eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.5هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
4.2هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه حوصله به خودتون رسیدنو داشته باشین براتون مهم باشه..‌ با چه قیافه و ظاهری به چه رفتار و حرکاتی جلو شوهرتون میاین چرااااا⁉️⁉️⁉️ اولا آقایون بصری هستن... یعنی یه زن می‌تونه با... پوشش خاص رفتار خاص حالت های خاص دادن به بدنش آرایش حرف های تحریک کننده شوهرش را به خودش جذب کنه و اونو شیفته خودش کنه. ثانیاً اون مهم ترین شخص زندگی شماست، واسه اون این کارا رو انجام ندی واسه کی انجام بدی🤔☺️ @Malakeonline
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از روزشمار ملکه
است قطعا است🌱💚💚💚 ۱۴۰۱/۱۰/۲۱ @Malakeonline
هدایت شده از روزشمار ملکه
Farhad Mehrad - Ayne (320).mp3
11.53M
اینم یه آهنگ آروم برای تو بانوجان @Malakeonline
هدایت شده از روزشمار ملکه
💢یکی از مهارت های مهم همسرداری اینه که مرزها رو نگه دارید و حریم های بینتون رو نشکنید.... چرا⁉️ 👈چون وقتی مرزهای بین شما و همسرتون شکسته میشه هرکسی به خودش این اجازه رو میده که طرف مقابل رو تخریب کنه و زیر سوال ببره! 🔴دیگه نه حیایی... 🔴نه خجالتی... 🔴نه رودربایستی ای... هیچی باقی نمی مونه. پس سعی کنید، برای حفظ حرمت ها حد خودتون رو بدونید و برای احترام به شخصیت خودتونم که شده ، گاهی عقب نشینی کنید! @Malakeonline
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
است قطعا است🌱💚💚💚 ۱۴۰۱/۱۰/۲۲ @Malakeonline
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
است قطعا است🌱💚💚💚 ۱۴۰۱/۱۰/۲۳ @Malakeonline
😊🌱 🌸🌺🌸🌺🌸🌺 تا خدا پرونده احساس "زن" را باز کرد خلقت زیبای "زن" را بی درنگ آغاز کرد ابتدا اندام او را مثل یک الماس ناب صیقلی داد آنقدر تا لحظه ای اعجاز کرد گیسوانش از حریری تاروپودش از طلا اندکی آشفتگی با موی او دمساز کرد با نوک انگشت خود نقش هلالی را کشید تا کمان ابروانش را شبیه ساز کرد تا به چشمانش رسید او پرده را پایین کشید من ندیدم طرح چشمش،پیش خودیک راز کرد صورتش همچون گلی از جنس گلهای بهشت آنقدر زیبا شد آن "رخ" با خدا هم ناز کرد قرمز براقی از خون روی لبهایش کشید پرتویی از نور خورشید از لبش پرواز کرد رقص دستانش به روی قوس زیبای کمر پیچ وتاب کهکشان را درتنش ایجاز کرد خلقت"زن" جلوه ای از حس زیبای خداست چون خدا احساس نابش را در او ابراز کرد تا خدا پرونده احساس"زن" را باز کرد آفرینش را خدا با نام "زن" آغاز کرد تقدیم به همۀ خانما🌹 روز زن مبارک  💐❤️ @Malakeonline
داستان_کوتاه به قلم بی نظم من یه دختر بی نظم و شلخته بودم از مدرسه که میومدم با این که دیگه بچه نیستم و سوم دبیرستان هستم ولی حتی لباس‌های خودمم هم جمع و جور نمی کنم و از کیفم گرفته تا لباس هام که در میارم همونجا روی زمین می میموند به نظرم جمع و جور کردن و نظم و این حرف ها فقط هدر دادن وقت و انرژی است و به جای اون کارها می توانیم خیلی کارهای دیگه بکنیم که بهمون خوش بگذره من با مامانم همیشه سر این موضوع بحث داشتیم بیچاره مامانم همیشه حرص می خورد و می گفت دیگه بزرگ شده ام و باید از شلختگی در بیام ولی من به حرفهاش توجهی نمی کردم من از بچگی همین بودم قصد تغیر هم نداشتم هر چند برای خودمم سخت بود مثلاً هر روز سر پیدا کردن وسایلم مثل جوراب خودکار و مانند اینها کلی وقتم هدر می رفت و با پررویی تمام معتقد بودم اگر مامانم دست نزنه و اجازه بده همون جایی که گذاشتم بمونه هیچ چیز گم و گور نمی شود یه روز مامانم مریض شد و نتونست به کارهای خونه برسه خواهر کوچکترم همه چیز و بدتر کرده بود خونه طوری شده بود که روی زمین جای خالی نبود بیچاره مامان نای تکون خوردن نداشت داشتم براش چایی می بردم که بخوره دیدم رنگش سیاه شده اشاره کرد که قرص فشار شو بیارم چای گذاشتم روی میز و سمت آشپزخونه دویدم تا قرص فشار مامانم رو پیدا کنم ولی خونه و آشپزخونه به قدری به هم ریخته بود که نمیتونستم قرص ها رو پیدا کنم مامانم داشت از دست می رفت گریه ام گرفته بود هر جا می دویدم پیدا نمی کردم نمیدونستم چیکار کنم هول شده بودم دویدم و همسایه رو صدا زدم ملاحت خانوم همسایمون زود اومد بالای سر مامانم که بیهوش شده بود فریاد زد گوشی بیار زنگ زد اورژانس و بابام هم تو همین حین از راه رسید بابا با آمبولانس همراه مامانم رفت ملاحت خانوم وضعیت خونه رو نگاه کرد و سرش رو به نشانه تاسف تکون داد و پا شد رفت خواهرم گریه میکرد آب دماغ و دهنش قاطی شده بود موهاش شلخته بود خونه در حد انفجار به هم ریخته بود بیچاره مامان تمیز میکرد مرتب می کرد نمیدونستم چقدر زحمت میکشه با گریه پاشدم خونه رو مرتب کردم خواهرمم بردم حموم و شستمش هرچقدر به گوشی بابا زنگ میزدم جواب نمی داد فکرم هزار جا رفت قلبم از ناراحتی کم مونده بود بایسته به خدا گفتم خدایا منو ببخش و مامانمو بهم برگردون حس میکردم همه چیز تمومه بلاخره شب شد و بابا همراه مامان که ناتوان و ضعیف شده بود از راه رسیدن مامانم بغل کردم و یک دل سیر گریه کردم مامانم با اینکه خیلی ضعیف بود ولی سرمو نوازش کرد بابا گفت این بار خطر رفع شد نباید فشارش بره بالا قرصاشو میزارم توی قفسه یادت نره با گریه رو به مامانم کردم و گفتم قول میدم دیگه همونی میشم که تو میخوای فقط تو برایم بمون @Malakeonline