eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.7هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 زندگی من.... 💔 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 زندگی من.... #دلانه_مریم_و_بهنام💔 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 زندگی من سلام بنام خدا ) صفحه اول( نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد....نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت .😔...ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد💔 گلویم سوتکی باشد، بدست کودکی گستاخ و بازیگوش ....! که او پیوسته ودایم دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد .....بدینسان بشکند دایم سکوت مرگبارم را💔  امروز چارشنبه بود نذر داشتم چند تاچارشنبه برم حرم بدون بچههام رفته بودم انگار با دفعات قبل خیلی فرق داشت سبک و راحت بودم بچهام همرام نبودن که  دست وپاگیرم باشن یکراست رفتم روبه روی ضریح نماز زیارتو خوندم دعایی که نذر کرده بودم وخوندم وچند لحظهای تو ازدحام جمعیت به مردم خیره شدم همه داشتن برا حاجتاشون اشک میریختن من ولی حاج وواج بودم فقط به ضریح نگاه میکردم وسیل رفت وامد مردم وگه گاهی صدای خدام خانم که همه تلاششون این بود کسی تو مسیر نماز نخونه .که یکباره چشمای منم خیس اشک شد تصویر مبهمی از بیست سال پیش جلوی چشمام رژه رفت.تصویر ی که خیلی وقت پیش دیگه تو بالا وپایین زندگیم به دست فراموشی سپرده بودم بهنام و دیدم که بیست سال پیش دستش به همین ضریح بود ومن از دور تماشا گرش بودم .....بیست سال خیلیه اما وقتی تموم میشه وبهش فکر میکنی انگار همین دیروزه😢😢😢خیره به ضریح بودم و برگشتم به بیست سال پیش.... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 زندگی من سلام بنام خدا ) صفحه اول( نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد....نمیخواهم بدانم
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 قسمت دوم اونروزا من یک دختر هجده ساله بودم لبریز از انرژی سرشار از احساس بینهایت حساس به اتفاقات پیرامون .تو کل مدرسه چارصد نفره یکی نبود از من بدش بیاد همه رو دوست داشتم به همه انرژی مثبت میدادم از همه انرژی مثبت میگرفتم عاشق شعر وادبیات فارسی بودم کتابم پر بود از شعر هایی که خودم تو حاشیش مینوشتم .بابام توی یک باغ بزرگ باغبون بود مادرم و کل خواهر وبرادرام هر روز میرفتیم به کارای پدرم نوبتی کمک میکردیم تو جمع اوری محصولات باغ اونروزم نوبت من بود من چون خیلی عاشق طبیعت بودم بیشتر از همه میرفتم باغ اونروز کارا خیلی زیاد بود کلی گوجه خیار برا بردن به میدوون تو جعبه کردبم کار که تموم شد مثل یک اهو تو باغ شروع به دویدن کردم از ته باغ تا درب باغ عاشقانه میدویدم موهای بلند موجدارم از زیر روسری تاب میخورد ن...دامن بلند گلدارم با ترانهای که میخوندم تو اغوش باد میرقصید ..بازم تابستون اومد..خورشید رو ایوون اومد...شب پشت کوهها مونده..شادی غما رو برده ...گل دسته دسته رو ایوونا نشسته ...درای شادی باز و درای غصه بسته😊 در حال خوندن بودم که رسیدم به استخر اب دوییدم بالای استخر پاچههای شلوارم وبالا دادم ودامنمو تو بغلم جمع کردم و تا زانو پامو کردم تو اب صدای شر شر اب که از چاه موتور به استخر میریخت بهترین اهنگ اون دوران بود اب چاه خیلی سرد بود وتو چله تابستون جیگر و خنک میکرد.خیار قلمی کوچکی که تو دستم بود رو تو اب استخر شستم وشروع به خوردن کردم صدای شر شر اب انقدر بلند بود که متوجه باز شدن درب باغ نشدم یک ان متوجه شدم که صاحب باغ ماشینشو تو اورده بود ودرب باغ را داشت میبست هر وقت صاحب باغ میامد حالم گرفته میشد😒دستپاچه پاچههای شلوارمو پایین کشیدمو از کنار استخر بلند شدم چادر قشنگ گلگی ام اون طرف باغ رو درخت توت بود مونده بودم چی رو سرم بکشم دیدم هیچکی نیست چادرمو برام بیاره پشت استخر کنار میم های انگور خودمو مخفی کردم واز دور صاحب باغ رو تماشا میکردم  🧐😒 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 زندگی من.... 💔 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 قسمت سوم   کنجکاوانه‌به صاحب باغ نگاه میکردم که داشت ماشینشو زیر درخت توت جابه جا میکرد که با تعجب دیدم تنها نیست وانگار یک پسر لاغر اندام نحیف با شانه های افتاده وعینکی بر چشم داشت درب باغ را میبست حالم گرفته شد این دیگه کیه با خودش اورده؟!!!!بعید میدونم پسرش باشه پسراشو دیده بودم خیلی خوش تیپ و باکلاس بودند اما این یجوری بود🧐 خلاصه کمی صبر کردم تا هر دوشون رفتند ته باغ جای پدرم .منم از خدا خواسته دویدم چادرمو به سرم کشیدم و دوباره کنار استخر نشستم یه نیم ساعتی تنها بودم که دیدم اون پسر غریبه به همراه پدر ومادرم اومدند سمت من ،مادرم منو نشون پسر غریبه داد و گفت دخترمه مریم گاو مون واون میدوشه (تو پرانتز بگم ما یک گاو سیاه وسفید قشنگ داشتیم که تو باغ بود ومن روزی دوبار اونو میدوشیدم) مادرم داشت صحبت میکرد که صاحب باغ که مردی مغرور و خشنی بود از راه رسید وگفت پسرمه بهنام ، اوردمش از امروز تو باغ باشه راه ورسم گاوداری رو یادش بدین تا براش تو همین جا گاوداری بزنم حاج وواج مونده بودم بدتر از این نمیشد من خودشو نمیتونستم ببینم حالا باید هر روز پسرشم میدیم 😒با دلخوری یه نگاهی به پسرش انداختم که دیدم اونم نگاش رو من بوده 🙈 سریع چشمامو به زمین دوختم کلم پر از سوال شده بود مگه میشد این پسر با این تیپ ساده و با این جثه نحیف پسرش باشه🧐قضیه هر چی بود فقط یادمه خیلی ناراحت بودم که ازادی هایم در باغ محدود شده😞😕 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 قسمت سوم   کنجکاوانه‌به صاحب باغ نگاه میکردم که داشت ماشینشو زیر درخت توت جابه جا میکرد
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 قسمت چهارم از فردای اونروز من هر بار میرفتم گاو و بدوشم اون مینشست دورتر وبه طرز دوشیدن گاو خیره میشد تا مثلا یاد بگیره که هیچ وقتم یاد نگرفت😆 خلاصه باباش اینو مثل بچه یتیما گذاشت و رفت تو همه کارا کمکمون میکرد انگار نه انگار که این از نسل همون بابای پولدار ومغروره هیچی از باباش‌ به ارث نبرده بود. یک‌پدیده ناشناخته بود برامون 😄حسم میگفت همسن هستیم هر روز که میگذشت باهاش راحت تر میشدیم خیلی خاکی بود صمیمی و مهربان سر به زیر‌و خجالتی☺️باباش براش یک‌تخت اورد کنار استخر گذاشت تا هر وقت خسته‌شد اونجا استراحت کند یک کتاب شعر سعدی براش گذاشته بود لب‌تخت☺️ منم که عاشق شعر بودم هر وقت چشم بهنام و دور میدبم میرفتم  کتاب و بر میداشتم و لبه تخت‌مینشستم و میخوندم چند بار منو دید دارم کتابشو بیاجازه میخونم الکی سرشو گرم میکرد  و‌طرف تختش نمیومد تا من راحت باشم و کتابشو بخونم از این حرکتاش خوشم میامد ولی همچنان از حضورش تو باغ دلگیر بودم دیگه کار هر روزم شده بود خسته که میشدم میرفتم کتاب میخوندم تا یک روز متوجه یک‌ته سیگار کنار تخت شدم دلواپس شدم با خودم گفتم شاید مال باباشه اما یکم که با‌دقت گشتم ته سیگارای زیادی پیدا کردم شاید سی تا یا بیشتر تو دلم غوغایی شد این پسر‌مهربان و سربهزیر میتونه سیگاری باشه 😞😢‌ته سیگارا رو جمع کردمو همه رو روی‌تخت یک گوشه‌گذاشتم تا بفهمه من فهمیدم‌وخجالت بکشه‌از‌کارش😞 با ناراحتی از باغ رفتم  اون دوران پسری تو اون سن کم پیدا میشد سیگاری باشه یا لااقل من سراغ نداشتم 😞فردا صبح زود با مادرم رفتم برا دوشیدن گاو با دیدنش که صبح زود اومده‌بود باغ تعجب کردم تا ما رو دید خودشو به روشن کردن‌اتیش زیر اجاق سرگرم‌کرد داشت چایی‌دودی‌درست میکرد گاو که‌دوشیدم دستامو شستم ورفتم لبه تخت بهنام نشستم، مادرم سرگرم علوفه دادن به گاومون بود چند تا برگ زرد ونارنجی از درخت سفیدال روی زمین ریخته بود برگها رو برداشتم وخواستم برطبق عادت روشون شعر بنویسم که یکدفعه چشمم خورد به کتاب شعر😳 لاش یک نامه‌بود 😳یک نامه قطور دستام شروع کرد به لرزیدن  نامه‌رو برداشتم دیدم روش‌نوشته برای کسی که‌مثل خواهر نداشتهام مهربان است به سرعت نامه را‌زیر لباسم‌پنهان کردم تا مادرم نبیندمیدونستم این نامه برای جریان دیروز است قلبم از شدت تپش میخاست از سینه ام بیرون بزند💓 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 قسمت چهارم از فردای اونروز من هر بار میرفتم گاو و بدوشم اون مینشست دورتر وبه طرز دوشیدن
قسمت پنجم باورم نمیشد پسر به این مظلومی چی میتونه برا من نوشته باشه اونروز خیلی مشتاق بودم زودتر بریم خونمون مادرم کاراش تموم شد دبه شیر رو برداشت که بریم خونه خونه که رسیدیم پلهها رو یکی دوتا کردمو رفتم روی پشت بام شاید شش صفحه پشت ورو چیز نوشته بود، با تعجب شروع به خواندن کردم اونروزا هیچی برام مهمتر از کشف این پدیده ناشناخته نبود🧐 نامه را با نام خدا اغاز کرده بود☺️و نوشته بود ته سیگارها را دیدم وعلت اشفتگی ات را فهمیدم تا حالا کسی اینطور قشنگ نگرانیاش را به من نشان نداده بود.....،همه فقط نصیحتم میکنند  من پسر همین بابای پولداری هستم که وجودم برایش سلب اسایش است تا دو سال پیش اینهمه باعث خجالت پدرم نبودم  ... اما یک روز  زمستانی اذر دختر همسایه که عاشقش بودم اومد وبهم گفت داریم خونمونو از اینجا میبریم خیلی اشفته بود بهم گفت بیا فرار کنیم من دوست ندارم از تو یک لحظه جدا باشم منم خام وساده به حرفش کردم با هم قرار گذاشتیم و صبح زود زدیم بیرون و رفتیم ترمینال اذر میگفت یک اشنا تو تهران داره باهاش هماهتگ کرده بریم جاش تا بتونه باباشو برای ازدواجمون راضی کنه😳 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
قسمت پنجم باورم نمیشد پسر به این مظلومی چی میتونه برا من نوشته باشه اونروز خیلی مشتاق بودم زودتر بر
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 قسمت ششم به هر بدبختی بود بلیط گرفتیم و راه افتادیم منم که از نصیحتای بابام خسته شده بودم قصد داشتم با این کارم یکم بابامو بترسونم.....اما بی خبر از اینکه دارم فاتحه زندگیمو میخونم اذر تو سرمای زمستون لپاش گل انداخته بود خوشگل تر از همیشه شده بود😍 موقع ظهر اتوبوس برا استراحت ونماز نگه داشت منم که حسابی از پولای بابا جیبم پر بود رفتم و کلی چیز میز خربدم تا تو راه بخوریم کاپشنمو رو دوش اذر انداختم اذر دستای سردشو تو دستم گذاشت و همه وجودمو گرم کرد توراه خیلی سخت گذشت اما بلاخره به تهران رسیدیم همول اول اذر منو برد تو یک خونه مجردی که چند تا دختر توش بود یکی از اتاقا رودادن به ما چند شبی اونجا بودیم بلاتکلیف موقع خواب به اذر میگفتم برو جای دوستات بخواب نمیخام تا تکلیفمون مشخص نشده بهت دست درازی کنم ....💔روزایی که اونجاموندیم داشت زیاد میشد اذر تو روز با دوستاش بیرون میرفت ومن تنها فیلم نگاه میکردم تا یک شب همراشون یک پسر با هیکل ورزشی وبدن تتو شده اومد تو خونه تا اومدم چیزی بپرسم اذر پیش دستی کرد و گفت نامزد دوستم هست منم که کم کم داشتم به حماقت خودم پی میبردم که چرا به حرف این دختره کردم و اومدم تهران الان دیگه راه برگشتی ام نداشتم😒 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام یاس خانوم مرسی بخاطر کانال خوبتون پیام فاطمه خانومو که خوندم یه لحظه شک کردم نکنه این پیامو من فرستادم 😂😂 منم بعضی شبا تو فکرم یه موزیک ویدیو غمگین😭 عین اون شکلی که تو گفتی میسازم😝😂 خدا رو شکر تنها نیستم فک کردم فقط منم که زده به سرم😂😂😂😂😂 سلام یاس جونی .وای این پیام دیدم چقدر خندم گرفت این خانوم چقدر کپی منه هم زادمه😂 منم مثل ایشون قبل خواب همش میگم تو خیالم غش کردم یا مُردم یا چاقو خوردم و تو بیمارستان شوهرم همش ناراحته و دورم میگرده😜 به خودم میگم توهمی😕😅 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
13.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 😍😋 ابتدا ۳۰۰ گرم آرد، ۲قاشق چایخوری بکینگ پودر، ⅛ قاشق چایخوری نمک رو با الک مخلوط کنید.دوتا بادمجون رونگینی خرد کنید و سرخ کنید یک پیاز بزرگ (۴تا۶ قاشق غذاخوری ) رو رنده و سرخ کنید یک پیمانه ذرت پخته بدون آب رو با بادمجونها و پیاز داغ، ۸ حبه سیر له شده، ۱ قاشق چایخوری پودر آویشن، ۲ قاشق چایخوری گشنیز یا جعفری خشک و نمک و فلفل مخلوط کنید و بعد سه تا تخم مرغ ،یک سوم پیمانه شیر و ۱۰ قاشق غذاخوری روغن زیتون بهش اضافه ،خوب مخلوط کنید و به مواد آردی اضافه کنید ، هم بزنید تا یکدست بشه داخل قالب های مافین یا رکین یا ظرف های تکنفره مناسب فر رو چرب کنید مواد رو بریزید داخلشون به طوری که ۳سانت از سر هر ظرف خالی بمونه روش پنیر پیتزا بریزید بذارید تو فر ۱۸۰ درجه به مدت ۲۵ تا ۳۰ دقیقه 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام عزیز دلم ممنون از کانال قشنگتون ادم با مطالبش حال میکنه 🙈 طاعات وعبادات قبول .این فکرها که به سر ادم میاد تو طب سنتی میگن مغز سرد شده به اصطلاح سودا مغز زیاده دلیلشم خوردن خوراکیها وغذاهای با طبع سرد مثل ماست پنیر شیر  دوغ زیاد که مصلح رو همراهش نخوردن .بزنن اینترنت میگه مصلح هر خوراکی چیه مثلا مصلح لبنیات نعناو فلفل و...هست .دوست داشتن برن دکتر سنتی بهشون دارو میده یه داروی ساده هست بهش میگن سودازا .حالا اگه حوصله این کارارو ندارن یه کش بندازن دور مچشون که یه کم سفت باشه هر زمان فکرای منفی میاد به ذهنشون سریع کش رو بکشن ورها کنن به طوری باشه مچشون درد بیاد این کش اگه رو دستشون چند ساعت باشه عالیه .این راهکار رو من انجام دادم یه راهکار ساده ومفید هست برای هر چی که به ذهنشون میاد وازارشون میده این جور ادما به نوعی وسواس فکری دارن .حتما انجام بدین دوستون دارم جمیله هستم 🌺 سلام یاسی جون ب اون دوستای عزیزی ک(فاطمه جون وهمزادهاش🤭) شب قبل خواب تصور مرگشون وفیلم هندی و.... میکنن میخوام بگم این کارونکنن شب قبل خواب وصبح زود بلافاصله بعد ازبیداری مغز درحالت آلفا هستش طبق قانون جذب دراین زمان ها هرچقد تصور خلاق تری داشته باشین احتمال جذب اون تصوربیشتره یعنی احتمالش خیلی زیاده اون اتفاق برای خودتون یا ی عزیزتون پیش بیاد (البته دورازجون) ازماگفتن بود ب این چیزافکرنکنید تصورش نکنید وبهش شاخ وبرگ ندید و ی چیز دیگه حواستون به آهنگ هایی ک گوش میدید باشه .اون ها باورهای شمارومیسازن موفق باشید وخوشبخت🙏🏻 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 اگر شیر و نسکافه درخانه دارید حتما این دسر خوشمزه را درست کنید.😋 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88