eitaa logo
مکتب سلیمانی سیرجان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
4.7هزار ویدیو
43 فایل
🎨 انجام طرح های گرافیکی(پوستر،بنر و..) 💌 تولید و نشر محتوای اعتقادی ،تربیتی... ارتباط با ادمین؛ تبلیغ نداریم @Ahmadif313 💓دریافت صدقات و نذورات جهت کمک به نیازمندان تحت پوشش خیریه مون: 6037991772811521
مشاهده در ایتا
دانلود
💞تنــــها رفیــــق... 💢ما در دنیا غریبیم و تنها رفیق ما در دنیا خداست.✨ ⏪او بهتر از خود ما می‌داند در چه جایی زندگی می‌کنیم. ⏪ او تلخی‌های دنیا را بهتر از ما خبر دارد. ⚠️ گاهی ما خود را فریب می‌دهیم ولی خدا می‌داند چه زجری می‌کشیم.📛 ⚜خدا دنیا را خود آفریده، آن هم به گونه‌ای که غریبی ما جز با رفاقت با او از بین نمی‌رود.💞😊 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 💌 مڪتب سلیمانے سیرجان در واتس اپ 👇 https://chat.whatsapp.com/GymuyW3WYUhJSfsU3MT7Gl مڪتب سلیمانی سیرجان در ایتا 👇 @Maktabesoleimanisirjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه همچون خدایی داریم ما 👆 ٺا خدا هسټ غمی نیست 💛 وقتی چترٺ خداست بگذاࢪ سرنوشت هࢪچه میخواهد بباࢪכ |💛•••⤵️ @Maktabesoleimanisirjan
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 💌 🔰در کنترل ... 🌀اگر آدم منافع خود را دست خدا ببیند و ضررهای زندگی را در کنترل خدا بداند و بیش از آنکه نگاهش به دیگران باشد، تکیه‌گاهش خدا باشد، آرام خواهد بود و آزادانه رفتار خواهد کرد.✅ 🌀اگر دیگران را بدون اذن خدا در زندگی خود مؤثر بدانی به سادگی عبد دیگران می شوی و بندگی خدا برایت سخت خواهد شد⛔️ ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ مکتب سلیمانی سیرجان 👇 @Maktabesoleimanisirjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃به نگاه کن ... وقتی داخل جوی می‌افتد خود را به جریان آن می‌سپارد و می‌رود ... هروقت دلت لرزید، پایت برای رفتن سست شد با خودت آهسته کن... _من تمام زندگی‌ام را با اطمینان ، به خالق هستی سپرده ام.... زیرا میدانم در رودخانه‌ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور حضرت دوست دارد ...💗 👌پس از افت و خیزهایش هرگز ♡ نگران نمی‌شوم.. ✓ به او اطمینان دارم زیرا هم مرا دوست دارد و هم ادامه مسیر را بهتر از من می داند.... ❣پس آسوده ام و ... ❣ ○اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ نسبت به بندگانش بسیار و است ☆ پروردگارا من بہ هر‌خیری که برایم بفرستی نیازمندم☆ @Maktabesoleimanisirjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌱|•صد شڪرڪه هست اوجبــراڹ تمـام دلتنگی ها ومرهــم تمام زخمهاست🌱 هــروقـت دلــت خواست مهمـانش ڪڹ در جـایی ڪھ او می پسنـدد... درقـلبت.... ✨ 🦋مڪتب سلیمانی سیرجان🦋 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🆔:@Maktabesoleimanisirjan •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
❣✷﷽✶❣ 🔆 🍀پیامبر اکرم (ص): ‌ 🏵انسان به همان كسى واگذار مى شود كه به او ← → بسته است و اگر انسان فقط به اميد ببندد، به غيرِ خدا واگذار نمى شود.❎ ‌ 📚(كنز العمّال، ح ۵۹۰۹) ‌ 🦋مڪتب سلیمانی سیرجان🦋 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🆔:@Maktabesoleimanisirjan •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلاااام بخیر و نیکی تا حالا شده به ریتمِ ضربان های قلبت فکر کنی؟ به نظم و ترتیبِ هماهنگ و حیات بخششون! یه لحظه تصور کن که بی دلیل ضربان قلبت مثل وقت هایی که میدوی و یا استرس داری بزنه!  اون‌موقع آرامشِ درونیت به هم می‌ریخت؛ مگه نه؟ یه نفس عمیق بکش، دستت رو بذار روی قلبت و تپش هاش رو لمس کن! از ته تهِ قلبی که با قاعده و قانون ضرب می‌زنه بگو: تو دلیلِ این همه آرامشی،💚🍃 به مکتب سلیمانی سیرجان بپیوندید👇🏻 @Maktabesoleimanisirjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 ☘️ 🌸🌺 ‏ ترک زبان ها یه دعایی دارن که میگه : الله سنی باشا گلن عقله گلمین بلا لا ردان سا خلا سین یعنی: خدا تو رو ... از بلاهای که به سرت میاد ولی به عقلت نمیرسه حفظ کنه :) 🌿«وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ ۚ» « میگه:من میدونم چی تو دلت میگذره» پس انقدر نگران نباش اون میدونه تو چی میخوای، اون میرسونتت،بهش اعتماد کن ...♥️ 💞…………○…………○⇨💕🌸 صبحتون بخیر ⊰✾✿🌸✾⊱━━━─━━🍃 @Maktabesoleimanisirjan 🍃━━─━━━⊰✾🌸✿✾⊱
🌿 از پرسیدند:از اینجا تا چہ‌ مقدار راه‌ است؟ فرمود:یڪ‌ قدم! گفتند:این‌ یڪ‌ قدم‌ ڪدام‌ است؟ فرمود: پـا‌ بگذار روی‌ خودت...! 👌 @Maktabesoleimanisirjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ روز ❣ حجاب فقط یک حق شخصی نیست‼️ بلکه❗️ ✅حق آن شهیدی که از جان گذشت و خون داد تا امنیت زنان کشور حفظ بشه هم هست❗️ 🌹مثل این شهید که از حقش نخواهد گذشت🌹 ➖➖➖➖➖➖➖➖ @Maktabesoleimanisirjan
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه: ✍🏼 به هر عملی که به واسطه آن و از راه آن، حال ما مساعدتر و توجه ما به بیشتر می شود، باید بیشتر بپردازیم و خود را با آن، به ذکر و مراقبه و توجه به حضرت حق مشغول سازیم.
هر وقت کسی ازت تعریف کرد بگو‌ خدایا ممنون که ستّارالعیوبی… خدایاشکرت که عیب های منو میپوشونی... مکتب سلیمانی @Maktabesoleimanisirjan
اینکه یکیو داری که هر فیلمی رو که میبینی قشنگه رو براش میفرستی.. هر آهنگی که دوسش داری رو براش میفرستی.. هر وقت خوشحالی یا ناراحتیی داری رو باهاش شریک میشی.. هر وقت دلت خواست بهش پیام میدی.. هر وقت به گذشته نگاه میکنی میبینی قشنگ ترین لحظه ها و خاطراتت با اون آدم بوده.. هر وقت داشتی پرت میشدی یه جایی دور فقط اون بوده که دستتو گرفته.. و وقتی که تو تاریک ترین روزهای زندگیت بودی اون نور تو بوده.. خودِ معجزه اس! خدایا معجزه های زندگیمون رو برامون حفظ کن 🤲 مکتب سلیمانی @Maktabesoleimanisirjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا ستّارالعیوبه🌿 خودت رو ناراحت نکن از اینکه پشت سرت بدگویی میکنن. مکتب سلیمانی @Maktabesoleimanisirjan
🍃 خدا برای گرفتن جون بنده هاش نیاز به دلیل نداره ولی ما برای جواب دادن به خدا بابت تک تک نعمتهاش به کلی دلیل نیاز داریم.. همیشه اینو برا خودمون یادآوری کنیم: {شاید فردایی نباشه} 🌸خدا کنار تک تک نفس های ماست ✔️و از تموم فکرها و کارهامون باخبره! امروز حواسمون به این صاحبخونه باشه..♥️ از همون صبح که پامیشی رو خودت حس کن و بدون تحت کنترلی😌👌 ❖┈••✾🌸✿🎀✿🌸•✾••┈❖ 🌱🌹مکتب سلیمانی 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
خدای من، حافظِ همه‌ی جهان است. این حقیقت، بیشتر شادم می‌کند، تا اینکه خداوند، فقط حافظ من می‌بود 🦋 [ إِنَّ رَبِّی عَلَىٰ كُلِّ شَیءٍ حَفِيظٌ به‌درستی که پروردگار من بر همه چیز نگهبان است. سوره هود/ ۵۷] ⭐️🕊⭐️🕊⭐️🕊⭐️🕊⭐️ مکتب سلیمانی سیرجان 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
مکتب سلیمانی سیرجان
#رمان_عاشقانه #قسمت_بیستم وقتی رسیدم خانه خیلی خسته شده بودم. ولی خوش رنگی لباس هایم و مدلشان برا
با صدای یا الله گفتن مردی متوجه شدم مداح مرد است. برای همین به نرگس گفتم که من کار آشپزخانه و تو کار بیرون را انجام بده. دعا که شروع شد من و نرگس کنار هم در آشپزخانه نشستیم. صدا چقدر آشناست! این صدای دعا را در مسجد هم شنیده ام چقدر دلنشین می خواند. چقدر با صدای دعایش حال دلم عوض می شود. جوری دعا را با عشق می خواند که مخاطبش را جذب می کند. دوست دارم، صدای دعا این چنین دلنشین باشد تا با دلم دعا را بخوانم. چون غریب بودم بیرون نرفتم. کارهای مربوط به آشپزخانه را انجام میدادم تا بعد از مراسم دعا که بیشتر مهمان ها هم رفته بودند. من همراه نرگس پیش بی بی و ملوک نشستم که گرم صحبت بودند و انگار برایشان سخت بود که از هم جدا شوند. بی بی رو کرد به من و گفت: - خسته شدی دخترم؟ _نه بی بی جان کاری نکردم. رنگ نگاه ملوک کامل با گذشته فرق کرده بود و این را متوجه میشدم. _دخترم! بهتره دیگر برویم. با "م" مالکیتی که ملوک به من نسبت میداد حال دلم عوض میشد. دوست داشتم مرا این چنین صدا می کرد. -من آماده ام می توانیم برویم. بعد از خداحافظی و وعده های دیدار دوباره ای که به هم دادیم راهی خانه شدیم. امروز رهایی دیگر بودم. خواسته یا ناخواسته تیپ ام، حس ام وحال ام با روزهای دیگر کاملا متفاوت بود. من امروزم را دوست داشتم. خیلی وقت بود رهای قبلی نبودم. بی اختیار دوست داشتم چــ💎ـــادری را که از بی بی هدیه گرفته بودم را بپوشم و با خدا خودم صحبت کنم احساس می کردم روزهای زیادی را از دست دادم. باید جبران کنم. تا خودم از خودم راضی باشم . امروز بعد از مدتی برای تکمیل کارهای پایان نامه ام باید به دانشگاه می رفتم. همان طور که در فکر بودم. صدای ملوک آمد، که مثل روزهای جدید زندگی‌ام، جدید صدایم میکرد. - چیزی شده دخترم؟ _امروز باید به دانشگاه بروم. -خب اشکال کار کجاست؟ _نمیدانم چه بپوشم! اگر لباس های جدیدم را بپوشم عکس العمل دوستان چگونه است. نمیتوانم مثل قبل رفتار کنم نمیدانم بچه ها این رفتارهایم را چگونه برداشت میکنند! ملوک من را به آرامش دعوت کرد و گفت: - راهی را که شروع کردی زیاد راحت نیست. از خلوت بودن راه سعادت ناراحت نباش.ببین عزیزم همیشه دوستان واقعی زمان دشواری ها مشخص میشوند. حالا به نظرت اگر که بچه های دانشگاه تو را با تیپ و رفتار جدید نخواستند دوستان واقعی تو هستند؟ ولی اگر تو را با ظاهر جدیدت بخواهد چه؟ و را داشتن صبر و استقامت میخواهد.انتخاب با خودت است هرچه فکر میکنی بهتر است بپوش. بعد از اینکه ملوک از اتاق بیرون رفت. به صحبتهایش خوب فکر کردم درست میگفت به جای فکر کردن به حرف و رفتار بچه ها،بهتربود به این فکر کنم که چگونه فاصله‌ی بین را پر کنم. به طرف کمد لباس هایم رفتم. به جای شلوار نودسانتی ام شلوار بلندی را برداشتم و مانتو های کوتاه با آستین های سه ربع را کنار زدم و مانتوی بلند و پوشیده ای را برداشتم. مانتوی خاکستری، سفید را با شال خاکستری ام سِت کردم. دیگر خبری از آزادی و شلختگی شال ام نبود. برای همین گیره ای که ملوک برای من خریده بود را برداشتم و زیرشال زدم و دوطرف آن را روی شانه ام انداختم. کیفم را برداشتم و به طرف بیرون حرکت کردم. ملوک در آشپزخانه مشغول بود. وقتی خداحافظی کردم، به طرفم چرخید و با دیدنم لبخند رضایتی بر لب داشت و گفت: - می دانستم بهترین تصمیم را میگیری. _چه طور مطمئن بودید؟ - سالها با پدرت زندگی کردم. را که سر سفره میگذاشت بود مثل ... میدانستم رهای حاج آقا برمیگردد. چون همراه توست. دخترم از در که بیرون رفتی به نباید توجه کنی و با کامل قدم بردار بدان اگر نگاه زمینیان را نداری نگاه ها را حتما داری. حرف هایش برای من پشتوانه ای محکم بود. لبخندی به رویش زدم و بعد از خدا حافظی راهی دانشگاه شدم . 🌴ادامه دارد.... ═✧❁🌸❁✧═ مکتب سلیمانی سیرجان 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a