داشته هامون رو به یاد بیاریم
نه نداشته هامون رو و بعد معجزه اونو تو زندگیمون ببینیم😍
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
@Maktabesoleimanisirjan
✅ معرفی آثار ارسالی به مسابقه «قهرمان مردم» نشریه حلقه وصل؛
💢 از خودسازی چند نفری تا برگزاری مسابقه کتابخوانی حضوری 500 نفری! / «مکتب سلیمانیِ» سیرجان راه سردار را ادامه میدهد
📌 یکی دیگر از فعالیتهای ارسالی به «مسابقه قهرمان مردم» حلقه وصل فعالیت خودجوش «مجموعه فرهنگی مکتب سلیمانی» سیرجان است. این مجموعه با برگزاری مسابقه کتابخوانی حضوری در 4 رده سنی 500 نفر از اهالی سیرجان را در برنامهای اثرگذار دورهم جمع کرد
http://hvasl.ir/news/483705
🆔 @hvasl_ir
📔از چیزی نمیترسیدم
💌 برشهایی از زندگینامه خودنوشت #حاج_قاسم_سلیمانی
4️⃣ جهانپهلوان
🏃 پس از بازگشت، شروع به ورزش کردم؛ اول به گودِ زورخانه عطایی رفتم. بعد هم به زورخانه جهان. خدا رحمت کند آقای عطایی را. خودش هر عصر بود. بهرغم اینکه هیکل ورزشکاری داشت، اما به دلیل پادرد ورزش نمیکرد. همه از من بزرگتر بودند.
💪 در باشگاه جهان، ورزشکاری قوی هیکل بود که بعداً پس از انقلاب از دوستانم شد، به نام عباس زنگی آبادی، بیش از پنجاه تا سنگ میزد و صد تا شنا میرفت. رفیق دیگری داشتم بهنام عطا راننده تاکسی بود. اگر مچ دستت را میگرفت، نمیتوانستی خودت را از دست او رها کنی. اولین کلاس کاراته در کرمان، برای اولین بار، توسط مرحوم وزیری تأسیس شد. من جزو جوانهایی بودم که وارد شدم. سرجمع سی نفر بودیم. کمربند سبز را پشت سر گذاشتم. در بین این دو ورزش، هفتهای دو روز هم وزنهبرداری و زیباییاندام کار میکردم.
🏠 کمکم به فکر اجاره خانه افتادم. به اتفاق احمد و علی محمدی که حالا در هتل به من پیوسته بودند، یک اتاق از یک پیرزنی به نام آسیه در خیابان ناصريه آن روز (شهید باهنر امروز) ماهی ده تومان اجاره کردیم.
🎖️ ورزش و اعتقاد به ودیعه (امانت الهی) گذاشته دینی از پدر و مادرم، باعث شد بهرغم شدت فساد در جامعه، اما به سمت فساد نروم.
🏆 ... اساساً تأثیر زیادی بر اخلاق دینی من داشت و یکی از مهمترین عواملی که مانع مهمی در کشیده نشدم به مفاسد اخلاقی بود، بهرغم جوان بودن، ورزش بود؛ خصوصاً ورزش باستانی که پایه و اصول اخلاقی دینی دارد.
https://chat.whatsapp.com/DUoONLmk6YOEFgRzu0hX8Z