eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان کوتاه فردارو از دست ندین بچه ها خیلی مهمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
است قطعا است🌱💚💚💚 ۱۴۰۱/۱۱/۵ @Malakeonline
😱😱😱 چشمامو باز کردم خستگی و حال بدی بعد شیمی درمانی وحشتناک یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی ولی دیگه ازش نمیترسم باهاش رفیق شدم این دوستم قیافش زشته ولی ماموریت داشت یه ماموریت خیلی مهم اسمم ساراست تک دختر مهندس رسولی بزرگ صاحب کارخونه بزرگ محصولات سارای عروس یکی یدونه خاندان مصطفوی میلیاردرهای روی زمین که خودشون کم از خدا نمیدونن عروسیم تو مجللترین تالار این شهر درندشت بود همه چی تکمیل یه دختر خوشگل عزیزکرده پدرمادرش داره با تشریفات فراوان عروس یه پسرخوش تیپ و دلبرپولدارمیشه همون که همه دخترای خاندان مصطفوی براش سرودست میشکونن ولی اون عاشق من شده...من.... بعد از یه ماه عسل طولانی دور اروپا برگشتیم تهران وقصرخودم زندگی میکردیم مامانم یه خانوم میانسال چاق و گرد با صورت زشت که دماغشم مثل خودش گردبود برام استخدام کرده که کارای خونم بکنه وبرامون غذا بپزه به مامانم گفتم نمیشد یه دختر خوشگل میاوردی این چیه دیگه آدم خجالت میکشه پیش مهمونا نشونش بده ولی مامانم گفت هیچ وقت این حرف نزن شوهرت جوونه خام ...نباید هیچ دختر جوون خوشگلی جز تو دوربرش باشه گفتم به سینا اعتماد دارم گفت حرف اعتماد نیس تو مردارو نمیشناسی و این حرفا پدر شوهرم منتظر نوه بود میخاست مطمعن بشه رگ وریشش حفظ میشه آخه سینا تک فرزند اون و مادرشوهرم بود ماشین برمیداشتم با دوستام میرفتیم دوردور تا وقتم بگذره دوستام همگی عشقم صدام میکردن فک میکردم خیلی دوسم دارن ولی بعدش....هه....این دخل دوستان که میبینی...مگسانند گردشیرینی دنبال بهونه بودم تا یه مهمونی بگیرم تولد سالگرد ازدواج هر چیزی ولی راستشو میخای بدونی خوش نمیگذشت کم کم حس هایی بهم دست داده بودهمش احساس میکردم صحنه هایی که دارم میبینم تکراری با اینکه اولین بار بود....شهادت حضرت زهرا بود و شروع ایام فاطمیه مامان بابا هیچ وقت منو با این جور مسائل آشنا کرده بود از زیروکردن شبکه های ماهواره خسته شدم از دیدن دلخک بازی خواننده ها یا تبلیغات مسخره ماهواره که همشون حول زیبایی و مسائل جنسی بود زنگ زدم سینا ولی اونم تو کارخونه سرش مشغول بود دوستامم که دیگه تکراری بودن مانتوم پوشیدم رفتم فروشگاه تا بستنی بخرم آخه هوس بستنی کرده بودم پسره پست میزش نشسته بود و داشت تلویزیون ایران نگاه میکرد یه دکتر بود تو شبکه سلامت داشت راجع به سرطان سینه و نحوه تشخیصش صحبت میکرد نمیدونم انگار خدا بود حرفای اون تو گوش من میکرد خریدامو کردم و برگشتم خونه..... ادامه این داستان زندگی که تکرار مکررات این دوره زمونه است از دست ندین از خوندش پشیمون نمیشی🙏 ارتباط با ادمینFa135d@ @Malakeonline
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
است قطعا است🌱💚💚💚 ۱۴۰۱/۱۱/۶ @Malakeonline
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
است قطعا است🌱💚💚💚 ۱۴۰۱/۱۱/۰۷ @Malakeonline